کودتای نظامیان علیه مصدق
مصدق در پروژه تصفیه ارتش کوتاهی کرد، در واقع یا باید با همان روش اصلاحی خود عمل میکرد تا نظامیان را علیه خود تهییج نکند یا تصفیه را کامل انجام میداد و با توجه به حمایت مردم و مجلس، تمامی سران ارتش را از کار برکنار میکرد.
فرآوری: فهیمه السادات آقامیری-بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
حکومت های اقتدارگرای مدرن اگرچه با نمایش باور به اصول دموکراتیک و تأسیس نهادهایی همچون مجلس، وزارتخانههای مختلف، آزادی مطبوعات و ایجاد فضای نسبتا باز سیاسی، درتلاشند خود را باورمند به دموکراسی و آزادی بدانند ولی با سیری در شیوه حکمرانی این حکومتها، کاملا آشکار است که ارتش مهمترین اهرم مورد استفاده آنها میباشد. رضاشاه به عنوان مؤسس حکومت اقتدارگرای مدرن در ایران، خود به عنوان یک نیروی نظامی بدون حضور ارتش قادر به پیاده کردن برنامههای خود نبود. در فاصله بین سالهای 1320 تا 1332 در ایران که به عنوان دوران دموکراسی ناقص از آن یاد میشود، به واسطه رفتن رضاشاه از ایران و روی کار آمدن محمدرضا به عنوان شاه جدید، قدرت نفوذ و چانهزنی احزاب افزایش یافت.
دکتر محمد مصدّق که از سیاستمداران با تجربه و صاحب نفوذ ایران محسوب میشد، بر این باور بود که باید کنترل ارتش به عنوان قدرتمندترین نهاد موجود در ایران در اختیار نهادهای غیرنظامی باشد.
با انتخاب مصدق به نخستوزیری به علت استقلال رای و عدم اطاعت او از دربار دو قدرت در کشور به وجود آمده بود: ۱- دولت قانونی دکتر مصدق، ۲- قدرت نظامی. تا مصدق پست وزارت جنگ را به عهده نگرفته بود ستاد ارتش و فرماندهان نظامی به فرامین دولت وقعی نمینهادند و مستقیما از شاه دستور میگرفتند، به همین جهت مصدق قادر به برخورد با تشنجات سیاسی نبود، مواقعی هم به وسیله هدایتهای شاه و عناصر نزدیک به وی در ارتش و شهربانی به برخی اجتماعات سیاسی حمله میکردند و از این طریق مصدق بدنام میشد.
قبل از 30 تیر 1331
در ایران دهه 1320 هر دوی این راهها به فراخور استفاده شد. شاه جدید به واسطه جوانی و بیتجربگی امکان در دست گرفتن تمامی منابع قدرت را نداشت. در واقع اشغال ایران از سوی انگلیس و روسیه و ورود آمریکا به عنوان قدرت جدید در حوزه بینالملل در کنار فعالیتهای گسترده احزاب در ایران به این امر منجر شد که امکان حفظ تمامی منابع قدرت در اختیار شاه وجود نداشت، از طرف دیگر ارتش به عنوان بزگترین میراث به جای مانده رضاشاه در شرایطی نبود که بتواند به عنوان اهرم تعیین کننده عمل کند.
بدون شک دوران کوتاه نخست وزیری دکتر مصدق، مهمترین رویداد دهه 20 و 30 ایران به شمار میرود. اعتراضهای مصدق به حکومت پهلوی از نخستین روزهای حکومت رضاشاه شروع شد و تا پایان نیز ادامه داشت ولی وی هیچگاه به دنبال تغییر سلطنت پهلوی نبود. تا جایی که وی یکبار اعلام کرده بود: «لازم است تأکید کنم به قسمی که به اعلیحضرت همایون شاهنشاهی یاد کردم، همیشه وفادارم و اطاعت از اصول قانون اساسی را نه فقط در صلاح مملکت بلکه در صلاح مقام سلطنت نیز میدانم» و یا در جایی دیگر گفته بود: «من نه فقط با جمهوری دموکراتیک بلکه با هر روند دیگر آن هم موافق نبودم چون تغییر رژیم موجب ترقی ملت نمیشود و تا ملتی دانا و رجالی توانا نباشد، کار مملکت به همین منوال خواهد گذشت. چه بسیار ممالکی که رژیمشان جمهوری است ولی آزادی ندارند و چه بسیار ممالکی که رژیمشان سلطنت مشروطه دارند و از آزادی و استقلال کامل بهرهمندند.»
پس از برگزاری انتخابات دوره هفدهم و افتتاح مجلس شورای ملی و بازگشت دکتر مصدق از دادگاه لاهه و در بحبوحه مبارزات نهضت ملی شدن نفت، با وجود اظهار تمایل اکثریت نمایندگان مجلس جدید به نخستوزیری مجدد دکتر مصدق، ناگهان وی از سمت خود استعفا داد. علت این امر کارشکنیهای اقلیت مجلس، تحت رهبری سید حسن امامی و عدم ابراز تمایل مجلس سنا به زمامداری دکتر مصدق و اختلاف بر سر درخواست اختیارات بیشتر برای نخستوزیر بود. سید حسن امامی با اکثریت آرا توانست به عنوان رئیس مجلس شورای ملی انتخاب شود. بر اساس سنت پارلمانی، پس از انتخاب هیات رئیسه مجلس، نخستوزیر قبلی میبایست از سمت خود کنارهگیری کند تا مجلس جدید رأی تمایل خود را در حفظ دولت قبلی یا معرفی دولت جدید اعلام دارد. با وجود مخالفت جمعی از نمایندگان، اکثریت مجلس یعنی ۵۲ نفر از ۶۵ نفر نماینده حاضر در جلسه، در روز پانزدهم تیرماه ۱۳۳۱ به نخستوزیری دکتر محمد مصدق اظهار تمایل کردند، اما روز بعد، مجلس سنا ابراز تمایل خود را به ارائه برنامههای دولت و ملاحظه و بررسی آن برنامهها موکول کرد.
دکتر مصدق روز شانزدهم تیر به دلیل عدم اظهار تمایل مجلس سنا از قبول پست نخستوزیری خودداری کرد. روز هجدهم تیر از میان نمایندگان حاضر در مجلس سنا تنها ۱۴ نفر به زمامداری دکتر مصدق ابراز تمایل کردند. آیتالله کاشانی در واکنش به مخالفت مجلس سنا در تائید ادامه زمامداری دکتر مصدق، اعلامیه شدیداللحنی صادر کرد. از طرف احزاب، گروهها، اصناف، پیشهوران و بازاریان نیز تلگرافها و نامههای فراوانی در حمایت از مصدق به مرکز ارسال شد.
روز اعتصاب ملی
تحت فشار گروههای سیاسی و درخواستهای مکرر مردم و اظهار تمایل مجلس شورای ملی، شاه بهرغم مخالفت مجلس سنا، فرمان نخستوزیری دکتر مصدق را صادر کرد. مصدق این بار اعطای اختیارات شش ماهه و درخواست مقام وزارت جنگ را پیش شرط پذیرش مقام نخستوزیری قرار داد.
وی در ۲۲ تیر ماه برای اصلاح امور مالی، اقتصادی، بانکی، قضایی، استخدامی و ایجاد سازمانهای ملی، از مجلس تقاضای اختیارات شش ماهه کرد و آن را برای اجرای سریع اصلاحات ضروری شمرد و گفت در نتیجه تجربیاتی که از دولتهای گذشته بدست آمده پیشرفت کار در این موقع حساس ایجاب میکند که پست وزارت جنگ را شخصا عهدهدار شود.
مصدق در ۲۵ تیر به دنبال کشمکش با مجلس به خاطر گرفتن فرماندهی کل قوا، پس از آنکه مذاکرات سه ساعتهاش با شاه به نتیجه نرسید ناگهان استعفا داد و به خانه رفت. شاه به سرعت قوامالسلطنه را روی کار آورد. وی در اولین روز زمامداری با صدور اعلامیهای گفت: «... وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال کنند یا نظم عمومی را برهم زنند. چنین کسانی را به حکم خشک و بیشفقت قانون قرین تیرهروزی میسازم... کشتیبان را سیاستی دیگر آمد.»
با مقاومت مردم سیام تیر روز اعتصاب ملی اعلام شد، تهران صحنه یک جنگ واقعی شده بود چنانکه زد و خوردهای خونینی بین مردم و نظامیان به وقوع پیوست و عده زیادی کشته شدند. در پی این واقعه احمد قوام مجبور به استعفا شد و مصدق روز ۳۱ تیر به قدرت بازگشت.
مصدق دوره دوم نخستوزیری خویش را به اتکا به قیام مردم و قدرت بیشتری آغاز کرد. شاه با اعطای فرماندهی کل قوا موافقت کرد و در جلسه ۱۲ مرداد ۱۳۳۱ مجلس شورای ملی واگذاری اختیارات بیشتر به مصدق برای مدت ۶ ماه را پذیرفت.
مصدق تا پیش از 30 تیر 1331 رسیدن به اهداف را جز از طریق تظاهرات خیابانی طرفداران خود به دست نیاورده بود و از این طریق توانست منابع قدرت مورد نیاز خود را کسب کند. از این رو و به واسطه محافظه کار بودن مصدق، وی در این مدت سعی کرد تضادی با ارتش و بالاتر از آن شخص محمدرضا شاه ایجاد نکند؛ تا جاییکه در کابینه نخست خود، شخص مورد اعتماد شاه را به عنوان وزیر جنگ گماشت. این اقدامات منجر به بروز برخی اعتراضها و بعضا شورشها در کشور شد .
اگرچه مصدق توانست وزیرجنگ مورد نظر خود را برگزیند و عملا کنترل ارتش را بهدست گیرد ولی برخوردهای تند وی با نظامیان و کاهش 15 درصدی بودجه آنان نه تنها اعتراض سران ارتش را منجر شد، بلکه بدنه نظامیان نیز از اقدامات وی ناراضی شدند زیرا برای نخستین بار بود که شخصی غیر نظامی سکان اداره امور ارتش را به دست گرفته است.
مزاحمت های دربار
ارتش ملی محمدرضا شاه که پس از کمکهای انگلیس و آمریکا در سالهای 1325 به بعد توانسته بود اقتدار لازم خود را بازیابد، دوباره به عنوان کنشگر اصلی سیاست در ایران ایفاگر نقش شد. با این حال برعکس گذشته، تمایل سران ارتش میان انگلیس، آمریکا، دربار و مردم تقسیم شده بود و یکپارچگی کاملی در ارتش وجود نداشت. هرچند که سران آن عموما به دربار و شخص شاه گرایش داشتند. در طول دوران حکومت اول و دوم پهلوی، ارتش همواره به عنوان یک نیروی سرکوبگر و قدرتمند جلوه میکرد. اکثر نخست وزیران مستقیم یا غیرمستقیم با ارتش ارتباط داشتند. بنابراین بدون کمک و ارتباط با سران نظامی امکان بقای دولت از سوی هیچ یک از نخستوزیران وجود نداشت. مصدق که در جریان تأثیر ارتش در ساختار سیاسی ایران قرار داشت در تلاش بود یک بازنگری کامل در خصوص نقش ارتش در دولت ایجاد کند که این مسأله مطالبه بسیاری از فعالین اجتماعی و سیاسی در ایران بود. از سوی دیگر، محمدرضا شاه پس از پایان بحرانهای جنگ جهانی دوم در ایران توسط متفقین، به دنبال حمایت کامل ارتش از خود بود زیرا تجربه دوران پدر برای وی مسجل شده بود که بدون وجود ارتش امکان حکومت وجود ندارد؛ از این رو نوعی جنگ درونی میان شاه و دکتر مصدق درگرفت.
این تنشها به حدی بالا گرفت که بسیاری از برنامههای عادی کشور را نیز تحت تأثیر خود قرار داد. محمدرضا شاه که نه محبوبیت و نه توان پدر را داشت، قدرت مقابله مستقیم با مصدق را نیز در خود نمیدید. از این رو سران ارتش را به مخالفت با سیاستهای مصدق تشویق میکرد. از سویی دیگر مصدق و به تبع آن جبهه ملی نیز تحمل شرایط موجود را نداشتند. این اختلافات که پیش از این آشکار نشده بود، بالاخره در تیرماه سال 31 خود را نشان داد. مصدق که متوجه نقش مهم ارتش در سیاستهای ایران شده بود، به حق خواستار انتخاب وزیر جنگ از سوی خود بود؛ در حالی که تا پیش از این، این سمت همواره با نظر شاه انتخاب میشد. ماجرا از اینجا شروع شد که شاه شخص انتخابی نخست وزیر برای تصدی وزارت جنگ را نپذیرفت و مصدق بدون فوت وقت و بدون در نظر گرفتن شرایط جامعه استعفا نامه خود را به مجلس تحویل داد. این اقدام منجر به تظاهرات گسترده مردم علیه شاه شد تا حدی که انتخاب قوامالسلطنه به عنوان نخستوزیر از سوی محمدرضا شاه نیز نتوانست شرایط را آرام کند و در نهایت با پذیرش خواسته مصدق، شرایط آرام شد و باید گفت که در 13 ماه باقی مانده دولت مصدق، شاه عملا کوچکترین نقشی در تصمیمات نداشت.
قدرت مصدق
همانطور که گفته شد مصدق هیچگاه به دنبال تغییر سلطنت نبود و در انتخاب اعضای کابینه خود محافظهکارانه عمل میکرد. تا جایی که اجازه داد شخص مورد نظر شاه به عنوان وزیر جنگ انتخاب شود، ولی با مشاهده دخالتهای بیش از اندازه ارتش در سیاستهای داخلی و خارجی کشور، به دنبال کنترل ارتش برآمد و پس از به کارگماردن گزینه مورد نظر خود در این پست، وزارت جنگ را به وزارت دفاع تغییر داد. از این زمان به بعد مصدق نسبت به شاه، دربار و نظامیان شیوه تهاجمی پیش گرفت. تمامی سلطنتطلبان را از کابینه خود اخراج کرد. کنترل کاملی بر وزارت جنگ داشت. بودجه دربار را کاهش داد. فعالیتهای اشرف را به شدت تحت نظارت قرار داد و زمینه خروج وی از کشور را فراهم کرد و عملا تمامی اختیارات محمدرضا شاه از بین رفت.
چرا ارتش در کودتا علیه مصدق شرکت کرد؟
بیشک دربار محور تمامی توطئهها علیه دولت مصدق بود که عموما با اتکا به نیروهای نظامی این اعمال صورت میگرفت. مصدق به جای روند اصلاحی دست به تصفیه گسترده در ارتش زد و پس از تیرماه 1331 که اختلافات با دربار و نظامیان به اوج خود رسید، مجبور شد با سه روش کنترل ارتش را به دست گیرد: نخست پست وزارت دفاع را بر عهده گرفت، ایجاد تغییرات در پستهای بالای ارتش و تصفیه گستردهای در ارتش ایجاد کرد.
این مسائل سرانجام منجر به برکناری وی از مقام نخستوزیری به وسیله نظامیانی شد که از سوی وی یا برکنار شده بودند یا محدود.
منابع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ، تاریخ ایرانی