به یاد کیارستمی
یک سال از مرگ عباس کیارستمی گذشت. چرا نام او در سپهر سینمای جهان ماندگار است؟
شوک اصلی وقتی وارد شد که عکسش را روی تخت بیمارستان دیدیم با همان عینک سیاه و لبخند ملیح. باورمان نمی شد زور بیماری به این زودی به عباس کیارستمی برسد. متاسفانه رسید و چه تلخ که خطای پزشکی سهم بیشتری در پیشرفت بیماری و در نهایت مرگ او دارد. کیارستمی را ناباورانه از دست دادیم اما گزاف نیست اگر بگوییم او زنده است؛ به خاطر عکس ها ، فیلم ها ، کتاب ها، شعرها و هنرهای گرافیکی اش. 14 تیر سال 95 از میان مان رفت و در این یک سال کمتر جشنواره و رویداد هنری داخلی و خارجی بدون نام او برگزار شد. و چه عزتی بالاتر از این که به مرتبه ای از هنر برسی تا همگان به احترامت کلاه از سر بردارند.
می ماند دریغ و حسرتی که کاش می بود و باز هم می ساخت و از زندگی می گفت. فیلم هایش ساده و روان حرف می زنند و برای فهم شان نیاز نیست به فرامتن چنگ بزنی. حرف ها در عین سادگی ، عمیق هستند و چند لایه؛ چون درون آدمی را هدف گرفته و حالات روحی اش را. کیارستمی عینک تیره بر چشم داشت اما دنیای فیلم هایش پر است از رنگ و امید. وسط آوار زلزله از عروسی می گوید و نتیجه مسابقات جام جهانی فوتبال دغدغه می شود نه مرگ عزیزان و خانه های ویران. انصاف نبود مردی این چنین، این گونه به کام مرگ فرستاده شود. یادش زنده است؛ روحش قرین رحمت باد...
سینمای کیارستمی همانطور که خود میخواست و سالها برای تبیین آن کوشید، سینمایی «پرسشگر» است و همین ذات پرسشگری است که آثار بهیادگارمانده از این فیلمساز سفرکرده را تا هنوز و تا سالهای سال بعد زنده نگه میدارد. این مهمترین شاخصهای است که میتوان از میراث ماندگار عباس کیارستمی به یادگار برداشت و در سینمای مستند و داستانی امروز به دنبال تثبیت آن بود.فیلمسازی که صراحتا میگفت: «دوربین مثل قلم خوشنویسی است. اگر بخواهید خطاط خوبی باشید باید دائم بنویسید. اگر بخواهید چشم خود را پرورش دهید باید دائم نگاه کنید و در آخر دوربین در دست بگیرد.» و این خلاصه تعریفی است که عباس کیارستمی از سینمای محبوبش ارایه میکرد. سینمایی که خود به زیباترین شکل ممکن تجربه کرد و حاصلش را به عنوان میراث برای ما به یادگار گذاشت. او دائم نگاه میکرد و زندگی را میدید و زمانی که دوربین در دست میگرفت، میدانست قرار است کدام وجه زندگی را به تصویر درآورد. دیگر تفاوتی نمیکرد که پای ثبت یک موقعیت واقعی در میان است یا روایت یک داستان خیالی. او به دیگر فیلمسازان توصیه میکرد «تا جای ممکن باید ناگفته در روال داستان پیشبینی کنید. زمانی که بیچون و چرا حرف میزنیم، دیگر حرفی باقی نمیماند. اما اگر چیزی نگوییم راه را برای هر گفتهای باز گذاشتهایم.»
سینمای کیارستمی همانطور که خود میخواست و سالها برای تبیین آن کوشید، سینمایی «پرسشگر» است و همین ذات پرسشگری است که آثار بهیادگارمانده از این فیلمساز سفرکرده را تا هنوز و تا سالهای سال بعد زنده نگه میدارد. این مهمترین شاخصهای است که میتوان از میراث ماندگار عباس کیارستمی به یادگار برداشت و در سینمای مستند و داستانی امروز به دنبال تثبیت آن بود
پیش تر درباره فیلم های کیارستمی نوشته ایم که می توانید اینجا بخوانید. خاطره علیرضا زرین دست که فیلمبردار پنج فیلم او بوده تکمله خوبی است برای این نوشتار:
همیشه وقتی یک شخصیت هنری و فرهنگی یک کشور در دنیا شهرت پیدا می کند، باعث غرور و افتخار هر ملتی است. بدون شک کیارستمی یکی از این چهره ها است که من با چشم خودم دیدم که این شهرت و اعتبار فقط در کشور خودش و در میان هموطنان نبود بلکه در سایر کشورها این شهرت و اعتبار وجود داشت. من این شانس را داشتم که برای هفته فیلم سینمای ایران در توکیو سه روز با عده ای از هنرمندان همسفر بودم و چهار فیلم از کارهای من هم نمایش داده شد. ما در هتلی بودیم که یک روز بعد آقای کیارستمی به ما اضافه شدند. در این دو روز شاهد اتفاقاتی بودم که هم برایم غرور انگیز بود و هم تعجب کردم که یک شخصیت سینمایی چقدر می تواند در دل اهالی کشوری مثل ژاپن اعتبار داشته باشد و دوست داشتنی باشد. برای این که در شهر توکیو و حومه به دیدار آقای کیاستمی می آمدند و برایش هدیه می آوردند. مردم عادی این کار را می کردند. و یک روز منشی آقای کوروسوآ به دیدار ایشان آمدند و یکی از نقاشی ها او را هدیه کردند. وقتی برگشتم گزارش سفر را در یکی از نشریات سینمایی آن زمان نوشتم و همچنان به عنوان یکی از مهم ترین خاطرات زندگی ام از آن یاد می کنم.