یادگاری عزیز از احمد عزیزی
درباره کتاب «کفش های مکاشفه» اثر ماندگار احمد عزیزی
کتاب کفش های مکاشفه مجموعه ای از ۸۶ مثنوی احمد عزیزی است که در یک مجلد سروده و گردآوری شده است. مثنوی کفش های مکاشفه یکی از پر مناقشه ترین آثار ادبی منتشر شده در سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی است که نظرات بسیاری در پی داشته است. یکی از ویژگی های سروده های احمد عزیزی، در این کتاب، صمیمی بودن شاعر با مخاطب است. اولین چاپ این کتاب در سال ۱۳۶۷ روانه بازار شد.
محمدحسین جعفریان، شاعر، مستندساز، خبرنگار و رایزن فرهنگی اسبق کشورمان در افغانستان، در مقدمه چاپ چهارم کتاب کفشهای مکاشفه آورده است: «بهار ۱۳۷۲ بود، با رضا برجی رفته بودم افغانستان. رفتیم به مناطق شمال شرقی. آن روزها این مناطق در شمار دورافتادهترین نقاط جهان بود. تا شهر فیضآباد مركز استان بدخشان با ماشین رفتیم و بعد آن پیاده. هفتهها و هفتهها. تا شهر اشكاشم و بعد تا روستاهایی در ساحل آمو دریا و نزدیكی مرز چین. فراموش نمیكنم، دو سه روزی در منزل یك روستایی میهمان بودیم. او در عمر پنجاه و چند سالهاش نه ماشین دیده بود و نه برق و نه شكر خدا تلویزیون... خانهای داشت كه كف آن با كاه فرش شده بود. در و پنجره نداشت دیوار كاهگلی امّا... امّا چند جلد كتاب داشت كه سر ما به همانها گرم شد. حیرتآور آن بود كه یكی از كتابها مجموعه شعر قطور كفشهای مكاشفه احمد عزیزی بود».
نوستالژی یکی از مباحث مطرح در نقد روان شناسی است که در فارسی به حسرت سروده یا دل تنگی بازگردانی شده است. حسرت گذشته های شیرین و تقابل زمان حال با گذشته، نوستالژی نامیده می شود. غم غربت و دوری از وطن، یادکرد مرگ، حسرت دوران کودکی و جوانی، جدایی معشوق، یاد دوران باشکوه تاریخ، باستان گرایی و آرزومندی آرمان شهر از مولفه های آن به شمار می روند.
احمد عزیزی، شاعر معاصر، اشکال و ابعادی از دردمندی، حسرت و دل تنگی را در شعر خود به نمایش گذاشته است. در مجموعه شعر«کفش های مکاشفه»رویکردی نوستالژیک وی به غربت، یاد گذشته، یادکرد مرگ و خاطرات کودکی و جوانی، نوستالژی عارفانه و مولفه های بازگشت به تاریخ و اسطوره و آرزوی آرمان شهر دارد.
محدثی خراسانی شاعر کشورمان می گوید: زمانی که «کفشهای مکاشفه» را میخوانید، ظاهرش شبیه الفاظ معمولی و دوروبری ماست مانند شعر «روحها بر روی هم تن میزدند / شیشهها از شوق بشکن میزدند»؛ اما زمانی که در کوران شعر قرار میگیرید میبینید پشتوانه این شعر اندیشههای عرفانی، فلسفی و هستیشناسی است. احمد عزیزی زمانی که «کفشهای مکاشفه» را سرود، یک جوان بیست و چند ساله بود که موجب حیرت جامعه ادبی شده بود و همه از او بهعنوان یک پدیده متفاوت نام میبردند.
سعید بیابانکی با بیان اینکه عزیزی با کتاب «کفشهای مکاشفه» به جامعه معرفی شد، می گوید: این کتاب زمانی که منتشر شد، خیلی شگفتانگیز بود و استقبال از این کتاب، خوب بود. در شعر او درد انسان معاصر، زندگی مدرن و ماشینی مطرح بود.
بیابانکی اضافه می کند: پرگویی و زیادهگویی او که بهخاطر طبع جوشان و سیالش بود، به کارهایش لطمه زد. ای کاش کارها و آثارش دچار ژورنالیست ادبی نمیشد یا حداقل گزیدهای از آثارش را منتشر میکرد تا بهتر دیده شود، اگر از کتاب «کفشهای مکاشفه» هزار بیت گزیده منتشر میشد، این کتاب به یک شاهکار ادبی تبدیل میشد، اما زیاد بودن شعر، باعث شد این اتفاق نیفتد.
عبدالجبار کاکایی شاعر با بیان اینکه احمد عزیزی در غزل توفیق چندانی نداشت، درباره کتاب عزیزی می گوید: غزلهای عزیزی هم رنگ و بوی مثنویهایش را دارد، اما در غزل توفیق چندانی پیدا نکرد. درخشش احمد عزیزی در نثرها و مثنویهایش است، بخصوص در کتاب «کفشهای مکاشفه» که نقطه اوج سبک ویژه و بروز نماد و نشانههای زبان او بود.
چاپ پنجم کتاب «کفشهای مکاشفه» در سال ٩٤ توسط انتشارات الهدی در قطع رقعی و شمارگان ٢٠٠٠ نسخه به بهای ٢٥٠.٠٠٠ ریال منتشر شد. در چاپ جدید این کتاب، مجموعه تصاویری از این شاعر خوش ذوق کشورمان گنجانده شده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
نی لبک
از ظهور آب تا تخمیر رنگ / گریه کردم من بر این رنج قشنگ
گریه کردم در محل دفن رود / گریه کردم بر سر خاک سرود
گریه کردم بر فراز لانه ها / در نگاهم حسرت پروانه ها
زیر برگ برکه ای بی قاصدک / گریه کردم تا بروید نی لبک
نی لبک بندیست از شعر غروب / نی لبک را ما نمی فهمیم خوب
نی لبک از لاله و لادن پر است / نی لبک از شادی و شیون پر است
نی لبک یک بغض بی بال پرست نی لبک دوشیزه ای بی مادرست
نی لبک بنیان گذار بغض ماست / اولین روز بهار بغض ماست
شاعران شاپرک پر می کشند / جرعه ای از نی لبک سر می کشند
تا ازین شهد اثیرین پر شوند / تا ز چوپان های دیرین پر شوند
نی لبک از کودکی همراز ماست / نی لبک گهواره آواز ماست
روی هر خاکی نزول نی لبک / نیست قومی بی رسول نی لبک
گریه کن ای نی لبک بر راه من / گریه کن بر بره گمراه من
من اسیر کوه غولان مانده ام / دور از آوای رسولان مانده ام
نی لبک آواز دوری در ره است / نی لبک آیا حضوری در ره است
نی لبک من باورم را کشته ام / من گل خواب آورم را کشته ام
مثل قتلی سبز و باران خورده است / زخم زیبایی که در من مرده است
نی لبک آیا تب من می رود / وین تلاطم از شب من می رود
نی لبک دامن ندارد ناز من / پیر شد دوشیزه آواز من
نی لبک با من بگو باران کجاست / ناجی سبز ترک زاران کجاست
نی لبک من بی تبسم مانده ام / در پی دست ترحم مانده ام
بغض با روحم تبانی می کند / سایه با من سرگرانی می کند
هر که آمد دست بر بندم گذاشت / داغ یک سیلی به لبخندم گذاشت
من ظهور قطره روی گریه ام / من تمام آبروی گریه ام
در عروق من سواری در رهست / نی لبک آیا بهاری در رهست
آن مسیح مادرم را بانگ کن / نی لبک پیغمبرم را بانگ کن
تا برویم بار دیگر در بهار / تا نپوسم زیر خاک انتظار
منابع:
ایسنا
ایرنا
مهر
انتشارات الهدی