وحی عجیب
خداوند به یکی از پیامبران وحی کرد: فردا صبح، اول چیزی را که جلویت آمد بخور! و دومی اش را بپوشان! و سومی را بپذیر و چهارمی را نا امید مکن! و از پنجمی بگریز!
پیامبر خدا صبح از خانه بیرون آمد در اولین مرحله با کوه سیاه بزرگی رو به رو شد. کمی ایستاد و با خود گفت: خداوند دستور داده تا این کوه را بخورم. در حیرت ماند که چگونه بخورد!
آن گاه به فکرش رسید خداوند به چیز محال دستور نمی دهد، حتما این کوه خوردنی است. به سوی کوه حرکت کردهر چه بیش تر می رفت کوه کوچک تر می شد.
سرانجام کوه به صورت لقمه ای در آمد. وقتی که خورد دید بهترین و لذیذ ترین چیز است. و از آن محل که گذشت تشت طلایی نمایان شد.
با خود گفت: خداوند دستور داده این را پنهان کنم. گودالی کند و تشت طلا را در آن نهاد، و خاک روی آن ریخت و رفت.
اندکی گذشته بود و برگشت و پشت سرش را نگاه کرد؛ دید تشت بیرون آمده و نمایان است.
با خود گفت: به فرمان خداوند عمل کردم و تشت را پنهان کردم. سپس با یک پرنده برخورد کرد که باز شکاری آن را دنبال می کرد.
پرنده آمد و دور او چرخید. پیامبرخدا با خود گفت: پروردگار فرمان داده تا او را بپذیرم.
آستینش را باز کرد و پرنده داخل آستین حضرت شد.
باز شکاری گفت: ای پیامبر خدا شکارم را از من گرفتی. چند روز بود که او را تعقیب می کردم.
پیامبر گفت: پروردگار دستور داده تا او را نا امید نکنم.
مقداری از گوشت ازرانش برید و به او داد و از آن محل نیز گذشت. آن گاه قطعه گوشتی گندیده را دید. گفت: مطابق دستور خدا باید از او گریخت.
پس از طی مراحل به خانه برگشت. شب در خواب به او گفتند: ماموریت خود را خوب انجام دادی آیا حکمت آن ماموریت را دانستی و این که چرا چنین ماموریتی به تو داده شده است؟
پاسخ داد: نه ندانستم. گفتند: اما منظور از کوه غضب بود. انسان در برابر غضب خویشتن را در برابر عظمت خشم گم می کند.ولی اگر شخصیت خود را حفظ کند و اتش غضب را خاموش سازد عاقبت به صورت لقمه ای شیرین و لذیذ در می آید .
و منظور از تشت طلا، کارهای خوب و نیکو است. وقتی انسان آن را پنهان کند خداوند ان را آشکار می سازد تا بنده اش را با ان زینت و آرایش دهد.
گذشته از آن که اجر و پاداشی برای او در آخرمقدر کرده است و منظور از پرنده آدم پند گویی است که شما را پند و اندرز می دهد باید او را پذیرفت و به سخنانش عمل کرد و منظور از باز شکاری شخص نیازمندی است که نباید او را نا امید کرد.
و منظور از گوشت گندیده غیبت و بدگویی پشت سر مردم است؛ باید از آن گریخت و نباید غیبت کسی را کرد.
KOODAK@TEBYAN.COM
تهیه: شهرزاد فراهانی- منبع: داستان کوتاه( انار)