تبیان، دستیار زندگی
مرحوم آیت الله العظمی موسوی اردبیلی در پاسخ به سئوالات همایش بزرگداشت آیت الله العظمی میلانی خاطرات خود از دوران مصاحبت و تلمذ در محضر آیت الله میلانی را بیان کرده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خاطرات آیت الله العظمی موسوی اردبیلی(ره) از استاد خود

خاطرات آیت الله العظمی موسوی اردبیلی(ره) از استاد خود

مرحوم آیت الله العظمی موسوی اردبیلی در پاسخ به سئوالات همایش بزرگداشت آیت الله العظمی میلانی خاطرات خود از دوران مصاحبت و تلمذ در محضر آیت الله میلانی را بیان کرده است.

در آستانه چهلمین روز رحلت این مرجع تقلید و نیز برگزاری همایش نکوداشت آیت الله العظمی میلانی پاسخ های این عالم ربانی به سئوالات مطرح شده در این گفت وگو را منتشر می کند.

درباره آیت الله میلانی با توجه به آنكه شما با شخصیت ایشان آشنایی داشتید و مدتی در نجف درس ایشان شركت می كردید، بفرمایید.

از نجف و درس ایشان خاطرات بسیاری دارم. من هم شاگرد آیت الله خویی و هم آیت الله میلانی بودم. منتهی درس خود را با آقای خویی شروع كردم، اما در این فاصله درس آیت الله میلانی هم شروع شد. در ادامه درس ایشان نیز بحث کتاب البیع شرکت کردم، از خاطرات آن درس این كه ایشان در آغاز درس به تعریف بیع، این گونه اشاره کردند که «البیع مبادلة مالٍ بمال و هذا تعریف جامع و مانع»، ما تعجب کردیم که این معنای لغتی بوده. از مصباح اللغه نقل شده و نمی‌شود گفت: «هذا تعریف جامع و مانع»، از طرفی تعریفی منطقی هم نیست. پس چگونه ایشان قائل به جامعیت تعریف شده، لذا شروع به استدلال نمودند. البته در ابتدا مطلبی از کلمه بیع بخشی از کلمه مبادله و صیغه مفاعله وقتی هم از باب مقابله استفاده کردند. برای من در همان آغاز درس نسبتاً جالب بود، زیرا از جایی گرفته نشده بود و نكاتی كه در تحلیل این تعریف بیان می شد، همه ابدائی خود استاد بود. عرض کردم شما غیر از کتاب های معروف، این مطالب را از كجا بیان می كنید؟ ایشان گفت؛ سایر هم شاگردی های من نیز هفت یا هشت نفر بودیم که درس در مسجد سید برگزار می شد. این مطالب از آن شیخ هادی تهرانی است، اینگونه بود که درس خارج ایشان را شروع کردم. ما با ایشان در نجف مأنوس بودیم، و از طرفی به درس آیت الله خویی هم می رفتیم. تا این كه درس ایشان با درس آیت الله خویی معارض شد.به خاطر همین تعارض درسی ما از درس ایشان دست کشیدیم، اما بعد از مدتی برخی از همدرسانمان گفتند ک درس‌ها دیگر با هم تعارض ندارد، شما هم بیایید به درس آقای میلانی برویم، گفتم من خجالت می‌کشم یكبار بروم، بعد نروم، بعد مجدداً باز بروم، با این استدلال، با اینکه نسبت به آیت الله میلانی خیلی محبت داشتم، اما دیگر نرفتم.

پس از آمدن به ایران چه خاطراتی دارد؟

بعد از این که به ایران آمده و در قم مستقر شدم، تلاش کردیم تا آیت الله میلانی را به قم بیاوریم، چون ایشان مرد دقیقی بودند، در تدریس و مراتب علمی بسیار کار می کردند، به لحاظ اخلاقی هم دارای مراتب بالایی بوده و شخصیتی جذاب داشتند خیلی در مواجهه با ایشان جذب روحیات و اخلاق خوب آیت الله میلانی می شدند. اما برخی مسائل پیش می آمد و شرایط جور دیگری رقم خورد که ایشان به مشهد رفتند. با این حال تابستان ها به مشهد می رفتم و در درس ایشان شرکت می کردم.

از صفات اخلاقی و روحیه ایشان در درس مشهد بفرمایید.

یادم هست یک وقتی آقای میلانی می‌گفت: اگر کسی مریض باشد و پیش دکتر برود، دکتر هم او را معاینه کند و  دارو بدهد و اتفاقاً دارود هم مضر باشد و به بیمار ضرر بزند، دکتر ضمان و دیه ندارد، زیرا این فرد خود به سراغ آن دكتر رفته، اما نكته ایشان در عدم لزوم دیه، این بود كه این فرد خود را در اختیار دكتر گذاشته و اجازه هم داده تا او را معالجه كند، و آن دكتر هم قصور نکرده، چون كار او عمدی نبوده، اما این نظر را آقا احمد سبط شیخ قبول نداشت و به ایشان اشکال کرد، می‌گفت: چرا دیه ندارد، این دکتر اشتباه کرده، و به دیگری ضرر زده، بله او جنایتی کرده، مگر در جنایت لازم است كه عمد باشد. آقای میلانی هم پاسخ می دادند؛ خودش گفته، من را معالجه كن و به دكتر گفته بر اساس نظر خودت انجام بده و لوازم كار او را پذیرفته، اما در مقابل این آقا احمد سبط شیخ می گفت: خوب خودش گفته باشد، او كه در هر حال خود را تسلیم دكتر نكرده، خلاصه در آن درس و مقداری بحث طول کشید، آقا احمد سبط شیخ، برگشت به آقای میلانی گفت: آخر هیچ دیوانه‌ای این حرف را می‌زند. من تجربه این مواقع را داشتم، می‌دانستم در این مواقع ممكن است مشكلی پیش آید، آقای میلانی هرچه زودتر در قبال پاسخ این سخن برآمد و برای این كه مشكلی پیش نیاید، گفت: حالا اگر یک بیماری پیدا شد كه دیوانه بود. او گفته بود، هیچ دیوانه‌ای این حرف را نمی‌زند، یعنی این حرفی را که تو می‌گویی، هیچ کس حتی افراد دیوانه نمی‌گوید، اما ایشان اینجور تعبیر می‌کرد، مریض دیوانه بود، از نکته سنجی آقای میلانی خوشم آمد. بعداً‌ به آقای میلانی گفتم؛ شما چرا ظاهر حرف شیخ احمد را تغییر داده اید، مفاد سخن او این بود که شما دیوانه‌اید، گفت بله، دیدم طلبه‌ها تحمل ندارند و امکان دارد اشکالی پیش بیاید ، لذا صحبت را جور دیگر خاتمه داد.

باز اگر خاطرات دیگری از ایشان دارید، بفرمایید؟

یک وقتی در خانة آقای میلانی رفتم، در اتاقی که مخصوص ایشان بود، دیدم، آقای شیخ کاظم دامغانی از علمای مشهد هم آنجا هست، وقتی وارد شدم، آقای میلانی گفت؛ خودش آمدی، گفتم موضوع در خصوص چیست؟ گفت راجع به انقلاب نسبت است، گفتم انقلاب نسبت در علم اصول، از دروغ‌های عالم است، ‌آقای میلانی گفت بارک الله، من هم همین را می‌گفتم.

در خصوص نسبت علمی آیت الله خویی و آیت الله میلانی بیشتر توضیحاتی بفرمایید.

مکرر دیده بودم، كه میان آقای خوئی و آقای میلانی بحث علمی می شد، دلمان هم می‌خواست که این دو تا عالم همین بحث ها ببینیم، تا بدانیم در میان این دو چه فرقی است، همچنین شیوه بحث و استدلال آنها را هم متوجه می شویم. آقای خوئی در بحث مستحضرتر بود، گاهی هم بعضی حرف‌ها را می‌زد، می‌گفت؛ ما این را زورگویی می‌دانیم، ولی آقای میلانی مقداری با تأنی صحبت می‌کرد، ولی شاید دقت او بود.

به عبارت دیگر در بحث و استدلال شاید دقت آقای میلانی بیشتر بود، ولی تأنی داشت.

از آن درس‌های مشهد آیت الله میلانی چیزی ننوشتید؟

خیر. معمولا حضور ما در آن درس ها عبوری بود.

باید بگوییم که امور اعتباری جای «انقلاب نسبت» نیست، این امور مربوط به امور حقیقی است، آیا شما هم از همین باب می‌گویید؟

خیر «انقلاب نسبت» ربطی به این بحث ندارد، انقلاب نسبت را آقای خوئی خیلی معتبر می‌داند، می‌گوید قبلاً با دو تا دو تا حساب می‌کنیم، بعد تخصیص می‌زنیم، بعد می گوید خاص از انقلاب نسبتش فرقی می‌کند، این درست نیست.

اصلاً منشأ خیلی از تعارض‌ها به مسائل تاریخی در نقل حدیث مرتبط است، گاهی در حل تعارض اخبار به اینجاها نمی‌کشد، کل بحث‌های تعادل و تراجیح در اصول، انتزاعی است، چون آنچه که منشأ تعارض در اخبار است، تعارض در وقایع تاریخی و نقل‌های متفاوت روات در آن موضوع است، کتابت‌های غلط و عدم نقطه‌گذاری است، آن‌وقت‌ اینها را می‌آییم با یک سری قواعد دیگری که قواعد عقلائی است، تطبیق میدهیم و امروزه می‌خواهیم از این طریق درست کنیم.

آن طور که آقای خویی انقلاب نسبت را براساس عقیدة خود تصحیح می‌کند و می‌گوید، اگر دو دلیل داشته باشیم، سه دلیل داریم، اینها با همدیگر یا تنافی دارند یا مثلاً نسبتی با هم ندارند... اول ما یکی را به آن دیگری، خاص با خاص تخصیص می‌زنیم، بعد که تخصیص زدیم، مفهومش می‌شود خاص، بنابراین این انقلاب نسبت عموم و خصوص من وجه را از بین می‌برد، این در عرض هم هستند، همچنین دلیلی ندارد که اول یکی را حساب کنیم، بعد هم دیگری را حساب کنیم، وقتی که خاص شد، دلیلی ندارد تا نسبت آن را تغییر دهیم.

منبع: حوزه نیوز