تبیان، دستیار زندگی
همزمان با سالروز وفات ام المومنین حضرت خدیجه کبری(س) نگاهی به کتاب « نگاهی به مقام حضرت خدیجه(س) اثر استاد انصاریان خواهیم داشت.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نگاهى به مقام حضرت خدیجه(ع)

همزمان با سالروز وفات ام المومنین حضرت خدیجه کبری(س) نگاهی به کتاب « نگاهی به مقام حضرت خدیجه(س) اثر استاد انصاریان خواهیم داشت.

نگاهى به مقام حضرت خدیجه(ع)

حجت الاسلام و المسلمین حسین انصاریان در کتاب « نگاهی به مقام حضرت خدیجه (س) » به سیره علمی و عملی این بانوی مکرم و بزرگوار اسلام می پردازد که مشروح آن در ذیل آمده است؛

در جستجوى سرچشمه كوثر

انسانى كه شاغول زندگى خود را دستورات خداوند، انبیاء و ائمه قرار مى دهد، به فرموده قرآن مجید، تبدیل به انسانى مستقیم خواهد شد. ریش كلمه «مستقیم»، «ق و م» است، به معناى پایدار، استوار و پابرجا؛ وجودى كه در دنیا از حمله همه خطرات معنوى در امان است، و در قیامت هم از طوفان هاى قیامت، فزع اكبر، عذاب خدا و آتش جهنم محفوظ است. این دو برنامه كه یكى دنیایى است و یكى آخرتى، بهره مستقیم بودن است. وجود یك چنین انسان هایى، منافع مهمى براى دیگران و براى خودشان دارند. حالات این افراد، اخلاقشان، اعمالشان، منششان و روششان، تربیت كننده نفوس و رشددهنده دیگران است، و آن ها دیگران را در كنار خودشان مستقیم بار مى آورند. هر یك نفرى كه به خاطر آن ها مستقیم شود؛ چنان كه امام ششم (ع) با توضیح تأویلى یكى از آیات قرآن «1»، مى فرماید: ثوابش براى آن ها، مساوى با این است كه تمام انسان هاى آفریده شده، توسّط آن ها مستقیم شده اند. از این رهگذر، بهره هاى ابدى خالص و دایمى و همیشگى به فرموده قرآن، نصیب آن ها مى گردد. گاهى این گونه از افراد، جمع خانواده شان این چنین است؛ یعنى شوهر و همسرش، فرزند، عروس و داماد همگى مستقیم هستند، به خاطر این كه همّشان عاشقانه، عارفانه بوده و با رغبت، با میل، با شوق، شاغول الهى را كه یا كتاب هاى آسمانى است یا قرآن و یا نبوت، براى مستقیم بالا آمدن خودشان به كار گرفته اند. قوى ترین خانواده، مستقیم ترین و سودمندترین در این عالم، در اولین و آخرین، خاندان وجود مبارك رسول خدا (ص) است كه قرآن كریم تحت عنوان، اهل بیتى كه «یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً» «2» هستند، از آن هاا نام برده است.

آن هایى كه چه در عالم ظاهر؛ یعنى زمان حیات دنیویى این خانواده، چه در عالم معنا؛ یعنى بعد از پرواز این خانواده به جانب خدا، وارد این خانه و این بیت شدند و متوسّل به این خانواده گشتند، فقط محض خاطر این بود كه مستقیم شوند و وجودشان از معنویت، منش و روش آن ها بهره ببرد و تبدیل به انسان مستقیم بشوند. یكى از آن هایى كه در زمان خودشان وارد این خانه شد، خانمى بود كه به عنوان كارگرى، و یا به عبارت ساده تر، به عنوان كلفتى وارد این خانه شد:

مردى مى گوید كه من در بیابان داشتم از جایى عبور مى كردم كه به خانم تنهایى برخوردم. ناراحت شدم و دلم سوخت كه در این بیابان بى سر و ته عرب، چى شده كه این زن در این بیابان تنها و جدا مانده است. آمدم جلو و گفتم كه كى هستى و چكاره اى؟ چرا در این جا قرار گرفتى؟ برگشت به من گفت: «فَقُلْ سَلَامٌ » «3»، «فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ». «4» این آیه هاى قرآن را خواند كه بگوید چرا ادب نكردى؟ مگر نگفتند به هر كس وارد شدى، اول سلام كن. جواب بگیر و بعد بپرس. دیدم درست مى گوید. این چه زنى است كه به من با محاسن سفیدم درس مى دهد؟ معلوم مى شود كه ما هنوز خیلى ادب نشده ایم. گفتم: خانم! این جا چه كار مى كنى؟ او در جواب من این آیه را خواند: «وَ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُضِلٍ » «5»؛ این سؤال تو بى جاست كسى كه در مدار هدایت خدا است، خیال مى كنى گم شده؟ گم شده به آن مى گویند كه دین ندارد. كسى كه دین دارد، هر كجا باشد، پیدا مى شود. بر این خزانه خلقت، گوهر آشكار، حق است. گفتم: آدمى هستى، جنّى، پرى اى؟ هیچ سخنى نمى گویى جز این كه قرآن مى خوانى. آخر جزء چه طایفه اى هستى؟ او در جواب این آیه را خواند: «یَا بَنِى آدَمَ خُذُوا زِینَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ». «6» فهمیدم آدمیزاد است. گفتم از كجا مى آیى؟؟ این آیه را خواند: أُولئِكَ یُنَادَوْنَ مِن مَكَانٍ بَعِیدٍ». «7» از این سخن معلوم شد او از راه دورى آمده است. گفتم: كجا مى روى؟ گفت: «وَ لِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا». «8» فهمیدم قصد كعبه را دارد. گفتم چند روز است كه در سفر حج آمدى؟ گفت: «خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِى سِتَّهِ أَیَّامٍ » «9». با آیه به من فهماند شش روز است كه به این سفر آمده. گفتم: آیا در این پنج و شش شبانه روز غذا خورده اى؟ در جواب این آیه را خواند: «وَ مَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاا یَأكُلُونَ الطَّعَامَ » «10»: خداوند جسد و بدن آنان (انبیا) را طورى قرار نداده است كه طعام نخورند. گفتم كه پس عجله كنید تا از این جا برویم و به قافله برسیم. اگر بتوانیم به قافله برسیم، از این بیابان نجات پیدا مى كنیم. گفت: «وَ لَانُكَلِّفُ نَفْساً إلَّا وُسْعَهَا». «11»

مى خواست به من بفهماند كه قدرت پایش همین مقدارى است كه مى بینم و این قدرت را ندارد كه بخواهد بدود وچنین كارى در توانش نیست. به او گفتم: بیا پشت سر من سوار مركب من شو تا هر دو با یك مركب برویم. گفت: «لَوْ كَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ » «12» با خواندن این آیه خواست بهه من بگوید چگونه ممكن است یك مرد نامحرم و زن نامحرم یك جا سوار بشوند؟ چون وقتى بدنشان نزدیك هم باشد، تولید فساد مى كند. گفتم: شما منظور من را از دعوتت كردن به سوار شدن، به اشتباه فهمیدى. بعد پیاده شدم و گفتم: شما سوار شوید، و سوار شد و این آیه را خواند: «سُبْحَانَ الَّذِى سَخَّرَ لَنَا هَذا وَ مَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ ». «13» تا به قافله رسیدیم، گفتم: خانم! در این قافله كسى را دارى كه آشناى تو باشد؟ چهار آیه خواند: «وَمَا مُحمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ » «14»،

«یَا یَحْیَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّهٍ وَ آتَیْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِیّاً» «15»، «یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِیفَهً فِى الْأَرْضِ فَاحْكُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِ » «16»، «یَا مُوسَى ..... إِنَّنِى أَنَا اللَّهُ لَا إِلهَ إلّا أَنَا فَاعْبُدْنِى » «17» با خواندن این آیات به من فهماند كه آشناهایش در این سفر و در این قافله، آن چهار نفرى هستند كه در این چهار آیه، اسمشان برده شده است.. به كنار قافله كه رسیدیم، هر چهار نفر آنان آمدند و دورش را گرفتند. او سمت من برگشت و رو به من این آیه را خواند: «الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا». «18» با قرآن به من گفت این ها پسران من هستند. بعد رو كرد به هر چهار نفرشان، و با این آیه: «یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِىُّ الأمِینُ » «19» بهه آن ها فهماند كه اى بچه هاى من! این فرد براى نجات من زحمت كشید و كارش را بى ارزش ندانید و در برابر زحمتش، به او پول بدهید. پسرانش پول كه دادند، او نگاهى به پول كرد و با خواندن این آیه قرآن: «وَ اللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ» «20»، به پسرانش فهماند كه پولى كه داده اند، كم است و باید آن را اضافه كنند. به پسرانش گفتم: من كه از این زن مات زده شده ام، مى خواهم بدانم او كیست؟ گفتند: مادرمان كنیز حضرت فاطمه زهرا (س) بود و بیست سال است با غیر از قرآن، با ما حرف دیگرى نزده است. «21» نتیجه این حكایت این است كه كُلْفَت و كارگر این خانواده، خودش شاغول مى شود براى خانواده هاى جهان؛ یعنى قرآن، همه خانواده ها،، خانواده هاى مؤمن و اسلامى را این گونه مى خواهد باشد: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ » «22»: من شما مردم مسلمان و امت اسلام را در همه خوبى ها، گواه و شاهد بر مردم عالم مى خواهم كه همه منش، روش و رفتارتان شاهد بر خوبى ها باشد و مردم دنیا هر چیزى از شما مى بینند، آن را مثبت ببینند؛ خوبى ببینند؛ پاكى ببینند؛ درستى ببینند. شما خانواده مسلمان، از مرد و زن، از پیر و جوان، از دولت و ملت، از ثروتمند و فقیرتان باید شبیه اهل بیت: باشد.

سرچشمه كوثر

این كلفت خانه آنان بود كه روش، منش، حال، اخلاق و اعمال او، روش، منش، حال، اخلاق و اعمال فاطمه زهرا (س) شده است؛ یعنى فاطمه زهرا (س) كه مستقیم ترین زن در جهان خلقت است، این مستقیم بودنش را، استقامتش را و درست بودنش را، نه با زبان، بلكه به صورت عملى به یك كلفت انتقال داده، و از نظر وجودى، این كلفت تبدیل به مصداق عینى قرآن شده است.

آنچه گفتیم، این پرسش را پیش مى آورد كه حضرت زهرا (س) خود، این همه مایه هاى بى نهایت مثبت را از كجا آورده است؟ باید در شیر حضرت زهرا (س) دقت كرد كه چه سینه اى به این دختر شیر داده و چه شیرى به او داده است، و آن مادرى كه این دختر نه ماه در رحم او رشد كرده، داراى چه حالاتى بوده است. او چه اخلاقى و چه كرامتى داشته است. او چقدر مستقیم بوده است كه از طریق رحم، از طریق شیر، از طریق عمل، از طریق اخلاق، در این دختر جلوه كرده، مگر نه این كه قرآن مجید مى گوید، اول وجود مادر و بعد، وجود پدر، در وجود فرزند جلوه مى كند، و هر چه در پدر و مادر باشد، در وجود بچه سر در مى آورد. مصالح ساختمان وجود بچه، مربوط به پدر بوده و نود درصدش مربوط به مادر است: «اشْهَدُ انَّكِ كُنْتِ نُوراً فِى الأَصْلابِ الشَّامِخَهِ وَ الأَرْحامَ الْمُطَهَّرَهِ». «23» حالا ببینید خدیجه كبرى (س)) چگونه زنى بود؟ با تحقیقاتى كه خود من در مهم ترین كتاب ها كرده ام و در این تحقیقاتم به یقین رسیده ام، این است كه قبل از پیغمبر (ص)، خدیجه كبرى (س) حاضرر نشد، احدى از افراد مكه را به عنوان شوهر انتخاب كند؛ چون فردى را از نظر

اخلاق، روش، منش و عقل و خرد هم شأن خودش نمى دید. او خانمى بود با اندیشه، عاقل، متفكر، دانا، بینا و داراى بصیرت، و حاضر نشد كنار یك بت پرست و مُشرك یك روز را هم به سر ببرد. این خانم تا چهل سالگى ازدواج نكرد «24»، و مطلقاً افرادى كه مى گویند ایشان قبل از پیغمبر دو بار ازدواج كرده است، سخنى را مى گویند كه در كتاب هاى اهل سنت آمده «25»، آن هم تا یك قرن معیّنى كه این خبر آن جا قطع شده و قبل از آن، دیگر چنین مسأله اى در كتاب هاى گذشت آنان وجود نداشته است؛ یعنى این تحقیقات كاملًا نشان مى دهد كه این دو شوهر نسبت داده شده به حضرت خدیجه (س)، ساختگى، دروغ و قلابى بوده است.

حضرت خدیجه (س) كه به سنّ چهل سالگى كه مى رسد، داراى ثروت فراوانى است و عده اى هم با ثروت او كار مى كنند و حق العمل مى گیرند. از جمله كسانى كه حاضر شد با كاروان تجارتى حضرت خدیجه به شام برود، رسول خدا (ص) بود كه در آن زمان حدود بیست و چهار سال داشت. كاروان تجارتى خدیجه، از بركت قدم پیغمبر (ص)، تنها با رفتن به یك سفر شام، سود فراوانى كرد. با برگشتن این كاروان، خدیجه به غلامش میسره گفت: از ماجراى رفتن و برگشتن كاروان چه خبر؟ او به خدیجه كبرى (س) گزارش داد كه برخلاف هر بار، این بار كسى در كاروان بود كه معدن ادب، فضیلت، پاكى، امانت، كرامت، صداقت، اصالت خرد و معرفت، درستى، وقار و آرامش بود. این مجموعه را میسره براى خدیجه (س) گفت. این فضایل، كرامات، درستى ها، واسطه حضرت خدیجه (س) شد براى ازدواج با این شخصیت دوست داشتنى. «26» این ازدواج تنها و براى محض تأمین غریزه جنسى انجام نگرفت. اگر پاى بدن در كار بود، همان وقت كه حضرت سیزده و چهارده سالهه بود، ازدواج مى كرد، و هر كسى هم از او خواستگارى مى كرد، آن را قبول مى كرد و این قدر منتظر نمى ماند؛ امّا این خانم آمد و حاضر شد با شرافت ازدواج كند؛ با كرامت، با فضیلت، با درستى، با صدق، با وفا، با صفا، با عقل، ازدواج كند. براى همین، به روایتى خود خانم به خانواده پیغمبر پیشنهاد داد كه اگر جوانتان براى ازدواج حاضر است و درباره سنّ من ایرادى ندارد، من حاضرم با او ازدواج كنم. «27» پیغمبر (ص) مى دانست كه چه كسى به او پیشنهاد ازدواج داده است. پیغمبرر (ص) خبر داشت كه این خانم با همه ثروتش، دنیاى عفّت و عصمت است؛ دنیاى پاك دامنى و فضیلت است. پیغمبر هم كه ملاك ازدواجش، نه جوانیش بود، و نه غریزهه جنسى و شهوت، این پیشنهاد را پذیرفت و با آدمیت، انسانیت و عقل ازدواج كرد. این چنین است كه باید محصول این ازدواج، فاطمه (س) بشود؛ یعنى دو عقل، دو خرد، دو فضیلت، دو كرامت، دو عظمت، دو دریاى صدق و وفا، با همدیگر، وجود فاطمه زهرا (س) را تشكیل مى دهند. زهرا (س) از یك طرف خدیجه (س) است، و از یك طرف، پدرش، پیغمبر (ص)، است.

چله نشینى پیامبر به دستور خدا براى متولّد شدن فاطمه(س)

ازدواج صورت گرفت. جبرئیل (ع) نازل شد و گفت: یا رسول الله (ص)! خدا مى فرماید، چهل روز روزه بگیر و خانه خدیجه را هم ترك كن. رسول الله (ص) تا شب چهلم، چهل روز روزه گرفت. یكى از یاران باوفایش را فرمود، به در خانه خدیجه (س) برود و از طرف او بگوید: خدیجه بزرگوار! من قهر نكرده ام، بلكه من به دستور خدا، خانه را ترك كردم و به زودى برخواهم گشت و هیچ عیب و علتى در بین نیست و تنها من باید چهل روز از شما كناره گیرى كنم و دستور خدا چنین است، و براى این كه بدانى خدیجه تو كیستى، به تو خبر مى دهم كه پروردگار در شبانه روز، چندین بار، به وجود تو بر تمام ملائكه مباهات مى كند. شب چهلم جبرئیل (ع) آمد و گفت: درب را ببندید و وقت افطار كسى را در خانه راه ندهید. بعد طَبَقى جلوى پیغمبر گذاشت و گفت: با این طعام افطار كن. سپس طبق را گشود. در آن خوشه هایى از خرما و انگور كه قسمتى از آن خورده شده بود، قرار داشت. پیامبر با آن طعام افطار كرد و بلند شد و به سمت محراب عبادت رفت. جبرئیل (ع) شانه اش را گرفت و گفت: خدا مى فرماید عبادت امشب تو، رفتن به نزد خدیجه (س) است. الآن تو با چهل شبانه روز روزه و عبادت، آماده این شده اى كه ریشه زهرا (س) در وجودت جوانه بزند و باید این ریشه را امشب به خدیجه منتقل نمایى. «28» فاطمه (س) در آن جا باید نُه ماه تربیت شود و رشد كند. این رحم پاك ترین رحمم عالم است. اگر رحم دیگرى شایستگى زهرا (س) را داشت، او در آن رحم رشد مى كرد.

سخن گفتن فاطمه با خدیجه در شكم مادر

خدیجه كبرى (س) كه حامله شد، یك روز پیغمبر (ص) آمد و دید در خانه صداى صحبت مى آید. ایشان در اتاق را باز نكرد تا صحبت خدیجه (س) تمام بشود. این رفتار پیامبر (ص)؛ یعنى ادب بكنید و در حرف مردم ندوید. حرف هاى آن ها با هم كه تمام شد، دید كه خدیجه (س) تنهاست و خانم دیگرى هم پیشش نیست. به خدیجه (س) گفت: پس شما با چه كسى حرف مى زدى؟ خدیجه (س) گفت: آقا! با این بچه اى كه در رحم دارم. این كار، باعث آرامش و مایه قرار من شده است. او با من حرف مى زند و به من دلدارى مى دهد. این بچه، مسایل شگفت انگیزى را براى من مطرح مى كند. رسول الله (ص) فرمود: خدیجه (س)! به من خبر داده اند كه این بچه دختر است و مادر یازده امام و همسر امام. این عنایت را خدا نسبت به تو انجام داد. «29»

اظهارات شگفت پیامبر (ص) درباره خدیجه (س)

رسول خدا (ص) اظهارات شگفتى را درباره خدیجه (س) ابراز كرد. چه شگفت است این نظریاتى كه وجود مقدّس رسول خدا (ص) درباره خدیجه كبرى (س) داشت و این زن چه زن فوق العاده اى بود. رسول خدا (ص) مى فرماید: «افْضَلُ نَسَاءِ الْجَنَّهِ ارْبَعٌ: خَدِیجَهُ بِنْتِ خُوَیْلِدٍ، وَ فَاطَمَهُ بِنْتِ مُحَمَّدٍ وَ مَرْیَمُ بِنْتِ عِمْرَانَ، وَ آسِیَهُ بنْتِ مُزَاحِمٍ،، امْرَأَهُ فِرْعَوْنَ» «30»: برترین زنان هشت بهشت، چهار زن بوده و بیش تر نیستند: خدیجه (س)، فاطمه (س)، مریم، آسیه. ببینید با این شاغول قرآن، خدیجه (س) تا كجا پرواز كرد. او آمد و در كنار زهرا (س)، مریم و آسیه قرار گرفت. بهترین زنان بهشت، چهار نفرند: مریم بنت عمران، خدیجه بنت خویلد، و فاطمه بنت محمّد، و آسیه بنت مزاحم، زن فرعون. امام موسى كاظم (ع) فرموده: «قَالَ رَسُولُ اللهِ: انَّ اللهَ اخْتَارَ مِنَ النِّسَاءِ ارْبَعَاً: مَرْیَمَ، وَ آسِیَهَ، وَ خَدِیجَهَ، وَ فَاطَمَهَ» «31»: (ص) مى فرماید: خدا از نظر

ایمان، اخلاق و عمل، به تمام زنان اولین و آخرینشان نظر كرد و چهار زن را به عنوان بندگان برتر، انتخاب كرد: مریم، آسیه، خدیجه (س) و فاطمه (س).

پیغمبر (ص) فرمود: «اشْتَاقَتِ الْجَنَّهُ إِلَى اَرْبَعٍ مِنَ النّسَاءِ: مَرْیَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ، وَ آسِیَهِ بِنْتَ مُزَاحِمِ، زَوْجَهِ فِرْعَوْنَ، وَ هِىَ زَوْجَهُ النَّبِىِّ صلى الله علیه و آله فِى الْجَنَّهِ، وَ خَدِیجهِ بنْتِ خُوَیْلِدِ زَوْجَهِ النَّبِىّ صلى الله علیه و آله فِى الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ، وَ فَاطَمَهِ بِنْتِ مُحَمَّدٍصلى الله علیه و آله» «32»: بهشت، ولع دیدار با این چهار زن را دارد وو مى گوید كه این چهار زن چه وقت در من قرار مى گیرند كه من دارم از فراق این ها، مى میرم؛ شوق بهشت به این چهار زن است: مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم،، زن فرعون در دنیا و زن بهشتى پیامبر (ص) در آخرت، خدیجه (س) دختر خویلد، همسر پیامبر (ص) در دنیا و آخرت؛ یعنى ده میلیون حورالعین جاى یك خدیجه (س) را در قیامت نمى گیرند و به تعبیرى، حورالعین آن جا راه ندارد؛ خدیجه (س) به جاى مُزد حورالعینِ پیغمبر (ص)، براى پیغمبر (ص) بس است، و فاطمه (س)، دختر پیامبر (ص).

سلام فرستادن خدا بر خدیجه (س)

جبرئیل (ع) بر پیامبر (ص) نازل شد. پس گفت: «اقْرَاْ خَدِیجَهَ السَّلَامَ مِنْ رَبِّهَا.»: سلام من را به خدیجه برسان، پس رسول الله (ص) گفت: «یَا خَدِیجَهُ! هَذَا جَبْرئیلُ یَقْرِئُكَ السَّلَامَ مِنْ رَبِّكَ»: الآن جبرئیل (ع) پیش من است و از جانب خدا به تو سلام مى رساند، پس خدیجه (س) گفت: «اللهُ السَّلَامُ وَ مِنْهُ السَّلَامُ وَ عَلَى جبْرئیلِ السَّلَامُ». «33»

بیعت نمودن خدیجه با على (ع)

على (ع) سیزده ساله بود كه پیغمبر (ص) او را صدا زد و فرمود: على جان! بیا كنار من بنشین، و به خدیجه (س) هم فرمود: خدیج من! شما هم بیا. بعد رو به آن ها گفت: پس از مرگ من، ولایت على (ع) بر جهان واجب مى شود و امام بعد از مرگ من، على (ع) است، هر چند الآن او سیزده سالش است و هنوز زمان ولایت او نرسیده، ولى من مى خواهم پیش خدا پرونده ات پر و كامل بشود. على جان! دستت را بگذار روى زمین، و امیرمؤمنان (ع) دستش را روى زمین گذاشت. پیغمبر (ص) هم دستش را گذاشت روى دست على (ع)، و بعد به خدیجه (س) فرمود، دستت را بگذار روى دست من، و با على (ع) به عنوان امام واجب الاطاعه بیعت كن؛ چون در قیامت اگر در پرونده مردم، رضایت على (ع) نباشد، آنان اهل نجات نیستند. خدیجه (س) گفت: یا رسول الله! به جان، ولایت على (ع) را مى خرم و با على (ع) بیعت مى كنم تا آن جا كه حاضرم جانم را فداى على (ع) كنم. «34» این بیعت، یك بیعت صحیح است.

امام مجتبى (ع) هم قیاف حضرت خدیجه (س)

امام مجتبى (ع) در توضیح آیه شریف «فِى أَىِّ صُورَهٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ » «35»: من شما را در رحم مادرتان به هر شكلى كه خواستم صورت بندى كردم و قیافه به شما دادم، فرمود: «صَوَّرَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِىَّ بْنِ اَبى طَالِبٍ فِى ظَهْرِ ابِى طَالِبٍ عَلَى صُورَهِ مُحَمَّدٍ، فَكَانَ عَلَىُّ بْنِ ابِى طَالِبٍ اَشْبَهَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ علیه و آله» «36»: خدا در صلب ابى طالب شكل و قیافه على (ع) را به شكل و قیافه پیامبر نقاشى كرد. تا حالا مى دانستید على (ع) شكل كیست؟ مگر خدا در قرآن نمى فرماید: على و پیغمبر، جان هم هستند «وَ أَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ » «37»، «فَكَانَ عَلَىُّ بْنِ ابِى طَالِبٍ اَشْبَهَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ علیه و آله »، و امّا خدواند برادرم حسین (ع) را به شكل مادرم فاطمه (س) در رحم مادر نقاشى كرد: «وَ كَانَ الْحُسَیْنُ بْنِ عَلَّىٍ اَشْبَهَ النَّاسِ بِفَاطَمَهِ» «38»، و امّا من را كه مى خواست در رحم مادرم زهرا (س) صورتگرى كند، من را به شكل مادر بزرگم خدیجه (س) نقاشى كرد: «كُنْتُ أشْبَهَ النَّاسِ بِخَدِیجَهِ الْكُبّرَى». «39»

كار شخصیت این زن و مستقیم شدنش به جایى رسید كه ما مى خواهیم امام حسین (ع) را معرفى كنیم، برخلاف آنچه در دنیا مرسوم است كه افراد را با پدرانشان معرفى مى كنند، ما اباعبدالله (ع) را در دو جا، با مادر معرفى مى كنیم: «السَّلَامُ عَلَیْكَ یَابنَ فَاطَمَه الزَّهْرَاء السَّلَامُ عَلَیْكَ یَابْنَ خَدِیجَه الكُبّرَى» «40»

نقش ثروت خدیجه (س) در برپایى دین اسلام

در روایت دارد كه در روز غربت پیغمبر (ص)، خدیجه (س) وزیر صادق پیغمبر (ص) بود و پیغمبر (ص) در كنار او آرامش مى یافت. «41» با این كه خدیجه (س) پیش از ازدواج با پیامبر (ص)، زنى ثروتمند بود، تمامى بیست میلیون دینار ثروت خود را در مسیر و راه پیغمبر هزینه كرد. ابن عباس در تفسیر آیه «وَ وَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى » «423» فرموده: خداوند مى گوید: خداوند تو را پیش قومت، فقیر یافت بى آن كه مالى براى تو باشد، پس با مال خدیجه تو را بى نیاز كرد. «43» پیغمبرر نیز درتجلیل این فداكارى فرمود: «مَا قَامَ وَ لَا اسْتَقَامَ دِینِى الَّا بِشَیْئَیْنَ: مَال خَدِیجهِ وَ سَیْفِ عَلِىِّ بْنِ ابِى طَالِبٍ» «44»: این دین به مال خدیجه (س) و شمشیر على (ع) تا روز قیامت پا بر جا شد؛ یعنى پیغمبر (ص) ثواب مال خدیجه (س) را گذاشت كنار شمشیر على (ع). در پاسخ به این تلاش ها و یارى ها بود كه پیغمبر (ص) خدیجه (س) را به پاداش خانه اى در بهشت بشارت داد، خانه اى از یك قطعه (از زبرجد) در بهشت كه در آن رنج و ناآرامى نیست. «45» خدیجه (س) تمام سختى ها راا همراه پیغمبر (ص) تحمّل كرد و تمام هزار شبانه روزى كه حضرت (ص) در شعب ابى طالب حبس بود، این بانو خم به ابرو نیاورد. این زن، هزار شبانه روز، تشنه،، گرسنه و پابرهنه در محاصره دشمن به سرآورد و در این مدّت، همیشه به پیامبر (ص) مى گفت: جان من فداى تو باد!

او كه از آن هزار شبانه روز محاصره، به درآمد، از بس كه در این محاصره زجر دیده بود، بیمار شد و به مرگ نزدیك گشت. «46»

زبان حال خدیجه (س) هنگام مرگ

بیمارى خدیجه (س) كه شدت گرفت، پیغمبر (ص) به نزد او رفت و كنار بسترش نشست. خدیجه (س) گریه مى كرد. پیغمبر (س) فرمود: خدیجه جان! چرا گریه مى كنى؟ عرض كرد: الان كه لحظات آخر عمرم است، فقط براى یك مسأله گریه مى كنم و آن این است كه نمى دانم الآن كه دارم مى میرم، آیا خدا از من راضى است یا نه؟ جبرئیل (ع) نازل شد و فرمود: یا رسول الله! خدا مى فرماید، سلام من را به خدیجه (س) برسان و بگو، من از تو راضى هستم. خدیجه شاد شد. بعد خدیجه (س) گفت: آقا! من خواهشى از شما دارم، ولى خجالت مى كشم آن را به شما بگویم؛ شما از اتاق بیرون بروید تا من آن را به دخترمان فاطمه (س) بگویم تا او بعداً آن را به شما بگوید. خدیجه (س) فاطمه پنج ساله را صدا كرد و از او خواست كه كنارش بنشیند. سپس به او گفت: فاطمه من! من مى خواهم به خانه قبر بروم و به عالم برزخ داخل شوم، براى محفوظ ماندن من از عذاب قبر و برزخ، تو به پدرت بگو مرا در عباى خودش بپیچد و كفن كند. فاطمه جان! مى دانى پدرت در این عبا چقدر خدا را عبادت كرده؟ فاطمه (س) گفت: چشم مادر. فاطمه (س) بیرون آمد و گفت: پدر! مادر مى گوید من را در عباى خودت كفن كن! پیغمبر فرمود: فاطمه جان! چشم، و عباى خود را به او داد. فاطمه (س) آن را براى مادر بُرد و مادر از دیدن آن، بسیار خوشحال شد.

هنوز سه روز از وفات ابوطالب (ع) نگذشته بود كه خدیجه (س) هم وفات یافت. پیغمبر (ص) شروع كرد به این كه جسم شریف آن حضرت را آماده سفر آخرت نماید، همین كه خواست حضرت را كفن كند، جبرئیل (ع) نازل شد و گفت: در میان این بقچه، كفن خدیجه (س) است از لباس هاى بهشتى كه خداوند آن را به او هدیه نموده. بعد بقچه اى به پیغمبر (ص) داد و گفت: یا رسول الله!

خدا پنج كفن فرستاده كه اولین آن ها متعلّق به خدیجه (س) است. اما عبایى كه از تو خواسته، نخست، رویش را با آن بپوشان و بعد او را با كفنى كه من داده ام، بپوشان. دومین این كفن ها هم متعلّق به دخترت فاطمه (س) است و یكى از آن ها هم متعلّق به خودت است، و چهارمین آن ها هم متعلّق به على (ع) است و پنجمین آن ها هم متعلّق به حسن (ع) تو است. «47» پیغمبر (ص) كه نمى خواست فاطمه (س) شاهد مرگ مادرش باشد، فاطمه (س) را بغل كرد و به خانه ابوطالب برد و او را به زنن عمویش، فاطمه بنت اسد، مادر على (ع)، سپرد. بعد هم برگشت سر خدیجه (س) را به دامن گرفت. خدیجه (س) از دنیا رفت. هنگام مرگ، فرشتگان به استقبالل حضرت آمده بودند. «48» سپس جسد مطهّر خدیجه (س) را با یارانش به حجون بردند تا او را در كنار قبر مادرش، حضرت آمنه، به خاك بسپارند. هنوز نماز میّتت تشریع نشده بود، براى همین خود رسول خدا (ص) درآن قبرى كه براى حضرت خدیجه (س) آماده كرده بودند، رفت و خوابید و سپس بیرون آمد. بعد آن گوهر پاك را در آن جا به خاك سپرد و او با ملكوتیان هم نشین شد.

پیامبر (ص) كه به خانه رفت، پیوسته فاطمه خردسال به گرد پیامبر مى چرخید و سراغ مادرش را مى گرفت، و رسول الله (ص) نمى دانست به او چه بگوید تا این كه جبرئیل (ع) نازل شد و گفت: پروردگارت به تو دستور مى دهد كه بر فاطمه (س) سلام كنى و به او بگویى كه مادرت در میان آسیه، زن فرعون، و مریم، دختر عمران، به سر مى برد، در خانه اى از تارهاى طلا و نقره كه چارچوب هایش، از طلا و ستون هایش، از یاقوت قرمز است. پس فاطمه (س) گفت: «انّ اللهَ هُوَ السَّلَامُ و مِنْهُُ السَّلَامُ و الَیْهِ السَّلَامُ ». «49»

پی نوشت ها:

_______________________

(1)*. اشاره به آیه 32 سوره مائده.

(2) 1. احزاب: 33.

(3) 1. انعام: 54.

(4) 2. انعام: 67.

(5) 3. زمر: 37.

(6) 1. اعراف: 31.

(7) 2. فصلت: 44.

(8) 3. آل عمران: 97.

(9) 4. فرقان: 59

(10) 5. انبیاء: 8.

(11) 1. مؤمنون: 62.

(12) 2. انبیاء: 22.

(13) 3. حم: 13.

(14) 4. آل عمران: 144.

(15) 1. مریم: 12.

(16) 2. ص: 26.

(17) 3. طه: 11- 14.

(18) 4. كهف: 46.

(19) 5. قصص: 26.

(20) 1. بقره: 261.

(21) 2. مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 121- 122.

(22) 3. بقره: 143.

(23) 1. زیارت اربعین، به نقل از سید بن طاووس، الاقبال، ج 3، ص 101.

(24) 1. حمیرى قمى، قرب الاسناد، ص 225- حسین بن حمدان حصیبى، الهدایه الكبرى، ص 40.

(25) 2. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبین، ص 20.

(26) 1. الهدایه الكبرى، ص 51.

(27) 1. الهدایه الكبرى، ص 52.

(28) 1. بحارالانوار، ج 16، ص 78- 80.

(29) 1. ابن حمزه طوسى، الثاقب فى المناقب، ص 285.

(30) 1. احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ص 76.

(31) 2. بحارالانوار، ج 14، ص 201.

(32) 1.. بحارالانوار، ج 43، ص 52.

(33) 1. محمد بیومى، سیده فاطمه الزهراء 3، ص.

(34) 1. بحارالانوار، ج 18، 233.

(35) انفطار: 2. 8.

(36) 1. ابن شهر آشوب شیرازى، مناقب، ج 3، ص 170.

(37) 2. آل عمران: 61.

(38) 3. همان.

(39) 4. همان.

(40) 1. شیخ طوسى، مصباح المجتهد، ص 720.

(41) 2. ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج 1، ص 171- بحارالانوار، ج 16، ص 7.

(42) 3. ضحى: 8.

(43) 4. شیخ صدوق، علل الشرایع، ص 130.

(44) 1. شیخ محمد مهدى حائرى، شجره طوبى، ص 233.

(45) 2. بحارالانوار، ج 16، ص 8.

(46) 1. بحارالانوار، ج 18، ص 233.

(47) 1. شجره طوبى، ج 2، ص 234.

(48) 2. نمازى، مستدرك سفینه البحار، ج 2، ص 35.

(49) 1. تبریزى انصارى، اللمعه البیضاء، ص 23.

منابع :کتاب نگاهى به مقام حضرت خدیجه(ع) اثر استاد حسین انصاریان.

منبع: حوزه نیوز