تبیان، دستیار زندگی
در فرهنگ قرآن، ایمان و عمل صالح توأمان مطرح است. هر جا سخن از عمل صالح در میان است، ایمان نیز در کنارش طرح می شود و در واقع عمل صالح، آیینه ایمان و باورهای درونی انسان می باشد: «و من یأته مؤمنا قد عمل الصالحات»؛ هر کس که نزد او با ایمان بیاید، در حالی که
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بحث و تحلیلی در ایمان ابوطالب علیه السلام

در فرهنگ قرآن، ایمان و عمل صالح توأمان مطرح است. هر جا سخن از عمل صالح در میان است، ایمان نیز در کنارش طرح می شود و در واقع عمل صالح، آیینه ایمان و باورهای درونی انسان می باشد: «و من یأته مؤمنا قد عمل الصالحات»؛ هر کس که نزد او با ایمان بیاید، در حالی که کارهای شایسته کرده باشد.

بخش تاریخ وسره معصومین تبیان
ابوطالب

ایمان، طرح درونی است و اعمال مؤمن، بر مبنای این طرح بنا می شود و شکل شایسته و مطلوب به خود می گیرد: «کل یعمل علی شاکلته».

پس، از دیدگاه قرآن، چهره واقعی اشخاص را باید در سیمای اعمال و آیینه ایمان آن‌ها جستجو کرد و بر این اساس، درباره آن‌ها به داوری نشست.

یکی از چهره های نامداری که داوری‌های متفاوتی را متوجه خود ساخته است، جناب ابوطالب(علیه السلام)، پدر بزرگوار امیرالمومنین علی(علیه السلام) می باشد. پیچیدگی شخصیت و سیاست پیشگی پر رمز و راز او، باعث شده که عدّه‌‌ای به انحراف شناخت و لغزش داوری در مورد ایشان دچار گردیده و شبهه و خدشه ای در ایمان جناب ابوطالب (علیه السلام) ایجاد نمایند و وی را متهم به کنند.

این گروه متعصب و مبغض نه تنها ابوطالب (علیه السلام) را بی ایمان می دانند، حتی می گویند که پدر و مادر پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز بی ایمان از دنیا رفته و (نعوذ بالله) در دوزخ «جمره» آتشند! و حال آن که به کرات در منابع اصیل اسلامی وارد شده است که هیچ یک از پدران و مادران معصومین (علیهم السلام) مشرک نبودند؛ چنان که مولا امیرالمومنین علی(علیه السلام) می فرمایند: «سوگند به خدا! که نه پدر و نه اجدادم عبدالمطلب و هشام و عبدمناف» هرگز بت را نپرستیدند؛ بلکه آنان به سوی کعبه نماز خواندند، و به آیین حضرت ابراهیم (علیه السلام) قبل از اسلام، عمل می کردند.

درباره ایمان آن حضرت کتاب‌های مستقلی نوشته شد و علمای بزرگ عامه و خاصه نیز این موضوع را مورد توجه قرار داده، و به طور مبسوط از آن بحث نموده اند و بدون اغراق صدها حدیث و نظر مثبت در ایمان آن حضرت در منابع اسلامی ثبت و ضبط است؛ چنان که علامه مجلسی (ره) بیش از یکصد و پانزده صفحه، و با بیان هشتاد و پنج حدیث در این مورد، این مساله مسلّم تاریخی را مورد امعان نظر قرار داده، و دیدگاه ها و منابع بزرگ اهل سنت را نیز نقل نموده است.

هم‌چنین صاحب الغدیر یعنی علامه امینی (ره) در جلد هفتم و هشتم کتابش، صدها حدیث را از منابع معتبر (شیعه و سنی)، همراه با اعترافات محققین و مورخین آنان نقل نموده، و در بیش از یکصد و ده صفحه، به تحقیق این مطالب پرداخته است و با آن آگاهی و اشراف محققانه خود، از شخصیت مظلوم تاریخ، جناب ابوطالب (علیه السلام)، دفاع نموده است.

علما و اندیشمندان و محققان اهل سنت نیز کم و بیش و به طور پراکنده در کتاب‌های خود به ایمان جناب ابوطالب (علیه السلام) اشاره نموده و معمولا نتیجه مثبت گرفته اند؛ هر چند بعضی ها نتوانسته اند بغض و دشمنی خود را نسبت به ولایت مولای متقیان امیرالمومنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) و پدر بزرگوارش نادیده بگیرند. در این میان به نظر می رسد که ابن ابی الحدید، بیش از دیگران به این موضوع پرداخته و احادیث و قضایای بسیار جالبی را نقل نموده، که برای افراد حق‌جو سودمند است؛ اگر چه او نیز جزء افراد متوقف و سرگردان می باشد! گویا بیش از سه هزار شعر جناب ابوطالب(علیه السلام)، در مدح رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و رسالتش، این افراد متعصب و یا گروه مبغض را در مورد ایمان آن حضرت قانع نساخته است! و صدها حدیث از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و ائمه اطهار(علیهم السلام) در این مورد کافی نبوده است!! و فقط به یک حدیث ضعیف که به اعتراف خود آنان راوی‌اش مغیرة بن شعبه علیه اللعنه که مردی فاسق و مبغض اهل بیت (سلام الله علیها) و به ویژه مولا امیرالمومنین علی (علیه السلام) است، تمسک نمودند وابوطالب را (نعوذ بالله) اهل آتش دوزخ می دانند!

آیا منصفانه است که کسی درباره ایمان جناب ابوطالب (علیه السلام) شک و تردید کند؟ و یا بالاتر از آن، او را مشرک معرفی نماید؟ جناب ابوطالب (علیه السلام) کسی است که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) را در خانه خود پرورش داد و در زمان رسالت او، از مال و حیثیت و موقعیت اجتماعی و سیاسی خود، در راه یاری او کوتاهی نکرد.

ابن ابی الحدید، مورخ و دانشمند معروف اهل سنت، در ضمن شرح فداکاری های جناب ابوطالب(علیه السلام)، چنین می نویسد: یک نفر از علمای شیعه درباره ایمان ابوطالب (علیه السلام) کتابی نوشت و نزد من آورد که من تقریظ بنویسم. من به جای تقریظ، این اشعار را که شماره آن‌ها به هفت بیت می رسد، در پشت کتابش نوشتم، که مضمون بخشی از آن‌ها چنین است: اگز ابوطالب و فرزندش علی (علیه السلام) نبودند، هرگز اسلام قدراست نمی کرد؛ پدر در مکه از آن حمایت کرد و فرزند در یثرب (مدینه)، جانش را نثار کرد.

او در راه حفظ پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) لحظه ای از پا ننشست و سه سال تحمل بر سختی ها و زندگی در کوه ها و درّه ها را بر ریاست و سیادت مکّه ترجیح داد. او راضی بود تمام فرزندانش کشته شوند؛ ولی پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) زنده بماند.

در هنگام مرگ به فرزندان خود گفت: من محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را به شما توصیه می کنم؛ زیرا او امین قریش و راستگوی عرب، و حائز تمام کمالات است؛ آئینی آورد که دل ها بدان گرایش پیدا کرد. آیا با این وصف، باز می توان درباره ایمان و اعتقاد او تردید کرد و اعمال او را، گواه و گویای ایمانش ندانست؟ باید دانست که کردار نیک و پسندیده جناب ابوطالب (علیه السلام) نشأت یافته از ایمان سرشار و محکم و آهنین او می باشد؛ و به حق باید گفت که جناب ابوطالب (علیه السلام) شخصیت مظلوم تاریخ است؛ او نه تنها در زمان حیاتش مورد ستم واقع شد، بلکه بعد از وفاتش نیز ستم هایی بر او روا داشتند؛ تا آن‌جا که گروهی تصوّر کرده اند که تعصب قومی او را بر حمایت و یاری و فداکاری درباره پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) واداشته است و اگر رشته خویشاوندی میان او و برادرزاده اش نبود، او هرگز تا این حد از او دفاع نمی کرد؛ ولی این داوران جاهل تاریخ، از دو مطلب غفلت ورزیده اند:

1ـ درست است که تعصب خویشاوندی گاهی انسان را تا لب پرتگاه می کشاند؛ ولی رشته خویشاوندی سبب نمی شود که انسان چهل و دو سال تمام از انسانی دفاع و پروانه وار گرد وجود او بچرخد و خود و فرزندان و تمام فامیل را قربانی تعصب خویش سازد. از این افراد می پرسیم: مگر ابولهب ارتباط نزدیک نسبی با پیامبر(صلی الله علیه وآله سلم) نداشت؟ مگر ابولهب، عموی پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم) نبود؟

چرا او بر اساس رابطه نسبی، برادرزاده خویش را یاری نکرد؟ نه تنها یاری نکرد، بلکه مانند مشرکان دیگر و بدتر از آنان، در صدد آزار و شکنجه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)  برآمد و موضع خصمانه در برابر دین توحیدی اتخاذ کرد و در برابر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) با تمام توان ایستاد، تا جایی که کلمات عقاب آمیزی از سوی خدا در باره او و همسرش نازل شد.

پس ایمان است که به انسان، شجاعت، از خودگذشتگی، مقاومت و ایثارگری می بخشد و نقش عوامل دیگر بسیار ضعیف و کمرنگ است و در شرایط حساس هرگز نمی تواند، تأثیرگذاری داشته باشد.

2ـ آنان سخنان و اشعار و سروده های آن حضرت را از نظر دور داشته و داوری بی پایه ای کرده اند؛ در صورتی که اشعار جاودانه او (بیش از سه هزار بیت) حاکی از آن است که محرّک او بر این دفاع همان عقیده راسخ او نسبت به فضیلت و کمال و به تعبیر روشن تر، نبوت و رسالت او بود. آیا می توان اشعار فراوان او را که در باره عظمت برادرزاده و فضیلت و کمال و دعوت آسمانی او سروده است، از نظرها دور داشت؟

اشعار و سروده های وی، کاملا بر ایمان و اخلاصش گواهی می دهد که به قسمتی از آن‌ها می پردازیم: اشخاص شریف و فهمیده بدانند که محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) بسان موسی و عیسی (علیه السلام)، پیامبر، و بسان آنها راهنماست و هر فردی از پیامبران به امر پروردگار، منصب هدایت را به عهده می‌گیرد شما اوصاف او را در کتاب‌های آسمانی با کمال درستی می خوانید، و این گفتار صحیح است و رجم به غیب نیست ...

شعر فوق وده‌ها شعر دیگر که در دیوان وی و در لابه‌ لای تاریخ و نوشته های حدیث و تفسیر موجود است، گواهی است، بر این که انگیزه او از دفاع از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، همان عقیده خالص و اسلام واقعی او بوده، و هیچ محرکی جز عقیده، و ایمان نداشته است.

برای اثبات ایمان این مرد بزرگ اسلام، علاوه بر ایثار و فداکاری های او و اشعار و سروده هایش، که در شأن و عظمت دعوت نبوی و ایمان به حقانیت رسول خدا و فضائل او می باشد، شواهد و ادلّه فراوان دیگری نیز در منابع روایی شیعه و سنی وجود دارد، که به جهت رعایت اختصار، به ذکر چند روایت بسنده می کنیم:

1) ابن ابی الحدید معتزلی می گوید: با اسناد بسیاری، برخی از عباس بن عبدالمطلب و بعضی از ابوبکر بن ابی قحافه، نقل کرده اند که: ابوطالب رحلت نکرد، مگر این که گفت: «لا اله الا الله، محمد رسول الله  (صلی الله علیه وآله وسلم) ابوبکر در سال هشتم هجرت، دست پدرش را که نابینا بود، گرفت و به حضور رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آورده، و پس از گذشتن بیست و سه سال از رسالت آن حضرت ایمان آورد. ابوبکر از ایمان وی خوشحال شد و گفت: ای پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)  سوگند به خدایی که تو را به حق مبعوث کرد، من به اسلام و ایمان عمویت ابوطالب (علیه السلام) بیش از اسلام پدرم خشنود گردیدم. ناگفته نماند که این فراز از سخنان خلیفه اول، در کنار ده‌ها حدیث دیگر که مبنی بر ایمان ابوطالب (علیه اسلام) است، در منابع اهل سنت آمده است.

2) در تواریخ و سیره‌های شیعه و سنی آمده است که پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) با  حضرت خدیجه (سلام الله علیها) هستند و امیرالمؤمنین (علیهم السلام) مشغول خواندن نماز مستحبی بودند، جناب ابوطالب (علیه السلام) و فرزندش جناب جعفر (علیه السلام) نماز آنان تماشا می کردند.

در این هنگام جناب ابوطالب (علیه السلام) به فرزندش جناب جعفر (علیه السلام) فرمودند: صل جناح ابن عمّک؛ برو در طرف راست پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نماز بگذار، و سپس به امیرالمومنین علی (علیه السلام) سفارش کرد: اما انه لایدعو الا الی خیر فالزمه؛ آگاه باش که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) جز به راه نیک دعوت نمی کند. از او دست بر ندار.

3) علی (علیه السلام) می فرماید: وقتی وفات پدرم، را به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) خبر دادند، آن حضرت سخت گریست. سپس دستور داد: برو او را غسل داده و کفنش کن. خداوند او را رحمت کند.

آنگاه رسول  خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) خود تشریف آورده و در کنار بدن مبارک جناب ابوطالب قرار گرفته و فرمود: ای عموی بزرگوار! تو مرا در یتیمی کفالت نمودی، و در کودکی تربیت فرمودی، و در بزرگی ام یاری دادی؛ خداوند به تو پاداش خوبی مرحمت فرماید.

بدون شک اگر یک دهم شواهد و دلائلی را که مبنی بر ایمان و اسلام جناب ابوطالب (علیه السلام) است، درباره یک فرد دیگری دور از گود سیاست، و کینه و بغض، بیان می کردیم، تمام فرق اسلامی، اعم از سنی و شیعه، به اتفاق، اسلام و ایمان وی را تصدیق می کردند؛ ولی چرا با بودن صدها گواه محکم بر ایمان بزرگ مردی چون جناب ابوطالب (علیه السلام)، تشکیک کرده و حتی حکم به کفر او داده اند؟

ابن ابی الحدید معتزلی پس از ذکر این مطالب می نویسد: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: اما والله لاستغفرنّ لک و لاشفعنّ فیک شفاعة یعجب لها الثقلان؛ من در مورد تو آن چنان از خدا طلب مغفرت و شفاعت می نمایم، که جن و انس از عظمت آن تعجب می نمایند.

و در همین مورد جبرئیل به محضر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) شرف یاب گردید و خطاب کرد: خداوند شفاعت تو را در مورد شش نفر پذیرفته است:

1ـ مادرت حضرت آمنه (سلام الله علیها) هستند که تو را به دنیا آورده است؛

2ـ پدر گرامی ات که تو از صلب او متولد گردیده ای؛

3ـ مرد بزرگواری چون جناب ابوطالب (علیه السلام) که تو را مورد حمایت خویش قرار داد؛

4ـ جدّ پدری ات جناب عبد المطلب (علیه السلام) که سرپرستی‌ات  را عهده دار شد؛

5 ـ حلیمه بنت ابی ذویب که دایگی تو را بر عهده گرفت؛

6ـ دوست دوران جاهلیت تو که مردی سخی و پناهگاه محرومان بود.

4) در روایتی از امام صادق (علیه السلام) که چشم بصیرت به حقایق ایمانی جناب ابوطالب (علیه السلام) دارد و به تعبیر معروفی که اهل البیت ادری بما فی البیت، آمده است: مثل جناب ابوطالب (علیه السلام)، مثل اصحاب کهف است که ایمان خود را مکتوم می داشتند و خدا به ایشان دو برابر پاداش عطا کرد.

5) از امام باقر(علیه السلام) درباره ایمان جناب ابوطالب (علیه السلام) سؤال شد، حضرت فرمود: «اگر ایمان جناب ابوطالب (علیه السلام) در کفه ترازویی قرار گیرد و ایمان این خَلْق در کفه دیگر نهاده شود، ایمان او برتر خواهد بود. و همین ایمان برتر بود که جناب ابوطالب (علیه السلام) را واداشت که حمایت‌های بی‌دریغ خود را از مقام رسالت و نبوت توحیدی دریغ نکند؛ و گرنه ارتباط نسبی و ... نمی‌توانست چنین انگیزه نیرومندی در ابوطالب ایجاد نماید.

6ـ امام صادق (علیه السلام) فرمود: هنگامی مادر مولا امیرالمؤمنین، علی (علیه السلام)، تولد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را به همسرش ابوطالب مژده داد، او نیز در مقابل فرمود: من هم به تو مژده می دهم که بعد از سی سال دیگر تو همانند او را که فقط پیامبر نخواهد بود، به دنیا می آوری.

در حدیث دیگری آمده است:

تتعجبین من هذا انک تحبلین و تلدین بوصیّه و وزیره؛ یعنی: تو نیز «وصی» و «وزیر» او را به دنیا می‌آوری.

از این روایات استفاده می شود که جناب ابوطالب (علیه السلام) پیش از تولد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به رسالت وی ایمان داشته است و از فاصله زمانی او با وصی‌اش باخبر بوده، و بدین گونه امامت فرزندش را نیز تأیید نموده است.

7ـ در روایتی از حضرت سید الشهدا امام حسین (علیه السلام) وارد شده که روزی او امیرالمومنین علی (علیه السلام) در کنار خانه اش با جمعی نشسته بود. ناگاه مردی نادان سؤال کرد: یا امیرالمؤمنین! شما همچو مقام والایی دارید، در حالی که پدرتان در آتش است!

حضرت فرمود: ساکت شو؛ خدا دهانت را بشکند، این چه سخنی است؟ سوگند به کسی که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را به حق مبعوث کرد، اگر پدرم در مورد همه گناهکاران روی زمین شفاعت کند، خداوند از او می پذیرد. آیا پدر من در آتش است و حال آن که سرنوشت مردم در بهشت و جهنم به اختیار فرزندش نهاده شده است...؟

بدون شک اگر یک دهم شواهد و دلائلی را که مبنی بر ایمان و اسلام جناب ابوطالب (علیه السلام) است، درباره یک فرد دیگری دور از گود سیاست، و کینه و بغض، بیان می کردیم، تمام فرق اسلامی، اعم از سنی و شیعه، به اتفاق، اسلام و ایمان وی را تصدیق می کردند؛ ولی چرا با بودن صدها گواه محکم بر ایمان بزرگ مردی چون جناب ابوطالب (علیه السلام)، تشکیک کرده و حتی حکم به کفر او داده اند؟

پاسخ روشن است، هدف از طرح این مساله، جز طعن در فرزندان جناب ابوطالب (علیه السلام) و بالأخص امیرالمؤمنین (علیه السلام)، چیز دیگری نیست؛ گروهی متعصب می خواهند با انکار ایمان جناب ابوطالب (علیه السلام)، فضیلتی بزرگ را درباره امیرالمومنین (علیه السلام) انکار کنند و اگر جناب ابوطالب (علیه السلام) پدر امیرالمومنین (علیه السلام) نبود، هرگز اثبات ایمان او به یک دهم از شواهد و دلائلی که در باره او وجود دارد، نیاز نداشت.

هدف از طرح این گونه شبهات، این است که عقاید مردم نسبت به حامیان شماره یک اسلام، سست شود و به آن‌ها بدبین گردند و به تدریج نسبت به اصل هم تردید نمایند. به عنوان مثال اگر بنا باشد ایمان مردم به جناب ابوطالب (علیه السلام) سست شود، از این رهگذر گمراهی به وجود می آید و مردم نسبت به حامی اول اسلام بدبین می شوند و این به بالاتر هم سرایت می کند.

به نظر می رسد که به احتمال قوی، تردید در ایمان جناب ابوطالب (علیه السلام) از همین قانون و اقدام برخلاف ناشی شده است و عده ای را از شاهراه حقیقت منحرف کرده است و همین عده روی اطمینان بی‌اساسی که به زمام دار سیاه کاری چون معاویه ها داشتند، وجود ارزنده ای چون جناب ابوطالب (علیه السلام) را تکفیر کرده اند. و بدون این که قدری بیشتر فکر کنند، بهترین حامی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) را از حلیه ایمان محروم داشته اند و بدین ترتیب خیانتی بزرگ مرتکب شده اند.

سوال دیگر این که علت کتمان ایمان جناب ابوطالب (علیه السلام) از زعمای قریش و سایر دشمنان چه بود؟

ابن ابی الحدید معتزلی در این باره می نویسد: «ابوطالب، بدین جهت ایمانش را در میان دشمنان اسلام اظهار نکرد، تا آمادگی دفاعی بیشتری در یاری از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) داشته باشد، و اگر خود را مسلمان نشان می داد، همانند سایر صحابه، نمی توانست در برابر خیانت‌های قریش کاری از پیش ببرد... .

البته این گونه حرکت‌ها در مواردی که انسان در اقلیت باشد، یک قانون عقلایی است که انسان بتواند در لباس خصم برای اهداف خویش، کارآیی بیشتری داشته باشد؛ چنان که مؤمن آل فرعون در لباس فرعونیان و طاغوت‌های آن زمان به یاری حضرت موسی (علیه السلام) شتافت و در برابر تصمیم به قتل آن حضرت بپا خواست و آنان را از این فکر ستم‌کارانه منصرف کرد؛ او گفت: «أتقتلون رجلا ان یقول ربی الله و قد جاءکم بالبینات من ربکم. همچنین حضرت شمعون ؟؟؟ وصی حضرت عیسی (علیه السلام)، از همین طریق به یاری فرستادگان آن حضرت شتافت، و شهر انطاکیه را از شر ضلالت و گمراهی نجات داد، و خود را به لباس صحابه و یاران پادشاه آن سامان در آورد.

شیوه ذکر شده در صورت لزوم و تناسب زمانی یک ضرورت عقلی و قرآنی و اجتماعی بوده و احادیث زیادی در این باره در منابع روایی آمده است؛ چنان که: رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: اصحاب کهف، ایمان واقعی خود را مخفی نگهداشته، و خود را کافر معرفی می کردند؛ از این رو، خداوند دو پاداش به آنان مرحمت فرمود؛ و همین طور عمویم جناب ابوطالب (علیه السلام) در کنار قریش خود را با آنان هم کیش معرفی نمود و ایمان واقعی اش را پنهان داشت؛ خداوند به او نیز دو پاداش عطا خواهد کرد.

از مجموع مطالب ذکر شده، نتیجه می گیریم که اعمال شایسته و کردار والای جناب ابوطالب (علیه السلام)، گواه زنده و صادق ایمان اوست. او با تحمل سختی ها و شداید فراوان دست از حمایت و یاری رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) برنداشت. همه امکانات و قوای خویش را در این راه سرمایه گذاری کرد و در برابر فشارهای روزافزون مشرکان با مهارت ایستادگی نمود و با تدبیر نیرومند خویش، راه‌های مشکل و صعب العبور سیاسی و اجتماعی را هموار کرد و با موقعیت خاص اجتماعی که داشت، در راه حمایت برادرزاده خویش، از آن بهره جسته و هم چنان با ایمان ایستاد و زندگی کرد و با ایمان و شعار توحید، چشم از دنیا فرو بست. اما برای مصالح اسلام و مسلمانان و حمایت از آیین حیات بخش اسلام و شخص رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)، ایمانش را از قریش و دشمنان اسلام مکتوم داشت.

منبع: کتاب ثمرات الزینب سلام الله علیها / پژوهشی پیرامون فرزندان حضرت زینب و خاندان شریف‌شان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.