تبیان، دستیار زندگی
آخرین نمایشگاه سعید خاورنژاد با عنوان امرگشوده در گالری ایرانشهر برپابود. آثاری که به دلیل نگاه خاص هنرمند و پیشینه موسیقیایی او، حائز بازخوانی و رمزگشایی است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روشنی و تاریکی در نقاشی های خاورنژاد

آخرین نمایشگاه سعید خاورنژاد با عنوان "امرگشوده" در گالری ایرانشهر برپابود. آثاری که به دلیل نگاه خاص هنرمند و پیشینه موسیقیایی او، حائز بازخوانی و رمزگشایی است.

فراوری- بخش هنری تبیان
سعید خاورنژاد

سعید خاورنژاد از جمله هنرمندان خوش ذوق ایرانی است که نقاشی هایش فضایی انتزاعی، غالبا سیاه و سفید با عناوین خاص دارد. آثاری که به دلیل تجربیاتی که هنرمند در دیگر هنرها مانند موسیقی و عکاسی داشته ، بسیار موسیقیایی و در عین حال خالص، قابل توجه و رمزآلود است.

در نقد خانم فریده آفرین بر آثار ارائه شده در این نمایشگاه آمده است:

در نمایشگاه امر گشوده‌ سعید خاورنژاد (با پیشینه موسیقایی‌اش)، تابلوهایی سیاه و سفید و تصاویر انتزاعی خاکستری و مینی‌مالی وجود دارند که ما را به یاد آرت اینفورمال می‌اندازند. این آثار انتزاعی را می‌توان به نحوی نگریست که با کدهای دوگانه صفر و یک، رنگ‌های سیاه و سفید، خطوط عمودی و افقی و نیز عناصر کوچک و بزرگ رمزگشایی می‌شوند و از سوی دیگر شکل‌های پیچیده، قرینه و حساب‌شده پوست جانوران و فرم‌های ارگانیک طبیعی را به روش پسامینی‌مالیستی تداعی می‌کنند که به تلفیقی از کارهای رابرت موریس، مارک توبی و آنری میشو شباهت می‌یابند.

سعید خاورنژاد

باید گفت یکدستی خاصی در نام‌گذاری آثار دیده نمی‌شود و شاید هنرمند صرفا از عناوین به‌عنوان وجه مشخصه تابلوها استفاده کرده است؛ عناوینی که مانند کدها تنها نشانگرند و روایتگر هیچ‌گونه حدیث محتوایی مشخصی نیستند: خواب مغناطیسی، گدازش هسته‌ای و برفک که شاید به روان، خواب، خیال یا عناصر ریز اتمی مرتبط باشند. ایگدرازیل و اژدها نیز عناوین دیگر آثار این نمایشگاه به‌شمار می‌آیند. ازاین‌رو محتملا نمی‌توانیم با تکیه به آنها، هیچ‌گونه تعینی به چنین اشکال انتزاعی- فیگوراتیو بدهیم...، اما از سوی دیگر هم می‌توان یک روایت برای چنین عناوین پراکنده‌ای در نظر گرفت.

برایم سوال بود که اثر هنری در بهترین حال در محدوده اینستالیشن یک تک فریم است وتجسد یکپارچه‌ای در برابر شماست. می‌اندیشیدم که چگونه می‌توان از دل این تجسد یکپارچه بعد دیگری را ایجاد کنیم که در آن حالت انتظار وجود داشته باشد و مخاطب دائم از خود بپرسد که حالا قرار است چه اتفاقی رخ بدهد؟ انتظار باعث می‌شود مخاطب را به دام بیاندازید تا با دقت بیشتری به اثر نگاه کند.

عناوین آثار از ورودی سمت چپ به طرف راست نمایشگاه از این قرارند: ایگدرازیل، اژدها، برفک، خواب مغناطیسی، گدازش هسته‌ای و... .

ایگدرازیل عنوان یک مجموعه شش‌لته‌ای است که نشانِ درخت زندگی در عقاید اسطوره‌ای مردم ژرمن است که ٩ اقلیم را به‌هم متصل می‌کند. با این تفسیر به درخت ایگدرازیل خاورنژاد نگاه می‌کنیم تا واقعا این درخت را با حداقل ٩ اقلیم در آن بازشناسیم، اما آیا می‌توانیم؟ بیایید از این موضوع بگذریم و یک لحظه به‌جای این درخت و ویژگی‌هایش، به اسطوره‌ها فکر کنیم. اسطوره‌ها داستان‌ها یا افسانه‌های غیرقطعی و افسون‌زده‌ای هستند که به زندگی ما تعین و آرامش داده‌اند. اینکه چگونه یک درخت می‌تواند اصل و منشأ تمام جهان و اصل متحدکننده پاره‌ها و اقالیم ٩‌گانه‌اش باشد، بخشی از همین توجیه است. به‌این‌ترتیب برای نمونه درخت زندگی به عنوان اصل، به صورت نامتعینی علت یکپارچگی جهان ما را تضمین می‌کند. شاید بخشی از دغدغه هنرمند اشاره به امور نامتعین و درعین‌حال بسترساز است که به چیستی ما در جهان پاسخ می‌دهد. با توجه به سیر عناوین می‌توانیم سیر تکامل؛ از اسطوره تا دانش تکنولوژیک را متصور شویم: سیر تکامل از اسطوره درخت زندگی تا گذر از رؤیاها، خواب‌ها، رمزها، توسل به مابعد‌الطبیعه و جهان مغناطیسی تا رسیدن به گدازش هسته‌ای. پس آن درخت اولیه به‌عنوان زیرایستای جهان تبدیل به انرژی شده است. حرکت مسیر جهان نه از ضرورت به آزادی که از درخت به انرژی اتم بوده است، اما به موازات این‌همه پیشرفت خود انسان هم طی چندین‌میلیون سال پیشرفتی داشته است؟

سعید خاورنژاد

بعد از دیدن همه آثار که با طیف‌های خاکستری شکل یافته‌اند، ناگهان منابع نور خاموش می‌شوند و فضای گالری در تاریکی فرومی‌رود. در این صورت گویی تماشاگر در تاریکخانه یک آتلیه یا کارگاه عکاسی قرار می‌گیرد و به‌آرامی شاهد تصاویری سبزرنگ است که بر پرده سیاه تابلوها ظهور می‌کند. بازه زمانی این خاموشی بسیار کوتاه است به حدی که به‌راحتی نمی‌توان تمام تابلوها و تصاویرشان را به نظاره نشست. برای دیدن تصاویر تابلوهای دیگر باید صبر کرد و تعلیق را متحمل شد تا بعد از چهار یا پنج‌دقیقه دوباره به اندازه یک‌دقیقه منابع نور خاموش شوند و تصاویر به‌درستی پدید آیند. بلادرنگ در این مرحله به غارهای پارینه‌سنگی پرتاپ می‌شویم. گویی در لایه‌های اکنونِ معطوف به آینده، گذشته تا خورده است. هر نقاشی‌ای، گویی به نحوی تمام تاریخ نقاشی را در خود تا می‌زند، ازاین‌رو این گذار از فیگور پارینه به زبان انتزاع، از انتزاع به فیگور، از فیگور به انتزاع و از انتزاع به تصاویر فیگوراتیو معاصر در یک لحظه در این آثار تا خورده‌اند. ظهور میمون‌ها در این نمایشگاه- گرچه با سبکی متفاوت- آثار معاصر والتون فورد١ و چیدمان‌های سیال و ریتمیک حیوانات ازسوی که گو کیانگ٢ را یادآور می‌شوند. به علاوه یک لحظه میمون‌های فیلم ادیسه فضایی: ٢٠٠١ استنلی کوبریک را به ذهن متبادر می‌کند. با ارجاع به فیلم مذکور شاید پیام این نمایشگاه این است که لایه بیرونی جهان در حال پیشرفت است، اما در پس چندین‌میلیون سال به نظر خود انسان با گذر از صورت میمون به انسان تحولی نداشته است.

دیوارنگاره‌های غار، اولین ایده برای عکاسی یا ثبت تصویر و نیز برای شکل‌گیری سینما بوده‌ است؛ آنجا که حرکت حیوانات را با روی‌هم‌انداختن تصاویر ترسیم می‌کردند، حیواناتی که از پشت و دهانه غار گذر می‌کرده‌اند و تابش منبع نور از پشت، باعث ایجاد سایه‌هایشان روی دیواره غار می‌شده و انسان را به ثبت آنها بر دیواره غار وامی‌داشته‌اند. از وجه دیگری می‌توان تمثیل غار٣ افلاطون را به یاد آورد. زندانیان درون غار دست‌بسته پشت به دهانه آن نشسته‌اند و قادر نیستند هرآنچه از دهانه غار عبور می‌کند را ببینند، صرفا به همان تصاویری که بر دیواره می‌افتد به‌عنوان حقیقت بسنده می‌کنند. اختلال در دیدن و به تعبیری قرارگرفتن در وضعیت کوری موقت، حقیقتی را بر ما عیان می‌کند که در برابر توهم درخت ایگرازیل اولیه، در برابر آشوب برفک‌ها و مکانیسم خواب مغناطیسی، امواج مغزی یا گدازش هسته‌ای در نور هم قادر به دیدنشان نبوده‌ایم. پس این تاریکی و تجربه کوری عین دیدن است، عین همان بستری است که تعین می‌بخشد. ازاین‌رو کاملا برعکس غار افلاطون است. گویی آنچه در کوری موقت دیده می‌شود گویای حقیقت بیشتری است و همین سایه‌ها عین حقیقتند. در تاریکی از زیر همان تصاویر سیاه و سفید و خاکستری بی‌تفاوت، روایت خاصی از اسطوره تا روزگار دانش بیرون می‌زند؛ دیدن در عین ندیدن، ندیدن عین دیدن. این تاریکی یا این توقف موقت دوباره به پرسش کیستی و چیستی ما پاسخ می‌دهد. آثار سعید خاورنژاد با به‌هم‌آمیختن عرصه‌های مختلف هنری، معطوف به آینده است.

سعید خاورنژاد

اظهار نظر هنرمند در مورد آثار این نمایشگاه

سعید خاورنژاد آثارش را به لحاظ تکنیک اجرا، چیز خاصی نمی داند. وی در مصاحبه ای اعلام کرد: تکنیک من در آثار این نمایشگاه اتفاق عجیب و خاصی نیست و من به دنبال تجربه‌ای نو در حیطه تکنیک و ارائه اثر نبودم.

وی ادامه داد: در خلق اثرم همواره به سمت نقطه‌ای حرکت می‌کنم که در دل خود یک ناموجودیت را از سوژه‌ها تعریف می‌کند. برای درک و دریافت این ناموجودیت شما در یک مسیر موازی به سمت آبستراکسیون حرکت می‌کنید.

این هنرمند نقاش گفت: من در حیطه تکنیک مسیر تجربیات گذشته خود را دنبال کردم و در همان مسیر موازی که عکس همیشه بود حرکت کردم  تا بتوانم تجربه‌های جدیدی به دست بیاورم.

این هنرمند نقاش گفت: همیشه نقاشی در ساحت نور و وابسته به تابش آن است که دیدنی می‌شود. من به این نکته فکر می‌کردم که چگونه می‌توان این ساحت را تعمیم داد به گونه‌ای که مخاطب هم در نور و هم در تاریکی اثری را مشاهده کند.

خاورنژاد گفت: همیشه بخش تاریکی برای من جذاب‌تر است. در واقع فریم از کار پاک می‌شود و مخاطب به فضا وارد خواهد شد. در این نقطه است که ابعاد فلسفی اثر حاکم است و از حیطه تکنیک بیرون می‌آید و وصل ایده به تکنیک است که در اینجا اهمیت پیدا می کند.

وی اظهارداشت: در کلیت ارائه اثر فرقی بین رنگ سفید روی بوم با رنگ دیوار وجود ندارد و این مفهوم است که اثر را بدیع می‌کند و به نظرم نوع تکنیک دیگر به تنهایی جایگاهی ندارد.

این هنرمند نقاش گفت: متریال در طول زمان به سمت نابودی می‌رود و اگر به دنبال هستی و حیات اثر می‌گردیم باید آن را در موجودیت اثر ارائه کنیم نه در شیوه ارائه کار. معتقدم اثر باید در سیطره زمان باقی بماند و مخاطب بیشتری آن را مشاهده کند.

خاورنژاد گفت: در این آثار از رنگ اکریلیک استفاده کردم و برای کشیدن نقش آن صورت‌ها و اشیائی که در تاریکی رخ می‌نمایانند از رنگ فلورسنت استفاده کرده‌ام. رنگ‌هایی که به سادگی در بازار هم پیدا می‌شوند.

خاورنژاد گفت: این اولین مجموعه این دوره کاری من نیست و قبل از این هم آبستره‌های سفید خود را در ابعاد بزرگ‌تر در فرانسه به نمایش در آورده بودم.

وی ادامه داد: برایم سوال بود که اثر هنری در بهترین حال در محدوده اینستالیشن یک تک فریم است وتجسد یکپارچه‌ای در برابر شماست. می‌اندیشیدم که چگونه می‌توان از دل این تجسد یکپارچه بعد دیگری را ایجاد کنیم که در آن حالت انتظار وجود داشته باشد و مخاطب دائم از خود بپرسد که حالا قرار است چه اتفاقی رخ بدهد؟ انتظار باعث می‌شود مخاطب را به دام بیاندازید تا با دقت بیشتری به اثر نگاه کند.

خاورنژاد گفت: اساسا آرتیست فیگوراتیو هستم اما مدتی کارهای آبستره انجام دادم. همیشه سعی کردم با فهم و دانستن تاریخ هنر آن را کنار بگذارم. چرا که اثر علمی به سمت تجربیاتی سنتی و تعریف شده حرکت می‌کند.

پی نوشت:
١- Walton Ford هنرمند امریکایی متولد ١٩٦٠ با تصویرپردازی‌های ناتورالیستی از حیوانات / ٢- cai gue- Qiang: هنرمند چینی که اکنون در نیویورک کار و زندگی می‌کند و چیدمان‌های متنوعی از حرکت جمعی حیوانات را به نمایش گذاشته است. / ٣- Cave allegory

منابع: هنرآنلاین/ شرق: فریده آفرین