تبیان، دستیار زندگی
سینمای ایران دست‌كم طی 2دهه اخیر، درگیر معادلات و محاسبات غریبی بوده كه اغلب، نتیجه آنها برخلاف محاسبات از پیش تعیین‌شده به بار نشسته و تمام پیش‌بینی‌های دست‌اندركاران و مسئولان سینما و عوامل تولید یك فیلم را به هم ریخته است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سرگردان در انتخاب مخاطب

خسرو شکیبایی و یکتا ناصر در نسکافه داغ داغ

سینمای ایران دست‌كم طی 2دهه اخیر، درگیر معادلات و محاسبات غریبی بوده كه اغلب، نتیجه آنها برخلاف محاسبات از پیش تعیین‌شده به بار نشسته و تمام پیش‌بینی‌های دست‌اندركاران و مسئولان سینما و عوامل تولید یك فیلم را به هم ریخته است.

«علی قوی‌تن»نیز با همین پیش‌فرض‌های نادرست، چند سالی است نوع تازه‌ای از فیلمسازی را تجربه می‌كند كه گرچه به لحاظ بازگشت سرمایه و مسائل اقتصادی، تضمین‌شده و جواب پس داده ولی به جهت پربارتر كردن كارنامه فرهنگی- هنری كارگردان و دیگر اعضای گروه تولید، اتفاق مهمی به حساب نمی‌آید و گامی به عقب محسوب می‌شود.

قوی‌تن در این رویكرد تازه به قصه‌گویی و اصولاً فیلمسازی، قصد تلفیق فضای سینما و تلویزیون و همچنین ژانرهای درام و كمدی را دارد كه در این تركیب، عناصر سینمای موزیكال را نیز به فرمول خود اضافه كرده تا حاصل كار دست‌پختی دلنشین، لااقل برای علاقه‌مندان به این نوع سینما درآید.

ساخت فیلم موزیكال به‌خودی خود ابداً بد نیست و حتی در سینمایی كه كمترین میزان بهره‌گیری از موسیقی را در فیلم‌ها دارد قابل تقدیر است، به شرط آنكه تمام مصالح لازم برای ساخت چنین اثری بی‌كم‌ وكاست فراهم باشد تا لطمه‌ای به بدنه فیلم و حواشی‌اش نخورد. به‌عنوان نمونه خوب فیلم موزیكال، می‌توان به فیلم خوش‌ساخت«مكس»(سامان مقدم)اشاره كرد كه چطور تمام عوامل با یكدیگر هماهنگ و منجر به خلق اثری ماندگار شده‌اند.«نسكافه داغ‌داغ» هفتمین ساخته قوی‌تن پیش از«سرود تولد» است كه البته پس از آن به نمایش درآمد و بامزه آنكه هر 2 فیلم غیراز خط اصلی داستان، شباهت‌هایی در ساخت و اجرا و حتی رویدادها دارند.

زمان نمایش سرود تولد، قوی‌تن صرف پیانو نواختن یكتا ناصر در سكانس پایانی، اجرای چند ترانه كوتاه توسط امین حیایی و بچه‌های خردسال و شنیدن شعر«عمو زنجیرباف»، فیلم خود را اثری موزیكال معرفی كرد كه برای بچه‌ها ساخته شده، غافل از اینكه فیلم، فقط بهانه بچه‌ها را با خود داشت و قصه‌اش خالی از جذابیت‌های كودك‌پسند بود.

نسكافه... از یك داستان نخ‌نما شده قدیمی بهره می‌گیرد كه پیشتر دستمایه تولید فیلم‌های دیگری نیز شده است.

آنچه در این میان سبب شگفتی است اینكه قوی‌‌تن پیش از سرود تولد، تجربه ساخت نسكافه داغ داغ را داشته كه به‌مراتب اثری كودكانه‌تر، شادتر و حتی موزیكال‌تر است و این فیلمساز می‌توانست بار دیگر همان فرمول‌ها را در ساخته بعدی‌اش به كار گیرد ولی ظاهراً آنقدر درگیر استفاده از خوشمزگی‌های حیایی در فیلمش بوده كه اصل قضیه را فراموش كرده است.

برای به‌دست آوردن دل هم

حال باید پرسید نسكافه... در كدام گروه از فیلم‌ها قرار می‌گیرد؟ آیا این یك فیلم موزیكال شاد كودكانه و برای مخاطب خاص خود است یا فیلمی سرگرم‌كننده برای تمام اعضای خانواده همراه با كمی چاشنی ملودرام و زیرساختی تفكربرانگیز؟ مشكل اینجاست كه قوی‌تن به هر دو این ژانرها، ناخنكی زده تا فیلم به مذاق هر سن و سلیقه‌ای خوش ‌آید ولی محصول نهایی بیشتر ملغمه آشفته‌ای از تركیب انواع گونه‌های رایج فیلمسازی است.

علی قوی‌تن میان مضمون سرگرمی و آموزش و همینطور فیلمسازی برای كودكان و والدین، سرگردان مانده و می‌خواهد ضمن حفظ هر 2گروه تا پایان فیلم، دل تماشاگران خردسالش را نیز به دست آورد و خنده‌‌ای بر لبشان بنشاند اما رویدادهای كمیك فیلم آنقدر معدود و انگشت‌شمارند كه كودك عملاً بهانه‌ای برای خنده پیدا نمی‌كند، فقط با شادی شخصیت‌ها، شاد می‌شود و با آوازخواندنشان به وجد می‌آید و كف می‌زند.

نسكافه... بیشتر به آثار تولیدی گروه كودك تلویزیون می‌ماند كه بر پرده سینما امكان نمایش یافته‌است،كما اینكه چنانچه اشاره شد، ظاهراً قوی‌تن بی‌میل نیست پیوندی میان این 2رسانه فرهنگی ایجاد كند. او در سرود تولد نیز به چنین تجربه‌ای دست زده و بر اهمیت تلویزیون و علاقه‌اش به این رسانه تاكید كرده بود. آنجا «عزیز»، جوان مستعدی بود كه به عشق كار در كارخانه زنی متمول، برحسب اتفاق سر از تلویزیون درآورد و به مجری و آوازه‌خوان محبوبی تبدیل شد و اینجا در نسكافه...، نیكا مهدوی(یكتا ناصر)به عشق صداپیشگی برنامه‌های كودك، تلاش می‌كند به تلویزیون راه یابد، و نه تنها چنین می‌شود كه تا حد شهرت و محبوبیت میان بزرگ و كوچك پیش می‌رود.

یك خانم رابت فایر دیگر

نسكافه... از یك داستان نخ‌نما شده قدیمی بهره می‌گیرد كه پیشتر دستمایه تولید فیلم‌های دیگری نیز شده است.«خانم دابت‌فایر»(كریس كلمبوس–1993)دقیقاً همین داستان را – البته زیباتر و پخته‌تر – روایت می‌كند؛ زن و مردی كه با وجود داشتن 3فرزند، كارشان به جدایی كشیده و مرد خانواده(برخلاف اینجا كه متناسب با شرایط فرهنگی، زن مجبور به رفتن است)خانه را ترك می‌كند ولی او كه طاقت دوری فرزندانش را ندارد در قالب پیرزن خدمتكار مهربانی به نام خانم دابت‌فایر به منزل برمی‌گردد تا مانع از ازدواج مجدد همسرش شود و بار دیگر كانون خانواده را سر و سامان و گرما ببخشد.

پیش از قوی‌تن، «افشین شركت» فیلمی با عنوان«همسر دلخواه من» و نگاهی به همین داستان آشنا روانه سینماها كرده بود كه اثر چندان چشمگیری از آب درنیامد و در جلب رضایت مشتری ناكام ماند. جالب آنكه شركت و قوی‌تن، هر دو در آداپته كردن داستان خانم دابت‌فایر، شخصیت اصلی را از مرد به زن تبدیل كرده‌اند؛ با این تفاوت كه اولی اثری جدی و برای مخاطب بزرگسال و دومی اثری كمدی‌موزیكال و برای كودك و نوجوان عرضه كرد اما ظاهراً آنچه از داستان خانم... برای ساخت نسكافه... وام گرفته شده، فقط خط روایی قصه است، وگرنه در فیلم قوی‌تن، جز چهره پیرشده یكتا ناصر، اندك شباهتی به ساخته كلمبوس مشاهده نمی‌شود.

اینجا همه چیز شتابزده و سر هم‌ بندی‌شده پیش می‌رود تا در كمترین زمان، بیشترین اطلاعات و ترانه‌ها داده و خوانده شود و كودك را سر ذوق بیاورد. برای این منظور استفاده از تعدادی عروسك و اصلاً یك كارخانه عروسك‌سازی، بهترین تمهید است. در فصل افتتاحیه فیلم، بدون معرفی و ارائه هیچ پیش‌زمینه‌‌ای از شخصیت شاهین داوری(داوود اكرمیان)، باید او را همسری بدخلق و ناسازگار بشناسیم كه از این همه سرخوشی و شادابی نیكا گله‌مند است و او را لایق تربیت فرزندانش نمی‌داند و ناگهان چه غافلگیركننده، شبی مانع ورود همسرش به خانه می‌شود و او را به طلاق دعوت می‌كند.

از طرفی نیكا به‌شدت عاشق بچه‌ها و البته حرفه‌اش – گویندگی برنامه‌های كودك و عروسكی – است ولی انگار زمان كافی برای پرداختن به جزئیات وجود نداشته و قوی‌تن در مقام فیلمنامه‌نویس به ضرب شعر و آهنگ،  به تماشاگر حالی می‌كند كه گوشه‌ای از این شهر درندشت، خانواده‌ای خوشبخت زندگی می‌كنند كه غمی ندارند، ‌مگر مرد به ظاهر خشنی كه در این خانواده، ساز‌ناكوك می‌زند تا قصه‌ای ملودرام(!) شكل بگیرد و داستانی

نسكافه‌داغ‌داغ گرچه اثری ضعیف و كم‌مایه است و دردی از سینمای بی‌رمق كودك و نوجوان دوا نمی‌كند ولی به لطف ترانه‌ها و ریتم‌ هماهنگ و دلپذیر آن، تبدیل به یكی از موزیكال‌های قابل اعتنای سال‌های اخیر سینما شده است.

نیمه‌ فانتزی(!) به خورد تماشاگر بخت‌برگشته‌ای داده شود كه دست بر قضا، بخش عمده‌اش را كودكان تشكیل می‌دهند.

نسكافه ‌داغ ‌داغ به رسم بیشتر فیلم‌های كودكانه با جمله مشهور«یكی بود، یكی نبود»شروع می‌شود تا همان ابتدا تكلیفش را با مخاطب روشن كند كه فیلم قرار است اثری كودكانه باشد ولی هرچه بیشتر پیش می‌رود، كودك كمتر بهانه‌ای برای برقراری ارتباط با آن می‌یابد و سرانجام به ناچار وقتی از قصه‌گویی فیلم به نحو دلپذیر و موردپسندش مأیوس می‌شود، به لحظات بامزه فیلم و شوخ و شنگی آدم‌هایش دل خوش می‌كند. با این همه، تماشای فیلمی با هنرمندی بازیگر بزرگی چون زنده‌یاد«خسرو شكیبایی»خالی از لطف نیست حتی اگر با وقفه‌ای چندساله همراه باشد. شاید اگر شكیبایی عزیز، مرحوم نشده بود هنوز از اكران عمومی فیلم خبری نبود.

بازی‌های خوب و بد

بازی‌های شكیبایی و یكتا ناصر بهترین بازی‌های فیلم هستند. متأسفانه بازی‌های بازیگران فیلم یكدست نیست و بازی‌های متفاوت آنها به لحاظ كیفی، اجرای متناقضی در كیفیت بازی بازیگرها ایجاد كرده است. به راستی چگونه می‌توان با تماشای بازی بسیار بد داوود اكرمیان در نقش همسری ناسپاس، او را نقش منفی فیلم تلقی كرد كه قرار است تماشاگر را   از خود برنجاند؟ معلوم نیست قوی‌تن با كدام دلیل و برهان و دقیقاً از كجا، اكرمیان را برای بازی در نقش مقابل ناصر انتخاب كرده تا یكی از وزنه‌های اصلی فیلم لنگ بزند.

اكرمیان در بازی خود ابداً هیچ حسی را به كار نمی‌گیرد و به بیان دیالوگ‌هایش آن هم با خنثی‌ترین حس ممكن اكتفا می‌كند، چنان‌كه گویی دیالوگ‌ها را از روی متن می‌خواند. در عوض یكتا ناصر آنقدر خوب بازی كرده كه بازی اكرمیان را زیر لایه ضخیم بازی هنرمندانه‌اش پوشانده است. نسكافه... فرصت خوبی بود برای به‌كارگیری و بروز تمام استعدادهای نادیده ناصر كه پیشتر فقط كمی از آن را در سریال«اولین شب آرامش»(احمد امینی)و فیلم«روز برمی‌آید» (بیژن میرباقری)شاهد بودیم.

جایی در فیلم، مرحوم شكیبایی در نقش«استاد بندری»به شاهین می‌گوید كه نیكا فرصتی یافته تا همه استعدادها و توانایی‌هایش را به نمایش بگذارد، و استاد شكیبایی چنان این جملات را صادقانه و با تأیید و تأكید ادا می‌كند كه گویی در واقع اشاره به‌خود ناصر دارد كه زمینه‌ای برای به‌كارگیری هنرهای پنهانش یافته و ناصر البته كه در نسكافه... چنین است؛ از بازی پرشورش در نقش مادری شاد و عاشق تا پیرزنی سرزنده و مهربان به نام«بی‌بی»و دوباره زنی قدرنادیده اما امیدوار. بازی‌های كلامی و صداسازی‌های او نیز تحسین‌برانگیز است.

دیگر بازی‌ خوب فیلم از آن شكیبایی است كه گرچه حضوری نه چندان مؤثر و پررنگ دارد ولی در همان اندك لحظه‌های حضورش نیز از بازی پرشور و هیجان او به وجد می‌آییم. به یاد آورید فصل‌هایی را كه بندری در استودیوی تلویزیونی با نیكا كار می‌كند یا جایی كه در اتومبیل با او و بچه‌هایش حرف می‌زند. بهترین نمونه‌اش پلانی است كه بندری پس از پایان كار، قصد دارد نیكا را تا منزل همراهی كند و چون عجله دارد با ریتم و آواز و حركاتی موزون اما ناخودآگاه از بچه‌های گروه، تقاضا می‌كند شال و كلاه و كیفش را پیدا كنند.

در نهایت می‌توان گفت نسكافه‌داغ‌داغ گرچه اثری ضعیف و كم‌مایه است و دردی از سینمای بی‌رمق كودك و نوجوان دوا نمی‌كند ولی به لطف ترانه‌ها و ریتم‌ هماهنگ و دلپذیر آن، تبدیل به یكی از موزیكال‌های قابل اعتنای سال‌های اخیر سینما شده است. غیر از این، اگر آهنگ و ترانه‌های فیلم از آن گرفته شود تا همین قصه را با زبانی رسمی برای تماشاگر بازگو كند، فیلم الكن می‌ماند و دیگر هیچ نقطه قوتی نخواهد داشت تا آن را از ورشكستگی و سقوط نجات دهد حتی اگر هنرمند نامداری مثل استاد خسرو شكیبایی در آن ایفای نقش كرده باشد.

منبع : همشهری