تبیان، دستیار زندگی

دل های اهل بهشت چه نشانه ای دارند؟

کودکان روستا هر روز با ذوق و شوق فراوان به مکتب می رفتند. میرزا ابراهیم، آموزگار مکتب روستا، چنان شور و حرارتی در بچه ها ایجاد کرده بود که حتی حاضر بودند روزهای جمعه هم به مکتب بیایند! هر روز صبح، صدای قرائت قرآن از مک
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مهدی رستمی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دل های اهل بهشت چه نشانه ای دارند؟

کودکان روستا هر روز با ذوق و شوق فراوان به مکتب می ‌رفتند. میرزا ابراهیم، آموزگار مکتب روستا، چنان شور و حرارتی در بچه ‌ها ایجاد کرده بود که حتی حاضر بودند روزهای جمعه هم به مکتب بیایند! هر روز صبح، صدای قرائت قرآن از مکتب، فضای روستا را عطرآگین می ‌کرد. اهالی روستا هم معتقد بودند که طنین این صدا مایه خیر و برکت است. همه خوشحال بودند. از اینکه قرار است گوشت و پوست و خون فرزندانشان با کلام خدا عجین شود ...

مهدی رستمی- کارشناس حوزه/ بخش قرآن تبیان
بهشت، دلهای بهشتی، اهل بهشت

روزی از روزها که رفته رفته زمستان رخت بر می ‌بست و بهار نزدیک می ‌شد، بچه‌ ها وارد مکتب خانه شدند، دور بخاری هیزمی نشستند. گرمای این آتش، آن هم در این زمستانِ سرد، عجب لذتی دارد! لحظاتی نگذشته بود که میرزا ابراهیم وارد شد. بچه‌ ها به احترام میرزا ایستادند. درس آن روز مثل همیشه به خوبی تمام شد. وقت خداحافظی، میرزا رو به بچه‌ ها گفت: «گل‌ های امت محمد! من امروز برای زیارت آقا امام رضا (علیه السلام) عازم مشهد هستم! سفر من 10 روز طول می ‌کشد. خواهشی از شما دارم! الان که به خانه رفتید، کیسه ‌ای بردارید! و در آن به تعداد افرادی که در دلتان نسبت به آنان کینه دارید، چند سیب ‌‎زمینى بگذارید! و قول بدهید که این کیسه را در این دَه روز همیشه همراه خود داشته باشید و هیچگاه از خودتان دور نکنید! بچه‌ها هم قول دادند که این کار را انجام بدهند. دست میرزا را بوسیدند، التماس دعا گفتند و از مکتبخانه بیرون رفتند. به خانه که رسیدند، بعضی سه سیب‌ زمینی و برخی چهار عدد و افرادی هم پنج یا هفت یا دَه سیب ‌زمینی درون کیسه ‌ای قرار دادند. روزها و شب‌ ها می ‌گذشت ...

کیسه ‌های سیب ‌زمینی همراه بچه ‌ها بود. دقیقاً آنطور که میرزا خواسته بود. میرزا از سفر برگشت. اهل روستا به دیدار او آمدند. بچه ‌ها هم آمده بودند... به همراه کیسه ‌های سیب ‌زمینی! صبحِ فردا، بچه‌ ها با کیسه‌ هایی که در دست داشتند به مکتبخانه آمدند. فضای اتاق کوچک، پر شده بود از بوی سیب‌زمینی گندیده! میرزا که آمد بچه ‌ها از جا بلند شدند. خواستند به رسم هر روز، صلوات بفرستند اما بوی بد سیب ‌زمینی حال و هوایی باقی نگذاشته بود! میرزا از بچه ‌ها پرسید که با کیسه‌ ها چه می ‌کنید؟!

آنجا بود که همه از بوی سیب ‌زمینی گندیده گلایه کردند! بعضی که درون کیسه‌ شان تعداد بیشتری سیب ‌زمینی بود، از سنگینی آن هم شاکی بودند! می ‌گفتند که بوی بد و سنگینی کیسه ما را از زندگی انداخت! نه خواب داشتیم، نه خوراک! نه حال بازی و نه رمقی برای کار کردن! آنجا بود که میرزا گفت: «این سیب‌زمینی‌ های گندیده ‌ی درون کیسه، همان کینه ‌های درون قلب شما هستند. کینه و نفرت، دل‌ انسان را فاسد می‌ کند. تا جایی که آدمیزاد، خود از بوی درون قلبش آزار می ‌بیند و سنگینی آن، آرامش را از زندگی انسان سلب می ‌کند.» بچه‌ ها با تعجب به همدیگر نگاه می‌کردند. چرا تا بحال متوجه این نکته نشده بودیم؟! میرزا ادامه داد... گفت: گل ‌های امت محمدی! درس امروز ما این آیه از کلام خداست:

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِینَ وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ. به یقین، پرهیزگاران در باغ‌ های بهشت و در کنار چشمه‌ها هستند. فرشتگان به آنها می‌گویند با سلامت و امنیّت داخل این بهشت شوید! هر گونه کینه [و نفرت] را از سینه آنها برمی‌کنیم [و روحشان را پاک می‌سازیم]؛ در حالی که همه برابرند، و بر تخت‌ها رو به ‌روی یکدیگر قرار دارند. می‌بینید؟ دل‌ های خالی از کینه نشانه ‌ی اهل بهشت است!

 

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِینَ وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ. به یقین، پرهیزکاران در باغ‌ های بهشت و در کنار چشمه‌ها هستند. فرشتگان به آنها می‌گویند با سلامت و امنیّت داخل این بهشت شوید! هر گونه کینه [و نفرت] را از سینه آنها برمی‌کنیم [و روحشان را پاک می‌سازیم]؛ در حالی که همه برابرند، و بر تخت‌ها رو به ‌روی یکدیگر قرار دارند.

می‌بینید؟ دل‌ های خالی از کینه نشانه ‌ی اهل بهشت است! فرزندان عزیزم... امروز دعایی به شما یاد می‌دهم که آیه‌ای از آیات قرآن است. آن را در قنوت نمازتان بخوانید!

رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ.  پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و کینه ‌ای نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان و رحیمی...

عزیزانِ من... وارد فصل جدید از سال که بهار است شده ایم،  طبیعت دگرگون می ‌شود... بیایید دل ‌هایمان را دگرگون کنیم. خدا از من و شما می‌خواهد که به یکدیگر محبت و مهربانی کنیم، کینه‌ ها را دور بریزیم. این نشانه ایمان است.  گل‌های من! به سیره نبیّ اعظم (صلی الله علیه و آله) نگاه کنید! در روز فتح مکه، برخی از مسلمانان فریاد می ‌زدند: «الیوم یوم الملحمة» یعنی امروز روز انتقام و سختگیری است! در این هنگام پیامبر ندا سر داده؛ خطاب به مسلمین گفتند: «الیوم یوم المرحمة» یعنی امروز، روزِ عفو و بخشش است.  پس تنها چند نفر انگشت شمار از مردان مکه به جرم توطئه‌گری کشته شدند، و زنان و کودکان و سایر مردان همگی به دستور پیامبر آزاد شدند. این مشرکین، همان کسانی بودند که نیزه بر قلب سمیه فرو کردند. همان کسانی که یاسر و بلال و ... را به بند کشیده و به سخت ‌ترین صورت، مورد شکنجه و در شِعب ابیطالب، مسلمانان را به ناجوانمردانه ‌ترین وجه، مورد آزار، حصر و تحریم قرار داده بودند. اما پیغمبر چه کرد؟ کینه به دل گرفت؟! نه عزیزانم... قلب پیامبر، همان پیامبری که به مقام قَابَ قَوْسَینْ‏ أَوْ أَدْنی  رسید، جای کینه نبود. قلبی که بوی شکوفه ‌های بهار از آن استشمام شود، پاک ‌تر و منزه‌ تر از آن است که جایگاه بوی بدِ حقد و کینه باشد. فرزندانم... سیره پیغمبر را از یاد نبرید. قرآن را فراموش نکنید.

«إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ.  شیطان قصد آن دارد كه میان شما عداوت و كینه بر انگیزد...» اما حواسمان باشد... از گام‌ های شیطان پیروی نکنیم: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ.  اى كسانى كه ایمان آورده‏اید... همگى در صلح و آشتى درآیید! و از گامهاى شیطان، پیروى نكنید كه او دشمن آشكار شماست‏.»

اکنون که سال جدید آغاز شده است این سخن را آویزه گوش خود کنیم... که شیطان می ‌خواهد میان ما کینه و دشمنی باشد. پس دل ‌های خود را به نور محبت روشن کنیم تا رستگار شویم.