تبیان، دستیار زندگی
یم  ما نمی توانیم فارغ از تاریخ فلسفه به فهم دقیق فلسفه نزدیک شویم و این فهم فارغ از کاوش باستان شناختی است. مواجه ساختن فلسفه های فیلسوفان مسلمان با پرسشهای به نوعی گفتگو با فلاسفه محسوب می شود. ما در سنت فلسفی خودم...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دانش آموخته حوزه علمیه قم : در سنت فلسفه اسلامی وارد پرسش و پاسخ جدی نشده ایم

ما نمی توانیم فارغ از تاریخ فلسفه به فهم دقیق فلسفه نزدیک شویم و این فهم فارغ از کاوش باستان شناختی است. مواجه ساختن فلسفه های فیلسوفان مسلمان با پرسشهای به نوعی گفتگو با فلاسفه محسوب می شود. ما در سنت فلسفی خودمان هنوز وارد پرسش و پاسخ جدی نشده ایم در حالی که حرفهای جدی قابل طرح اند.

به گزارش خبرنگار مهر، دومین دوره همایشهای تخصصی گروه فلسفه و حکمت دانشگاه تربیت مدرس در نیمسال دوم تحصیلی 85-1384 با حضور دکتر سید محمد رضا بهشتی ، استاد دانشگاه تهران صبح امروز در دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد. وی درباره "رویکرد تاریخی به فلسفه اسلامی" سخنرانی کرد.

دکتر بهشتی سخنش را با جمله ای از یک محقق آلمانی آغاز کرد و گفت : امروزه این تلقی جای خود را در میان فیلسوفان باز کرده که تاریخ فلسفه جزوی مقوم و مهم برای فلسفه است.

وی در ادامه پرسید : آیا اساساً پرداختن به تاریخ فلسفه یک کار فلسفی است؟ در نظر عده ای این نحوه مواجهه با فلسفه، کار فلسفی محسوب نمی شود. مگر ما هنگامی که به تاریخ هنر می پردازیم، کار هنری انجام می دهیم؟ بنابراین تاریخ فلسفه زیر مجموعه ای از تاریخ است و کار تاریخی غیر از کار فلسفی است.

دکتر بهشتی سخنش را اینگونه ادامه داد: این تلقی که ما فارغ از یک جایگاه موضوعی و بریده از فرهنگ تاریخی می توانیم کار فلسفی داشته باشیم بی سابقه نیست. دکارت نیز از این دسته افراد بود که فلسفه را از آغاز شروع کرد و سرانجام دکارت نیز می تواند برای ما مهم باشد.

استاد فلسفه دانشگاه تهران تأکید کرد: توجه به رویکرد تاریخی به فلسفه در مسیر پژوهش حاصل می شود و عمق بسیاری نیز در این راستا می یابد. من می توانم سه تجربه شخصی خودم را در این مورد مطرح کنم. یکی درباره رساله دکتری ام بود که در خارج از ایران درباره طبیعت نگاشتم. من در این رساله فهم از طبیعت را بررسی کردم و متوجه شدم که برای یک پژوهش فلسفی می بایست دایره مفاهیم و موضوعات را محدود کرد تا بتوان نتیجه درستی حاصل کرد. بنابراین ما نمی توانیم تنها از یک تحلیل مفهومی به اصل مفاهیم پی ببریم بلکه باید در ابتدا به تاریخ این مفاهیم و نحوه دریافت این مفاهیم نگاه کرد و آنگاه آن را بررسی نمود. چرا که زمانی ما می گوئیم که ارسطو چه گفته است و زمانی دیگر گفته ایم ارسطو را چگونه فهمیدند؟ و این دو بسیار با یکدیگر متفاوت و در عین حال لزوم نگاه تاریخی در آن احساس می شود.

به گزارش "مهر"، دکتر بهشتی از دو تجربه دیگر نام برد و گفت : یکی دیگر بحث اصطلاح شناسی است که ما در ابتدا باید بفهمیم که این اصطلاح مثلاً جوهر در نظر چه کسی مطرح است و اینکه در کدام مقطع تاریخی مطرح شده است. همچنین تجربه دیگر من حکایت از این دارد که به سراغ تطور قواعد فلسفی رفتم. زمانی آقای دکتر دینانی این کار را انجام داده بود و سه جلد کتاب با نام قواعد کلی در فلسفه اسلامی که با نگاهی سنتی و روشی تا حدودی مدرن این کار را انجام داد. اما این پرسش در این پروژه مطرح است که آیا این کار یک کار فلسفی است؟ اما قاعده چیست و این کارها قاعده هست یا خیر؟

وی در ادامه به نحوه مواجهه ما با فلسفه فیلسوفان مسلمان پرداخت و گفت : ما با مشکلاتی در نظام آموزشی و پژوهشی مواجه هستیم و سنت ما در نظام فلسفی اسلامی سنت مخصوصی است. اما مشکلی که در نظام آموزشی داریم این است که همانطور که در علوم نقلی یک سری مسائل را فرامی گیریم در علوم عقلی نیز به همین گونه برخورد می کنیم. لذا ما موضوع محوری را کمتر می بینیم.

دکتر بهشتی به عنوان کتاب ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام اشاره کرد و گفت : این کتاب فارغ از محتوای آن، گامی به جلو است. همین که بدانیم فلسفه اسلامی یک ماجراست، اهمیت خود را دارد.

وی در ادامه سخنانش بر این موضوع تأکید کرد که لازمه درک، تماس نزدیکتر با پژوهش فلسفی است و من نمی توانم فارغ از تاریخ فلسفه به فهم دقیق نزدیک شوم و این فهم فارغ از کاوش باستان شناختی است. اما آیا رویکرد تاریخی ما باید صرفاً محدود به مفاهیم و پرسشهای تاریخی باشد. چرا که ما باید با کاوش در مفاهیم تاریخی پرسشهای خود را آغاز کنیم تا مسائل جدید را از آن اخذ کنیم. مواجه ساختن فلسفه های فیلسوفان مسلمان با پرسشهای مان به نوعی گفتگو با فلاسفه محسوب می شود. ما در سنت فلسفی خودمان هنوز وارد پرسش و پاسخ جدی نشدیم در حالی که حرفهای جدی قابل طرحند .

به گزارش خبرنگار گروه دین و اندیشه "مهر"، دکتر بهشتی در پایان سخنرانی اش به ماجرای شکل گیری فلسفه تطبیقی در ایران اشاره کرد و گفت : به نظر می رسد ما هنوز مبادی و لوازم و ابزار فلسفه های تطبیقی را نشناخته ایم. غالباً از این نکته غافل بودیم که آراء و نظامهای فلسفی در کدام بستر فرهنگی تبلور یافته اند. من چگونه می توانم آبلارد را درک کنم در حالی که ندانم در قرون وسطی چه بوده است. ما دو فیلسوف را یا دو رای فلسفی را رو به روی هم قرار دادیم سپس مشابهتها و تفاوتهای آنها را بررسی کرده ایم. بنابراین تا وقتی که پرسشی مطرح نباشد نتیجه ای نیز حاصل نمی شود.