ملکهای که چهلروز شاه ایران شد
زندگی پُرفراز و نشیب مهدعلیا نشان میدهد او زنی قدرتطلب و بیپروا بود که مرزهای بسته حرمسرا را پشت سر گذاشت. او برای رسیدن به هدف خود که تثبیت خاندان قاجار و سلطنت پسرش بود با هیچ کسی رودربایستی نداشت. مهدعلیا بدون هیچ حکم رسمی چهل و چند روز بر ایران سلطنت کرد، بیاینکه خونی از بینی کسی بریزد و کسی از جایی قیام کند...
جهان خانم فرزند محمدقاسم خان قاجار قوانلو در 1220ق متولد و در 15 سالگی به حکم فتحعلی شاه و بنابه وصیت آقامحمدخان قاجار به عقد محمدمیرزای ولیعهد درآمد.
چهارده ساله بود که سرانجام پیشبینی خانواده به حقیقت پیوست؛ دایی بزرگ ملکجهان در نامهای رسمی او را برای پسر بزرگش محمدمیرزا خواستگاری کرد که در آن زمان به همراه خودش در تبریز بود و در آن زمان تنها ۱۲ سال داشت. مراسم ازدواج در حضور فتحعلیشاه قاجار در تهران برگزار شد و عروس و داماد جوان بعد از ازدواج به تبریز رفتند تا زندگی مشترک را آغاز کنند؛ زندگی مشترکی که بر خلاف عباسمیرزا و فتحعلیشاه با پیچیدگی خاصی روبهرو شد و او را در میانه جنگ با خانواده قرار داد. حاصل این ازدواج 2 فرزند یکی دختر به نام عزتالدوله و دیگری پسری به نام ناصرالدین میرزا بود که از سوی محمدشاه به ولیعهدی برگزیده شد.
پس از فوت محمدشاه قاجار، جهان خانم که در تهران بود تا رسیدن فرزندش از تبریز به تهران قدرت را در دست گرفت و طی نامهای به حکام ولایات اعلام کرد که تا رسیدن ناصرالدین شاه به تهران او حکومت میکند.
فرامین این دوره با مهر وی تأیید میشد. عبارت یکی از مهرهای وی چنین است : « شه جم نگین را مهین مادرم».
ملکجهان» در خوابگاه شاه را که سالها به رویش بسته بود، قفل زد. جنازه سومین شاه قاجار هنوز گرم بود؛ اما او فرصت نداشت بر نعش همسر بیوفایش زاری کند، وظیفه مهمتری روی دوشش بود؛ حفظ تاج سلطنت برای سپردن به پسر ۱۶ سالهاش. به سمت مردان حکومتی که در سرسرای کاخ محمدیه منتظر خبر مرگ شاه بودند، رفت و نخستین حکم حکومتی خود را صادر کرد: «به حکم الهی، سلطان شربت فوت نوشیدند و ساعتی است که به دیدار حق تعالی شتافتند. از آنجا که شاه جوان در تبریز هستند بنا به مصلحت ملک و مملکت تا ناصرالدین میرزا به پایتخت برسند این کمینه، اداره ممالک محروسه را به عهده میگیرم. شما هم اینجا نمانید بروید تهران را امن کنید.»
او بلافاصله پس از در دست گرفتن قدرت، حاج میرزا آقاسی را از صدارت برکنار و به انتخاب خود صدراعظمی برگزید. پس از به سلطنت رسیدن ناصرالدین شاه جهان خانم ملقب به مهدعلیا شد و در دربار، صاحب قدرت بسیار بود.
زندگی پرفرازونشیب مهدعلیا نشان میدهد او زنی متفاوت بود؛ زنی قدرتطلب و بیپروا که مرزهای بسته حرمسرا را پشت سر گذاشت. او برای رسیدن به هدف خود که تثبیت خاندان قاجار و سلطنت پسرش بود با هیچ کسی رودربایستی نداشت. مهدعلیا بدون هیچ حکم رسمی چهل و چند روز بر ایران سلطنت کرد، بیاینکه خونی از بینی کسی بریزد و کسی از جایی قیام کند. او چهل و چند روز بدون آنکه تاجی بر سر بگذارد سلطنت کرد و در شرایطی پرآشوب کشور را آرام نگهداشت تا ولیعهدش به تهران برسد و در تخت مرمر تاج کیانی را بر سر بگذارد؛ دورهای که از تاریخ رسمی و نیمهرسمی معاصر ایران به چند جمله محدود شده و نام این سلطان بیتاجوتخت در میان نام شاهان قاجار حذف شده است. اختلاف مهدعلیا با امیرکبیر که تاریکترین بخش از زندگی اوست و باعث هجوم تهمتهای فراوان به سمت وی شده نیز بخشی ناشی از این قدرت و نفوذ در سیاست و بخشی از آن ریشه در اختلافاتی داشت که آن دو در مورد اداره ایران داشتند؛ اختلافاتی که البته فرجام خوشی نداشت و به ضرر هر دو تمام شد. هم امیرکبیر که جانش را بر این راه گذاشت و هم مهدعلیا که اعتبار و حیثیتش را.
معروفترین تصویری که از مهدعلیا به یادگار مانده تصویری از سالهای آخر زندگی اوست. تصویر زنی کهنسال که با نگاهی مقتدر و چهرهای مصمم، بالاتر از پسر تاجدار و یگانه دخترش بر تخت طاووس تکیه زده و به دوربین عبداللهخان قاجار چشم دوخته است.
لیدی شیل، همسر وزیرمختار انگلیس در ایران پس از ملاقات با مهدعلیا چنین ترسیم میکند: « او خیلی باهوش است و در اغلب امور مملکتی دخالت دارد... مادر شاه از من سوالات متعددی درباره ملکه [ویکتوریا] نمود و ازجمله میخواست بداند که او چگونه لباس میپوشد و چند پسر دارد. از من خواست تصویری از ملکه را به او نشان دهم ولی من از اینکه تصویری از ملکه را به همراه نداشتم خیلی متأسف شدم. مادر شاه در ضمن در مورد وضع تئاتر در انگلستان نیز خیلی کنجکاوی کرد.» 1 مهدعلیا نتوانست با داماد خود امیرکبیر رابطه مناسبی برقرار کند و دربار ناصری، عرصه مطلوبی برای جولان این دو نبود چرا که هر دو خواهان آن بودند که از اقتدار شاهانه استفاده کنند. این منازعه تا پایان صدارت امیر ادامه داشت و سرانجام تدابیر مهدعلیا بود که حکم مرگ امیر را صادر کرد.
زندگی ۷۰ ساله مهدعلیا با آنکه مدرکی برای رد یا اثبات تهمتهایی که به او زده شده وجود ندارد، داستان زندگی زنی است که همه عمر برای به قدرت رسیدن و اقتدار خاندان قاجار و پسرش جنگید.
اگر در روزهای بعد از آن نیمهشب ۱۲ شهریور ۱۲۲۷ خورشیدی، وضعیت به سمتی نمیرفت که ملکجهان قوانلو قاجار در مقابل میرزا تقیخان فراهانی قرار گیرد و دستش به خون او آلوده شود؛ تاریخ قضاوت بهتری درباره تنها زن حکومتگر تاریخ معاصر و آخرین «مهد علیا»ی ایران میکرد و لقب مقتدرترین زن تاریخ معاصر را به او میداد؛ اقتداری که بیش از آنکه باعث حسن شهرت او شود، سوء شهرت را برایش به همراه داشته و زندگیاش را تا زمان مرگ در خرداد ۱۲۵۲ شمسی با تهمتهای سنگین و بزرگی مواجه ساخت؛ تهمتهایی که باعث شده حتی پژوهشگران هم نتوانند فارغ از این نگاه مخدوش، زندگی مهدعلیای ناصرالدین شاه قاجار را بررسی و قضاوت کنند؛ قضاوتی ناشی از نگاهی سکسیستی که بر خلاف تصور نه به جرم شراکت در قتل امیرکبیر که به خاطر جنسیت اوست.
جهان خانم مهدعلیا در سال 1290هـ . ق. در تهران درگذشت. شاه در این خصوص نوشت : « امروز معلوم شد که بیچاره والده ما اوقاتی که من برلن بودم فوت شدهاند و نعش هنوز در مسجد شاه است... دود از کله آدم برمیخیزد انا لله و انا الیه راجعون...»منابع: تاریخ ایرانی،موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران