تبیان، دستیار زندگی
رمان «خانه لهستانی ها» نوشته مرجان شیرمحمدی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

«خانه لهستانی‌ها» در بازار کتاب

رمان «خانه لهستانی‌ها» نوشته مرجان شیرمحمدی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شد.

پیشخوان خبر تبیان

رمان

به گزارش تبیان به نقل از خبرگزاری مهر، رمان «خانه لهستانی ها» نوشته مرجان شیرمحمدی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب صد و چهاردهمین عنوان مجموعه «کتاب‌های قفسه آبی» است که توسط این ناشر چاپ می‌شود. عکس روی جلد کتاب نیز از آرشیو شخصی نویسنده انتخاب شده است.

داستان این رمان درباره تعدادی انسان است که ساکن خانه‌ای در جنوب تهران هستند. این خانه، یک خانه قدیمی و بازمانده از سال‌های دور است. بستر زمانی «خانه لهستانی‌ها» دوران حکومت پهلوی دوم است و قصه، درباره آدم‌ها و رازهایی است که هرکدام در سینه دارند. هرکسی در خانه لهستانی‌ها، اتاقی اجاره‌ای دارد و عنصر نداری با گذشته‌اش گره خورده است. نداری و فقر موجب رقم خوردن اتفاقات ناخوشایند و بدی بین این آدم‌ها می‌شود... .

مرجان شیرمحمدی بازیگر سینما و تلویزیون و نویسنده آثار داستانی است. مجموعه داستان‌های «بعد از آن شب» و «یک جای امن» تجربیات او در حوزه داستان کوتاه و کتاب‌های «خانه لهستانی‌ها» و «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» هم رمان‌هایی هستند که در کارنامه دارد.

مرجان شیرمحمدی بازیگر سینما و تلویزیون و نویسنده آثار داستانی است. مجموعه داستان‌های «بعد از آن شب» و «یک جای امن» تجربیات او در حوزه داستان کوتاه و کتاب‌های «خانه لهستانی‌ها» و «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» هم رمان‌هایی هستند که در کارنامه دارد. بهروز افخمی همسر این نویسنده در سال ۹۳ فیلمی سینمایی با اقتباس از رمان «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» با همین نام ساخت و حالا رمان «خانه لهستانی‌ها» هم به افخمی تقدیم شده است.

در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:

من آن قدر زور نداشتم و قوی نبودم که با این آقاولیِ از راه رسیده، دست به یقه بشوم. از وقتی که خودم را شناختم می‌ترسیدم که مادرم را از دست بدهم؛ یعنی مادرم بمیرد و من را تنها بگذارد، ولی هیچ وقت به فکرم نرسیده بود که برای از دست دادن مادرم راه های دیگری هم هست. یکی اش همین شوهر کردن. کشف آن شبم این بود که بعد از مردن مادر، بدترین چیز شوهر کردنش است؛ یعنی دست کمی از مردن ندارد. عزاییل می‌شود آن بابایی که مادرت را گرفته. از ترس زیاد سردم شد. لحاف را پیچیدم دور خودم و احساس بدبختی کردم. قبل ترها وقتی یاد پدرم می افتادم، دلم برای خودم می سوخت. بعد شروع می کردم خود را نوازش کردن. سه چهار ساله که بودم، وقتی چیزی پیش می‌آمد که اشکم را در می‌آورد، مادرم نوازشم می‌کرد و این نوازش مثل چسب زخم بود. مثل این که زمین خورده باشی و آرنجت زخمی شده باشد، بعد چسب زخم بگذاری روش تا خونت بند بیاید. این کتاب با ۲۰۹ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۸۰ هزار ریال منتشر شده است.
منبع: خبرگزاری مهر

این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .