تبیان، دستیار زندگی
واپسین روزهای اسفند،مصادف است با سالروز ارتحال مجاهد بزرگ، مرحوم آیت الله حاج سید ابوالقاسم حسینی کاشانی(اعلی الله مقامه الشریف). به همین مناسبت ودر تکریم مکانت سیاسی ومبارزاتی آن بزرگوار،با فرزند ارجمندشان بانو اشرف السادات کاشان
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پدر درچند جبهه می جنگید

واپسین روزهای اسفند،مصادف است با سالروز ارتحال مجاهد بزرگ، مرحوم آیت الله حاج سید ابوالقاسم حسینی کاشانی(اعلی الله مقامه الشریف). به همین مناسبت ودر تکریم مکانت سیاسی ومبارزاتی آن بزرگوار،با فرزند ارجمندشان بانو اشرف السادات کاشانی گفت وشنودی انجام داده ایم که نتیجه آن درپی می آید.

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

پدر درچند جبهه می جنگید

گفت و شنودی بااشرف‌السادات کاشانی

□ هنگامی که مرحوم پدرتان از دنیا رفتند، چند سال داشتید و از شخصیت و ویژگی‌های ایشان و شیوه‌های تربیتیشان چه چیزهایی به یادتان مانده است؟

بسم الله الرحمن الرحیم.هنگامی که پدر از دنیا رفتند، 20 سال داشتم. ایشان فوق‌العاده دلسوز و مهربان بودند و مخصوصاً به کودکان بسیار احترام می‌گذاشتند. همیشه توصیه می‌کردند خوب درس بخوانید و تا مدارج عالی دانشگاهی پیش بروید. در آن ایام کمتر خانواده‌ای به دختران خود چنین توصیه‌ای می‌کرد. پدر می‌گفتند: با حفظ کامل حجاب، تحصیل و فعالیت اجتماع حق زنان است. همواره توصیه می‌کردند: قرآن را زیاد بخوانید و در فهم آن بکوشید و صبح‌ها هم حتماً چهار قل را بخوانید.

□ در چه رشته‌ای تحصیل کردید؟

زبان انگلیسی تا مقطع لیسانس.

□ با توجه به اینکه مرحوم آیت‌الله کاشانی دائماً در تبعید و زندان بودند، قطعاً مادرتان در تربیت شما نقش برجسته‌ای داشته‌اند.اینطورنیست؟

همین‌طور است. واقعاً بخش اعظم زحمات ما، به دوش مادر بود. ایشان همیشه توصیه می‌کردند: به قدرت پدرتان تکیه نکنید و سعی کنید بار مسئولیت سنگین زندگیتان را، خودتان به دوش بکشید. زندگی با مرحوم پدر پر از حادثه و نگرانی بود، ولی مادر سعی می‌کردند همیشه محیط خانه را آرام نگه دارند و نگذارند بحث و گفتگوی زیادی در آن صورت بگیرد. هیچ‌وقت هم نگرانی‌های خود را به ما منتقل نمی‌کردند.

مادر بسیار مؤمن، اصیل و خانواده‌دار بودند و هیچ‌وقت نمی‌گذاشتند کسی متوجه مشکلات ایشان شود. ایشان حتی اگر ضرورت ایجاب می‌کرد برای تأمین هزینه‌های سنگین زندگی چیزی از وسایل خود را بفروشند، این کار را بدون اینکه کسی متوجه شود انجام می‌دادند. بسیار صبور و مدیر بودند.

□ در تربیت شما چه نکاتی برای پدرتان اهمیت داشت و در هنگامی که خطایی می‌کردید، برخورد ایشان چگونه بود؟

برای پدر بیش از هر چیز، اخلاق و رفتار ما مهم بود و همیشه بر اصالت، نجابت، آشنایی با قرآن و احکام اسلامی تکیه می‌کردند و نمرات درسی، برایشان اهمیت چندانی نداشت. بچه‌ها آرام بودند و مادرمان همیشه از همه بچه‌ها ابراز رضایت می‌کردند. یادم نمی‌آید کار خاصی کرده باشند که نیازی به تشر یا توبیخ پیدا شده باشد. همه برادرهایم خیلی مطیع، مؤدب و آرام بودند. برادر پزشکی داشتم که در امریکا تخصص جراحی گرفت. همیشه مثل پرستاری دلسوز از پدر مراقبت می‌کرد. پدر خیلی که می‌خواستند ما را تنبیه کنند، می‌گفتند: «بچه! چرا این‌طوری می‌کنی؟»

□ از تیزهوشی فوق‌العاده و قدرت تصمیم‌گیری دقیق مرحوم آیت‌الله کاشانی در شرایط دشوار و بحرانی بسیار گفته‌اند. شما چه خاطره‌ای از این ویژگی پدر دارید؟

ایشان غیر از بهره‌مندی از هوش زیاد، سریع‌الانتقال هم بودند و مسائل را دقیق و سریع درک و تحلیل می‌کردند و تصمیم می‌گرفتند. اواخر عمرشان که در بیمارستان بستری بودند، با وجود ضعف شدید جسمی، کاملاً از اوضاع و احوال اجتماع باخبر بودند. یک روز تنها در خدمتشان بودم و خواستم عرض کنم:چطور مردم... ولی هنوز جمله‌ام را نگفته بودم که ایشان فرمودند: «مگر من از اجدادم بالاتر هستم؟» واقعاً حیرت کردم که ایشان چطور متوجه شدند چه سئوالی می‌خواستم بپرسم! حضرت علی(ع) فرمودند: «هیچ فضیلتی نبود که به دشمن و هیچ رذیلتی نبود که به من نسبت ندادند!» گاهی فکر می‌کنم این جمله چقدر در باره مرحوم پدر مصداق دارد. واقعاً از آزار، اذیت و تهمت، هیچ چیزی را درباره ایشان فروگذار نکردند! مردان بزرگ معمولاً در چنین کوه‌هایی آبدیده می‌شوند و تاریخ در باره‌شان قضاوت نهایی را می‌کند.اگر دشمنان اسلام توانستند آثار قیام اباعبدالله(ع) را از بین ببرند، آثار خادمان مخلص و راستین را هم می‌توانند. خوشبختانه با پیروزی انقلاب اسلامی، چهره خادمان راستین اسلام همچون خورشیدی تابیدن گرفت و ابرهای تیره کنار رفتند. شخص حضرت امام در کنار زدن پرده‌های غفلت از روی چهره‌هایی چون آیت‌الله کاشانی و آیت‌الله مدرس بی‌بدیل بود. ایشان چهره‌های ناشناخته تاریخ را- که به دست دشمنان اطلاعات غلط و مغرضانه‌ای در باره‌شان ثبت شده بود- با شجاعت تمام، از زیر گرد و غبار فراموشی بیرون کشیدند. ایشان با مبارزات آیت‌الله کاشانی آشنا و همدل و همراهشان بودند. امام می‌فرمودند:« در روزهایی که ترور شخصیت آیت‌الله کاشانی بالا گرفته بود، کار به جایی رسیده بود که وقتی ایشان وارد مجلسی می‌شدند، کسی از جایش بلند نمی‌شد و جایش را تعارف نمی‌کرد. من بلند می‌شدم و جایم را به ایشان تعارف می‌کردم».این عمق مظلومیت ایشان را نشان می دهد.

□ خود شما علت این همه خصومت نسبت به آیت‌الله کاشانی را در چه می‌بینید؟

مرحوم آیت‌الله کاشانی از یک طرف با انگلیس می‌جنگیدند، از طرف دیگر با حکومت درگیر بودند، از سوی دیگر باید با کسانی می‌جنگیدند که برای خودشان وجهه و اعتبار ملی کسب و به اسم ملی‌گرایی، عده زیادی از مردم به آنها علاقه پیدا کرده بودند. در نتیجه فراماسون‌ها و ایادی انگلیس در کنار ملی‌گراهایی -که فقط نام ملی‌گرایی را یدک‌کش می‌کردند و در واقع نه ملت برایشان مهم بود، نه سرنوشت کشور و مملکت- در برابر ایشان صف کشیدند.به واقع ایشان درچند جبهه می جنگیدند. هنوز هم در بعضی از برنامه‌های تلویزیونی نقش ایشان تحریف می‌شود، اما خورشید حقیقت هرگز زیر ابر نمی‌ماند. زمان می‌گذرد و وجود شریفی مثل حضرت امام می‌آیند و تمام قامت از آیت‌الله کاشانی دفاع می‌کنند و شخصیت واقعی ایشان را به مردم می‌شناسانند.

□ پس از صحبت‌های حضرت امام، دیگران هم این مجال را پیدا کردند که از ایشان دفاع کنند. خاطره‌ای از آنها به یاد دارید؟

مسئله این است که هنوز هم با وجود اسناد و مدارک محکم تاریخی در خدمت و خیانت برخی رجال سیاسی، باز هم عده‌ای سعی می‌کنند حقایق را به نفع شخصیت‌های مورد علاقه خود تحریف کنند و بسیار هم پیگیر هستند. خدا آقای فلسفی را رحمت کند. یک بار در نماز جمعه آمد و از راه‌آهن تا تجریش را تکه‌تکه نام برد و سپس پرسید: اسم خیابان به این درازی را که از جنوبی‌ترین نقطه تهران تا شمالی‌ترین نقطه آن است مصدق گذاشته‌اید؟ و پیشنهاد داد اسم خیابان را آیت‌الله کاشانی بگذارند که البته پس ازمدتی اسم را تغییر دادند و ولی‌عصر(عج) گذاشتند. یک بار آقای مسیح مهاجری در روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: خوب که همه جا را تقسیم کردند، گوشه‌ای باقی ماند و اسمش را بزرگراه آیت‌الله کاشانی گذاشتند! شهید آیت به آیت‌الله کاشانی علاقه زیادی داشت و همیشه می‌گفت: «امام همه چیز را در باره آیت‌الله کاشانی گفته‌اند و دیگر ضرورتی ندارد کسی از ایشان دفاع کند یا نکند!» آقای قرائتی هم یک بار گفتند: «از برکات انقلاب یکی هم این بود که ما آیت‌الله کاشانی را شناختیم!»

غرض اینکه عمل خالصانه هیچ‌گاه نزد خداوند گم نمی‌شود و انسان‌های مخلص ممکن است مدتی با جوسازی معاندان از پیش چشم مردم و تاریخ بروند، ولی بالاخره عمل خالص آنها چهره درخشانشان را نشان می‌دهد.

□ یکی از ویژگی‌های برجسته شخصیت مرحوم آیت‌الله کاشانی خوش‌خلقی و بذله‌گویی ایشان است. در این زمینه خاطره‌ای را به یاد دارید؟

پدر فوق‌العاده خوش‌اخلاق و شاد بودند. گاهی سر سفره غذا که بودیم چنگال خود را به یک قطعه غذا می‌زدند و جلوی ما می‌گرفتند و بعد خودشان می‌خوردند و می‌خندیدند! بسیار دلسوز و با محبت بودند و ما حتی یک بار، کلمه سبکی از ایشان نشنیدیم. با همه از کوچک و بزرگ با ملاطفت حرف می‌زدند. یادم هست در کوچه‌مان پسری بود که مو نداشت و همه او را مسخره می‌کردند. پدر هر وقت به او می‌رسیدند، با ملاطفت دستی به سرش می‌کشیدند. پدر همیشه پاکیزه، مرتب و منظم بودند و به مال دنیا ابداً توجهی نداشتند.

□ اتفاقاً این ویژگی شخصیت مرحوم آیت‌الله کاشانی، این سئوال را به ذهن می‌آورد که با اینکه ایشان حتی حقوق نمایندگی و ریاست مجلس را هم نمی‌گرفتند، چگونه از پس هزینه پذیرایی از طیف‌های مختلف اجتماعی که به سبب در باز خانه ایشان به منزل شما می‌آمدند، برمی‌آمدند؟

پدر در هزینه‌های شخصی خود و نیز خانواده، فوق‌العاده صرفه‌جو بودند و ما ابداً در خانه اسراف و بریز و بپاش نداشتیم. یادم هست یک روز در حیاط خانه راه می‌رفتند که پیاز کوچکی را کنار باغچه دیدند و آن را برداشتند و به خادمه منزل دادند و گفتند: اسراف نکنید! هزینه این پذیرایی‌ها را، اغلب آقایان بازاری تأمین می‌کردند. خود ما هم که با نهایت صرفه‌جویی زندگی می‌کردیم.

□ در اواخر عمر شریفشان که ترور شخصیت ایشان به اوج رسید چه رفتاری داشتند؟

همچنان راضی، شاد و خوش‌اخلاق بودند. ایشان در عین حال که همیشه جان خودشان کف دستشان بود، در مورد جان، مال و آبروی دیگران فوق‌العاده محتاط بودند و ابداً دوست نداشتند کسی آسیب ببیند. همیشه وقتی منبر می‌رفتند، آخر کار می‌گفتند: «خدایا! ما را از شر نفس اماره حفظ کن!» سال‌ها گذشت و من تازه متوجه شدم بهترین دعا همین است. پدر با آن همه قدرت و شهرت، هرگز آلوده دنیا نشدند. وقتی هم از دنیا رفتند، از مال دنیا هیچ چیزی به ارث نگذاشتند، در حالی که ایشان هم می‌توانستند به‌جای تحمل تبعید، زندان، تهمت و بی‌حرمتی، در گوشه عافیت بنشینند، درس بدهند، رساله و کتاب بنویسند و حرمتشان هم باقی بماند، ولی ایشان به دنبال آگاه کردن مردم و رسیدگی به مشکلات خلق خدا بودند. پدربزرگم فقط همین یک پسر را داشتند و به نظر می‌رسد خداوند متعال تمام صفات خوب را در همین یک پسر جمع کرده بود.

□ پس از انقلاب هنگامی که قرار شد برای ایشان سالگرد بگیرند، مشکلاتی پیش آمد. به آن ماجرا هم اشاره‌ای داشته باشید؟

بله،در اسفند سال 1357 قرار شد پس از سال‌های طولانی که سعی شده بود آیت‌الله کاشانی و خدمت ایشان عمداً از خاطره‌ها محو شود، خانواده تلاش کرد سالگرد ایشان را برگزار کند، اما نکته عبرت‌آموز این است که حتی با وجود برخی اشارات صریح امام به ایشان، هنوز جو سنگین حاصل از تحریف شخصیت‌های تاریخی وجود داشت و بسیاری از روحانیون پایین اعلامیه را امضا نکردند تا وقتی که برادرم دکتر محمود، موضوع را به اطلاع شهید مطهری رساندند و ایشان گفتند: «از قول من به آقایان و روحانیون بگویید: تجلیل از آیت‌الله کاشانی تجلیل از روحانیت است.» پس از آن مجلس بسیار باشکوهی در مسجد امام برگزار شد و مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی سخنرانی کردند.


منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران