تبیان، دستیار زندگی
در سال 1303 ه. ش در یك خانواده متدین و روحانی مقیم محله «خانی آباد» تهران، فرزندی به نام «سید مجتبی» به دنیا آمد. (1) پدرش «آقا سید جواد میرلوحی» كه روحانی ای علاقه مند به ساحت مقدس اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اسوه فداكاری شهید نواب صفوی

از تولد تا نوجوانی

در سال 1303 ه. ش در یك خانواده متدین و روحانی مقیم محله «خانی آباد» تهران، فرزندی به نام «سید مجتبی» به دنیا آمد. (1) پدرش «آقا سید جواد میرلوحی» كه روحانی‌ای علاقه مند به ساحت مقدس اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله بود.

اسوه فداكاری شهید نواب صفوی

سید مجتبی را در معرض تربیتهای ناب اسلامی قرار داد و به آموزش او همت گمارد. او در سن هفت سالگی راهی دبستان «حكیم نظامی» شد و پس از آن، برای ادامه تحصیل به «مدرسه صنعتی آلمانیها» رفت.

پس از مدتی سید مجتبی وارد دبیرستان شد؛ اما اشتیاق به علوم حوزوی او را بر آن داشت تا دبیرستان را رها سازد و به تحصیل علوم حوزوی روی آورد. او بعد از مدتی برای ادامه تحصیل راهی نجف اشرف گردید. (2)

هجرت به نجف اشرف

سید مجتبی با ورود به نجف اشرف، در «مدرسه علمیه قوام» اقامت گزید. در همان روزها، حضرت علامه امینی رحمه الله صاحب كتاب شریف «الغدیر» در یكی از حجره‌های فوقانی آن مدرسه، كتابخانه‌ای دائر كرده و به تألیف الغدیر مشغول بود. این امر سبب شد تا سید مجتبی كه تازه از ایران به نجف عزیمت كرده بود، با این دانشمند سترگ آشنا شود. (3)

او كه در تهران دروس مقدماتی حوزه را فرا گرفته بود، در نجف، دروس عالی را پی گرفت و در درس بزرگانی چون: علامه امینی رحمه الله، آیة الله العظمی حاج آقا حسین قمی رحمه الله و آیة الله العظمی شیخ محمد تهرانی رحمه الله حضور یافت و علاوه بر علوم متداول حوزه، اعم از فقه، اصول و تفسیر، اصول فلسفه سیاسی اسلام را نیز آموخت و با فقه سیاسی اسلام هم آشنا گردید.

در همین دوران، یكی از كتابهای نویسنده مرتد، «احمد كسروی» به دستش رسید كه در آن نویسنده كتاب، آشكارا دست به توهین ائمه اطهار علیهم السلام و به ویژه امام صادق علیه السلام زده بود. وی كتاب مذكور را به تنی چند از علمای برجسته نجف نشان داد در نتیجه، مرحوم آیة الله العظمی حاج آقا حسین قمی رحمه الله با صراحت ارتداد نویسنده را اعلام داشت. این موضوع، سید مجتبی را به تأمل واداشت و او را به اتخاذ تصمیمی مهم وادار كرد. او تصمیم گرفت تا به وظیفه دینی خود در برابر توهین به ائمه اطهار علیهم السلام عمل نماید و از این رو، به وطن باز گشت. (4)

نخستین مبارزه سیاسی

پیش از حركت سید مجتبی از نجف به ایران، مردم تبریز و مراغه و گروهی از روزنامه نگاران به مقابله با كسروی برخاستند و اندیشه‌های منحرف او را به باد انتقاد و اعتراض گرفتند و خواستار محاكمه وی به دلیل انتشار كتاب گمراه كننده‌اش شدند؛ اما از آنجا كه تلاشهای كسروی همخوانی زیادی با سیاست اسلام زدایی رژیم داشت، اعتراض به جایی نرسید. (5)

هنگامی كه سید مجتبی نواب صفوی به ایران رسید، بدون فوت وقت به خانه كسروی رفت و با وی گفتگو كرد و او را از نوشتن مطالب توهین آمیز به مقدسات اسلام و تشیع برحذر داشت؛ اما سخنان وی در كسروی كه نویسنده‌ای سرسپرده بود، تأثیری نگذاشت. این گونه بود كه حجت بر سید تمام شد و تصمیم به قتل آن عنصر مهدور الدم گرفت. برای تأمین این منظور، حدود چهارصد تومان وجه از مرحوم «آقا شیخ محمد حسن طالقانی رحمه الله‌» از علمای پارسا و مجاهد تهران دریافت كرد و یك قبضه سلاح كمری تهیه نمود و در اردیبهشت 1341، در حالی كه بیست و یك سال بیشتر نداشت، كسروی را در خیابان حشمت الدوله هدف چند گلوله قرار داد؛ اما فقط یك گلوله به او اصابت كرد و از مهلكه نجات یافت و پس از بهبودی با خیره سری بیشتری به فعالیتهای گمراه كننده خود ادامه داد. امّا این عنصر ضد دینی به همت فدائیان اسلام در 20 اسفند همان سال كشته شد و به كیفر اعمال پلید خود رسید.

ظلم ستیزی و شهادت طلبی

سید مجتبی در دوران تحصیل در دبیرستان، به دلیل الگوگیری رژیم از شیوه مدرسه داری غربی، با هشیاری تمام شیوه حاكم را مخالف آرمانهای اسلامی یك دانش آموز مسلمان دید و در هفده آذر ماه سال 1321 ه. ش در مدرسه‌ای كه در آن تحصیل می‌كرد و معروف به مدرسه صنعتی آلمانیها بود، اوضاع فرهنگی و سیاسی وقت را به شدت مورد انتقاد قرار داد و طی یكی سخنرانی به دانش آموزان گفت: «برادران! ما در مقطعی از تاریخ وطنمان قرار گرفته ایم كه در برابر آینده مسئولیم. هجوم اجانب، به خصوص فرهنگ غرب، همه بنیادهای مذهبی ما را تهدید می‌كند و انسان عصر ما را به صورت برده در می‌آورد.

در گذشته اقتصاد ما و اكنون شخصیت ما را می‌كوبند... .» (6)

این سخنان آتشین چنان شوری در دانش آموزان ایجاد كرد كه به سان رودی خروشان به حركت در آمده، به سوی مركز شهر دست به راهپیمایی زدند. مردم نیز كم كم به این جریان پیوستند.

او هنگامی كه در شركت نفت مشغول به كار شد، روزی شاهد سیلی خوردن یك كارگر ساده ایرانی توسط یك مهندس انگلیسی بود، این حادثه شدیدا احساسات دینی او را جریحه دار كرد؛ چنان كه ضمن دلجویی از آن كارگر، دیگر كارگران را با ایراد یك سخنرانی شجاعانه و ضد استعمارگرایانه علیه انگلیسیها برانگیخت؛ او فریاد كشید: «برادران عزیز! ما مسلمانان، گرامی‌ترین خلق خداییم و روزی در پیروی از فرهنگ علمی و اسلامی تا مرزهای اروپا و آفریقا و دیوارچین رفتیم و فرهنگمان بر دنیا سایه انداخته بود؛ ولی امروز در اثر بی توجهی به خدا و اسلام چنین خوار شده ایم كه ملت وحشی دیروز و انگلستان امروز بر ما مسلط شده اند و به برادران عزیز ما این گونه جسارت می‌كنند... به فرمان خدا و قرآن، این مهندس انگلیسی یا باید در مقابل همه از این برادر كارگر عذرخواهی كند و یا اینكه قصاص شود.‌»

شعارهای ضد استعماری بلند شد و كارگران به سوی مقر انگلیسیها حركت كردند و خواستار قصاص ضارب شدند. (7) این حركت در واقع، آغاز مبارزه ضد انگلیسی و ضد استكباری نواب صفوی بود كه چندی بعد به مبارزه‌ای سهمگین با ایادی استكبار در ایران انجامید.

جمعیت فدائیان اسلام

پس از حادثه ترور نافرجام كسروی و مجروح شدن او به دست شهید نواب صفوی، تشكیلات احمد كسروی با صدور اعلامیه‌ای با عنوان «برای آگاهی یاران و دیگران» مبادرت به انتشار مطالبی كرد كه طی آن پیروان و هواخواهان خود را به اقدامات بیشتر و تلاشهای گسترده تری فرا خواند. در بخشی از این اطلاعیه آمده بود: «یاران ما نیك می‌دانند كه آنچه بدخواهان را به خشم آورده ـ كه با دادن وجه و دسته بندی، جانیهایی پست را به چنین كاری برانگیخته اند ـ ترسی است كه از كوششهای جانفشانانه و از پیشرفت تند ما پیدا كرده اند و در این هنگام، بهترین كیفر به آنان همین است كه ما به كوششهای خود بیفزاییم و پیشرفت خود را هر چه تندتر كنیم كه هم آنان به خشم و ترس افزایند و هم ما به آرمان و آرزوی خود نزدیك‌تر باشیم....‌» (8) این حركت كسروی، شهید نواب صفوی را بر آن داشت تا ضمن از میان برداشتن این جرثومه فساد، ریشه‌های جریان فكری خطرناكی را كه كسروی به راه انداخته بود، نیز بخشكاند و از آنجا كه این مقابله نیازمند تشكیلات منسجمی بود، در جذب نیروهای كارآمد و جوانان متعهد و فداكار تلاش نمود؛ لذا پس از آزادی از زندان، بی درنگ به شناسایی چنین افرادی برخاست و تعدادی از آنان را تحت عنوان «جمعیت فدائیان اسلام» گرد هم آورد‌».. نواب چون یقین داشت كه در راه مقصود بزرگی كه در پیش دارد، همه گونه فداكاری لازم است و ممكن است كه به فدا شدن عده‌ای از افراد منجر شود، لذا جمعیت را فدائیان اسلام نامید.‌» (9)

او در سال 1324 ه. ش این جمعیت را بنیان گذارد و با صدور اعلامیه‌ای به نام «دین و انتقام» رسما به اعلام موجودیت سازمان پرداخت. او در اعلامیه شدید اللحن خود كه به بخشها و عناوینی چون: «در محكمه الهی دادگاه خونین»، «انتقام» و «ولكم فی القصاص حیوة» تقسیم می‌گشت، هسته مقاومت اسلامی خود را تشكیل داد و آمادگی و فعالیت برای فدا شدن در راه دین خدا را اعلام كرد. در بخشی از اعلامیه او آمده است: «ما زنده ایم و خدای منتقم بیدار. خونهای بیچارگان از سر انگشت خودخواهان شهر تهران كه هر یك به نام و رنگی، پشت پرده‌های سیاه و سنگرهای ظلم و خیانت و دزدی و جنایت خزیده اند، سالیان درازی است، فرو می‌ریزد و گاه دست انتقام الهی هر یك از اینان را به جای خویش می‌سپارد، ولی دگر یارانش عبرت نمی‌گیرند...‌ای جنایتكاران پلید! شما خویشتن را بهتر می‌شناسید و بر دقایق جنایات خود مطلعید. ما هم، آزاد مردانِ از خود گذشته ایم كه باك نداریم و به كمك احتیاجمان نیست. بترسید از نیروی ایمان، زمانی كه مجال یابد!...‌ای مسلمین عالم! قیام كنید، زنده شوید تا حقوق خویش باز ستانیم....‌» (10)

نگاهی به فعالیتها و مبارزات فدائیان اسلام

1. هم پیمانی با آیة الله كاشانی و آزاد كردن او

در اواسط سال 1324 ه. ش آیة الله كاشانی كه مدت 18 ماه بود در زندان انگلیسیها به سر می‌برد، به تهران آمد. نواب صفوی كه ایشان را فردی با عظمت و اسلام شناس می‌دید، ارتباط با وی را راه رسیدن به مقاصد خود تشخیص داد.

از این رو، به دیدار ایشان رفت و گفت: «در راه اجراء احكام اسلام و رسیدن به هدف دینی خود، با نقشه و تدبیر كافی، با مشورت و همكاری شما حاضرم تا آخرین نفس استقامت كنم و از آزار دشمن نهراسم.‌» (11)

این ارتباط زمینه وقایعی گردید؛ در سال 1325 ه. ش آیة الله كاشانی از سوی حكومت، در حالی كه به زیارت مشهد مقدس عازم بود، دستگیر و به قزوین تبعید شد. نواب كه در آن هنگام برای شركت در مراسم چهلم «آیة الله قمی رحمه الله‌» عازم نجف شده بود، پس از پایان منبر ختم، به خطیب گفت كه منبر را خاتمه ندهد تا او سخنان ضروری خودش را عنوان كند. آن گاه چنین گفت: «دولت ایران به نام اینكه یك روحانی بزرگ از دنیا رفته است، تسلیت می‌گوید؛ ولی در همین ایام یك روحانی بزرگ دیگر را بازداشت و تبعید نموده است و اهانت به روحانیت كرده. بازداشت آیة الله كاشانی و عرض تسلیت متناقض است و منافات دارد. یا بایستی این عمل حمل بر اغراض شود و یا هر چه زودتر آقای كاشانی آزاد شوند.‌» (12) اعضای هیئت دولت كه به نمایندگی رژیم از ایران آمده بودند، به پاسخ گویی پرداخته و در نهایت مجاب شده، مجبور شدند آیة الله كاشانی را پس از بازگشت به ایران آزاد نمایند.

2. مبارزه با بی حجابی

در پاییز سال 1326 ه. ش زمزمه‌هایی در مجلس مبنی بر تغییر قانون اساسی در راستای افزایش قدرت شاه به گوش رسید كه سعی در نشان دادن وجهه اسلامی برای نظام حاكم داشت. این خبر، حساسیت محافل مذهبی و به ویژه فدائیان اسلام را برانگیخت. آنان برای مقابله با این حركت رژیم، اقداماتی از قبیل: مبارزه با فرهنگ بی حجابی و بی بندوباری را آغاز كردند و جلوی درب «مسجد سلطانی» پرده‌ای آویختند كه بر آن نوشته شده بود: «ورود زنان بی حجاب به مسجد اكیدا ممنوع!» این طرح در مسجد شاه و بازار نیز اجرا شد و تأثیر ژرفی بر بازار گذاشت. بیشتر مغازه‌ها، آگهیهایی زده بودند مبنی بر اینكه از فروختن اجناس و ارائه خدمات به زنان بی حجاب معذورند و از سویی به زنان با حجاب تخفیف ده درصدی می‌دهند. این موضوع، سبب شد تا زنان برای رفتن به بازار چادر به سركنند. رژیم به این مسئله حساسیت نشان داد، اما با مقاومت مردم روبه رو شد. (13)

3. طرح اتحاد ملل اسلامی

در واپسین ماههای سال 1326 ه. ش شهید نواب صفوی به همراه سید حسین امامی و سید عبد الحسین واحدی برای دیدار با سران ایل هزاره در افغانستان، راهی مرز خراسان شد. ایل هزاره در نواحی مرزی ایران و افغانستان واقع شده و نواب صفوی شنیده بود كه اكثریت افراد این ایل را شیعیان متعهد تشكیل می‌دهد. بدین منظور، جهت پاره‌ای مذاكرات با سران ایل، در راستای وحدت و همدلی عازم آن منطقه گردید؛ چرا كه بین این ایل دو دستگی و درگیری وجود داشت و این درگیری سبب از بین رفتن اتحاد بین شیعیان آن منطقه شده بود. او توانست در دیدار با سران ایل به مخاصمات و درگیریهای آنان خاتمه دهد. این موفقیت، او را بر آن داشت تا طرح خود را به صورت طرح جامعی برای اتحاد مسلمانان اعم از شیعه و سنی تعمیم دهد. از این رو، با سفیران كشورهای اسلامی به رایزنی پرداخت و طرح مكتوب خود را مبنی بر وحدت ملل اسلامی تسلیم آنان كرد. «فرید خانی» سفیر سوریه و «رحیم الله خان» سفیر افغانستان از طرح او استقبال شایانی كردند، اما برخی حوادث بعدی مانع پی گیری آن گردید. (14)

4. حمایت از مردم فلسطین

هنگامی كه جنگ فلسطین بین اعراب و یهود به خطرناك‌ترین مراحل خود رسیده بود، اجتماع عظیمی با برنامه‌ریزی نواب صفوی در منزل آیة الله كاشانی رحمه الله تشكیل شد. و سپس به همت این دو بزرگوار روز جمعه، سی و یكم اردیبهشت 1327 ه. ش مسجد سلطانی شاهد پرشكوه‌ترین اجتماع مردمی به منظور حمایت از آوارگان فلسطینی گردید و از آنجا تظاهرات پرشوری در خیابانها علیه رژیم اشغالگر قدس صورت پذیرفت و در پایان نیز قطعنامه‌ای مبنی بر اظهار همدردی با مردم زخم دیده فلسطین قرائت گردید. پس از آن، محلهایی جهت ثبت نام داوطلبین جنگ با صهیونیستهای اشغالگر در نظر گرفته شد و جمعیتی بالغ بر پنج هزار نفر آمادگی خود را اعلام نمودند. آن گاه اعلامیه‌ای از سوی جمعیت فدائیان اسلام منتشر شد كه خواستار اعزام داوطلبین توسط دولت به فلسطین شده بودند.

شهید نواب صفوی در اعلامیه خود كه به همراه نام او درج شده بود، نگاشت: «نصر من الله و فتح قریب. خونهای پاك فدائیان اسلام در حمایت از برادران فلسطین می‌جوشد. پنج هزار نفر از فدائیان رشید اسلام عازم كمك به برادران فلسطینی هستند و با كمال شتاب از دولت ایران اجازه حركت سریع به سوی فلسطین را می‌خواهند و منتظر پاسخ سریع دولت می‌باشند.‌» (15)

دولت دست نشانده، با اعزام آنان مخالفت كرد؛ اما نواب ساكت ننشست و خود به اراضی اشغالی سفر كرد. او به نوار مرزی اردن و فلسطین رفت و از «ملك حسین» خواست تا به یاری مظلومان فلسطینی بشتابد. او روزی در كنار سیم خارداری كه بین اردن و اسرائیل كشیده شده بود، ایستاد و پس از نگاهی عمیق به افق، از سیم خاردار گذشت و وارد خاك اسرائیل شد و فریاد كشید: «این ننگ آور نیست كه جز با اجازه اسرائیل ما مسلمانان نتوانیم قدم به خاك فلسطین بگذاریم؟» (16)

5. مخالفت با مجلس فرمایشی

در 19 اسفند 1327 ه. ش دربار، فرمان تشكیل مجلس مؤسسان را صادر كرد و فرمان سركوبی هرگونه حركت مخالف با آن را نیز داد. این دستور برای پاره‌ای تغییرات در قانون اساسی صادر شد كه مهم‌ترین مفاد آن عبارت بود از: سپردن فرماندهی كل قوا به شاه، تشكیل مجلس سنا و سپردن قدرت قانونی انحلال مجلسین به شاه.

در این زمان، نواب صفوی پانزده نامه را با جوهر قرمز به پانزده وكیل انتصابی مجلس نوشت كه در آن مخالفت صریح خود را با لوایح و مفاد مذكور اعلام می‌داشت و وكلای انتصابی را كه نمایندگان مجلس مؤسسان بودند، در صورت رأی مثبت دادن، تهدید به مرگ می‌كرد. (17)

6. اعدام انقلابی هژیر

پس از برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان، شاه دستور برگزاری انتخابات دوره شانزدهم مجلس ملی را صادر كرد و احزاب شروع به فعالیت كردند. فدائیان اسلام نیز نامزدهای انتخاباتی خود را معرّفی كردند؛ اما به دلیل ترس رژیم از نتیجه انتخابات، به ربودن برخی صندوقها اقدام كردند و به مغشوش نمودن آراء و دست كاری نتیجه همه پرسی پرداختند؛ به نحوی كه نام همگی نامزدهای جمعیت فدائیان اسلام در شمار آخرین افراد قرار گرفت. از این رو، فدائیان به همراه مردم به واكنش پرداختند و در برابر كاخ شاه تجمع كردند. (18)

در هر حال، انتخابات به سود ملیون و با برنده شدن آنان و كنار رفتن مذهبیون خاتمه یافت و انگشت اتهام به سوی «عبدالحسین هژیر» نخست وزیر وقت و وزیر دربار نشانه رفت. او از مهره‌های بنام انگلیس بود. فدائیان اسلام و آیة الله كاشانی خواستار بركناری او و باطل اعلام كردن انتخابات شدند؛ (19) اما مخالفت هژیر و اقتدار او مانع می‌شد.

فدائیان او را خائن به دین و ملت دانسته، با اعتقاد به اینكه دفاع از ضروریات دین واجب است، توسط یكی از اعضای پركار و فعال جمعیت، به نام «سید حسین امامی» او را اعدام انقلابی كردند. انتخابات نیز باطل اعلام شد، ولی رژیم برای انتقام، در یك دادگاه نظامی سید حسین امامی را محكوم به مرگ نمود و به شهادت رسانید؛ اما كاندیداهای جمعیت، آیة الله كاشانی رحمه الله و دكتر مصدق، به عنوان نماینده به مجلس راه یافتند. (20)

7. مخالفت با دفن رضا خان در ایران

رضا خان در شهریور 1320 به جزیره «موریس» تبعید شد و پسرش محمد رضا به قدرت رسید. پس از گذشت نه سال، محمد رضا كه به تدریج بر اوضاع داخلی تسلط یافته و جای پای خود را تا حدی محكم كرده بود، برای اعاده حیثیت از خاندان خود و به منظور ارتقاء دادن شأن خانوادگی خویش، مقبره‌ای برای پدرش در شهر ری ساخت و در 9 اردیبهشت سال 1329 تصمیم گرفت جنازه پدرش را كه در مصر به امانت گذارده بود، به ایران انتقال دهد. فدائیان اسلام با شنیدن این خبر، به مقابله پرداختند تا هیچ گونه تجلیلی از او به عمل نیاید. بدین منظور، شهید نواب در تهران، عبد الحسین واحدی در قم و شیخ محمد رضا نیكنام در ری مسئولیت بسیج نیروها را بر عهده گرفتند تا كوچك‌ترین احترامی به عمل نیاید؛ زیرا قرار بود ابتدا جنازه را به قم آورده، در حرم حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام طواف دهند و سپس به ری برده، در جوار حضرت عبد العظیم حسنی به خاك سپارند. (21)

نواب صفوی به قم نیز رفت و در سخنرانی‌ای پرشور پس از درس آیة الله بروجردی رحمه الله گفت: «ارواح مطهر شهدای ما منتظر آن روزی هستند كه ما بتوانیم انتقام خون آنها را حداقل از بازمانده او بگیریم. این كار را نكردیم هیچ، حال ناظر آوردن جنازه او هم باشیم و ادعا كنیم كه سرباز امام زمان علیه السلام هم هستیم. بر شما طلاب جوان فرض است كه حداكثر فعالیت را بكنید و آن امكاناتی كه در اختیار دارید، به كار ببندید و جلوگیری كنید از آوردن جنازه به قم.‌» (22)

در نتیجه تلاشهای آنان بر خلاف انتظار رژیم، جنازه با سردی و بدون حضور مردم دفن شد و حتی یك نفر واعظ هم پیدا نشد كه در این مراسم سخنرانی كند. واعظان درباری هم از ترس فدائیان اسلام جرأت چنین كاری نیافتند. (23)

8. اعدام انقلابی دكتر برجیس

پزشكی یهودی در كاشان به نام دكتر برجیس بود كه بهائی شده بود و تبلیغ بهائیت می‌كرد. او حتی به مسلمانانی كه بر ضد بهائیت اقدام می‌كردند، داروی اشتباهی تجویز می‌كرد، تا آنان را از میان بردارد. او فساد داخلی شدیدی نیز داشت و به عنوان طبابت به ناموس مردم تعدی می‌كرد. (24) هشت تن از فدائیان اسلام كاشان از جمله «رسول زاده» و «رضا گلسرخی» به رهبری «تربتی واعظ» به مطب او رفته، او را كشتند و سپس خود را به شهربانی كاشان معرّفی كردند. گروههای مختلف مردم و علمای كاشان نیز در حمایت از عمل آنان، خود را شریك جرم معرّفی كردند و آزادی شان را خواستار شدند. پرونده به تهران رفت و آیة الله كاشانی و آیة الله بروجردی رحمهماالله نیز در این جریان دخالت كردند. دادگاه تشكیل شد و شهید نواب به همراه واحدی در دادگاه حضور یافت. با ورود اعضای گرداننده جمعیت به داخل دادگاه، جلسه به هم ریخت و دادگاه به تعطیلی كشیده شد. فردای آن روز، دادگاه با حضور جمع عظیمی از اعضای جمعیت فدائیان اسلام تشكیل شد و در پایان، دادگاه رأی به تبرئه آن هشت نفر داد. (25)

9. تلاش برای ملی كردن صنعت نفت

از مهم‌ترین اقدامات جمعیت فدائیان اسلام، تلاش برای ملی كردن صنعت نفت بود. مصدق كه نماینده‌ای اقتدار یافته از تلاشهای فدائیان اسلام بود، طرح ملی شدن صنعت نفت را عنوان كرد؛ اما با مخالفت جدی «رزم آرا» نخست وزیر وقت روبه رو شد. او برای جلوگیری از تصویب این لایحه در مجلس گفت: «هنوز ما لیاقت لولهنگ سازی را نداریم. پنجاه سال است كه فرم لولهنگ كه داریم می‌سازیم، هیچ فرقی نكرده، چطور ما می‌توانیم خودمان صنعت نفتمان را اداره كنیم.‌» (26) او حتی برای جلوگیری از تصویب لایحه به شاه نیز فشار آورد و تهدید به تعطیلی مجلس نمود و گفت اگر لازم باشد، مسجد شاه، دفتر آیة الله كاشانی رحمه الله و مجلس را بر سر اقلیت خراب می‌كند. (27)

در این دوره، فدائیان اسلام به فعالیت خود شدت بخشیدند. آنان به رزم آرا اخطار دادند و در مسجد شاه سخنرانی كردند؛ عبدالحسین واحدی، طی یك سخنرانی 3 ساعته مواضع آشكار فدائیان اسلام را مبنی بر لزوم ملی شدن صنعت نفت بیان كرد و در پایان، قطعنامه تنظیم شده توسط جمعیت را قرائت كرد و چنین اخطار داد: «اگر یك نفر از شما در مواقعی كه لایحه ملی شدن صنعت نفت در مجلس مطرح می‌شود، یك رأی مخالف بدهید، با یك رأی ملت از بین خواهید رفت.‌» و بعد هم رئیس دولت را تهدید كرد كه «اگر بیشتر از این بخواهی پافشاری كنی و جلوگیری نمایی، مصون از دست انتقام فرزندان اسلام نخواهی ماند.‌» (28)

اما روز بعد، رزم آرا در مجلس با لحنی تند خطاب به نمایندگان گفت: «ما به آنجایی رسیده ایم كه حرفهایی كه دیروز زده ایم، امروز عملی كنیم (درب مجلس را خواهیم بست) .‌» (29) تهدید رزم آرا، سبب وحشت اقلیت طرفدار لایحه شد و باعث اندكی درنگ در روند كار گردید.

رزم آرا، نوكر سرسپرده اجانب شناخته شد و جمعیت فدائیان تصمیم به قتل او گرفت. در اسفند ماه 1329، «خلیل طهماسبی» عملیات اعدام انقلابی رزم آرا را بر عهده گرفت. او جوانی 26 ساله، مؤمن، متعهد، كم حرف و محجوب به حیاء بود.

به مناسبت درگذشت آیة الله العظمی فیض رحمه الله، از مراجع عالی قدر قم، مراسم ختمی در 16 اسفند در مسجد شاه منعقد گردید. رزم آرا در حالی كه چهار دژبان از او حراست می‌كردند، از اتومبیلش پیاده شد و وارد حیاط مسجد گردید و خلیل طهماسبی با شلیك 3 گلوله او را به قتل رسانید. طهماسبی دستگیر شد و خود را «فدای اسلام، نابود كننده دشمنان اسلام و ایران، عبدالله، موحد و رستگار» معرّفی كرد. (30) در روز 20 اسفند «حسین علاء» نخست وزیر شد و در روز 29 اسفند دولت مجبور به تصویب لایحه ملّی شدن نفت گردید. خلیل طهماسبی نیز با تصویب لایحه‌ای كه از مجلس گذشت، از زندان آزاد شد؛ زیرا نمایندگان اقدام او را خواست ملت قلمداد كرده بودند. (31)

بی گمان جمعیت فدائیان اسلام و به خصوص شهید نواب صفوی در تصویب ملی شدن صنعت نفت، نقش اساسی داشتند و اگر فداكاری و جانفشانی آنان نبود، این لایحه تصویب نمی‌شد.

10. انتشار كتاب «راهنمای حقایق»

شهید نواب صفوی در اواخر سال 1328 ه. ش برای نشر اندیشه‌های جمعیت فدائیان اسلام به فكر چاپ و نشر كتابی درباره حكومت اسلامی افتاد. «نواب احتشام رضوی» برادر زن شهید نواب، در این باره می‌گوید: «من یك دفعه به آقای نواب پیشنهاد كردم كه مردم خیال می‌كنند شما تروریست هستید و این ریشه‌های فاسدی را كه شما بر می‌دارید، اینها به حساب دیگری می‌آورند و گمانشان این است كه شما فقط برنامه تان این است كه اشخاص را از بین ببرید. شما بایست در كنار این كارها، هدفتان را ارائه بدهید كه مردم بدانند در كنار این كارها، شما چه می‌خواهید و شهید نواب به فكر افتادند.‌» (32)

او شروع به نوشتن كتاب كرد، اما به دلیل محدودیتهای مالی، چاپ كتاب یك سال به تأخیر افتاد. وی پس از چاپ، كتابها را به مخفیگاهی انتقال داد و چند نفر از دوستان او كه صحافی بلد بودند، آنها را صحافی كردند و مخفیانه آن را در دست رس مردم قرار دادند. (33) این كتاب دارای بخشهای گوناگونی است؛ در فصل اوّل آن، نگاهی به مسائل و آسیبهای اخلاقی، فساد، فحشا و ابتذال دارد و در فصل بعد، به شیوه اصلاح طبقات گوناگون جامعه و بررسی برنامه‌های حكومت اسلامی پرداخته و در فصلی دیگر، به جایگاه ویژه و مهم نهاد روحانیت و تقلید و مرجعیت اشاره كرده و به بیان راهكارهایی در شیوه اداره حكومت بر اساس دیدگاههای حكومت دینی پرداخته است. (34)

انحلال جمعیت فدائیان اسلام

در سال 1334 ه. ش آمریكا با پیمان نظامی «سنتو» كوشید تا ایران، عراق، سوریه و تركیه را از نفوذ كمونیسم مصون دارد. فدائیان اسلام در تحلیل این پیمان نظامی به این نتیجه رسیدند كه از این پس، ایران به پایگاه نظامی آمریكا تبدیل خواهد شد.

بنابراین، با كوششی فزاینده با آن مخالفت ورزیدند و با صدور اعلامیه‌ای اعلان نمودند: «در مصلحت مسلمین دنیا، پیوستن و تمایل به هیچ یك از دو بلوك نظامی جهان و پیمانهای دفاعی نبوده، باید برای حفظ تعادل نیروهای دنیا و استقرار صلح و امنیت یك اتحادیه دفاعی و نظامی مستقل تشكیل دهند.‌» (35)

حسین علاء، نخست وزیر وقت، به طور جدی پیوستن ایران را به این پیمان دنبال كرد و فدائیان اسلام نیز طبق پیمان خود، اعدام انقلابی او را پی ریزی كردند. آنان روز 25 آبان 1334، علاء را كه در مجلس ختم پسر آیة الله كاشانی رحمه الله شركت كرده بود، در مسجد شاه هدف گلوله قرار دادند. فدایی اسلام «مظفر ذوالقدر» كه این عملیات را به عهده گرفته بود، ناكام ماند و نتوانست او را از پای در آورد. علاء دستور سركوبی فدائیان اسلام را داد و در نخستین روزهای آذر همان سال، نواب صفوی به همراه مظفر ذوالقدر، سید محمد واحدی و خلیل طهماسبی دستگیر شدند و دادگاه نظامی تشكیل گردید. (36)

پرواز به سوی دوست

پس از بازداشت آنان، حكم اعدام برایشان صادر شد. با صدور این حكم، هیئتی از نجف اشرف، به نمایندگی از طرف علما و مراجع نجف، آیات عظام: خویی رحمه الله، حكیم رحمه الله و شاهروردی رحمه الله به ایران اعزام گردید تا با مسئولین كشور صحبت كنند. حتی هیئتی از «اخوان المسلمین» مصر نیز برای دفاع از نواب و یارانش راهی ایران شد؛ (37) اما همه این دفاعها و هواخواهیها در 27 دیماه سال 1334 ه. ش بی نتیجه ماند. در ساعت 5/3 نیمه شب او را كه شكنجه زیادی متحمل شده بود، به همراه یارانش بیرون آوردند. به مجرد بیرون آوردن، ندای همیشگی آنان: «الله اكبر» بلند شد و مرحوم شهید نواب صفوی شروع به خواندن قرآن با صدای بلند كرد. آنان را به سوی جوخه اعدام بردند. نواب درخواست كرد كه دستانشان را باز كنند تا با یارانش معانقه نماید. سپس آنان را بستند؛ ولی نواب خواست كه چشمانشان را نبندند. (38) طنین الله اكبرشان در صدای زوزه گلوله‌های كینه پیچید و خاموش گردید. راهشان پایدار و روحشان بلند باد!

پاورقـی:

1. علمای مجاهد، محمد حسن رجبی، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اوّل، 1382 ش، ص 522.

2. رویدادها، دبیرخانه مركزی ائمه جمعه، تهران، چاپ اوّل، 1370 ش، ج 2، ص 223.

3. نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1377 ش، ج 1 و 2، ص 436.

4. سفیر سحر، سید علی رضا سید كباری، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اوّل، 1372 ش، صص 51 ـ 52.

5. همان، صص 53 ـ 54.

6. شهدای روحانیت شیعه، علی ربانی خلخالی، بی نا، بی جا، چاپ اوّل، 1402 ق، ج 2، ص 207؛ سفیر سحر، ص 31.

7. جمعیت فدائیان اسلام، داود امینی، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اوّل، 1381 ش، ص 53؛ شهدای روحانیت شیعه، ج 2، صص 207 ـ 208.

8. جمعیت فدائیان اسلام، ص 68.

9. سربداران بیدار، مجدالدین معلمی، قم، انتشارات مركز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، چاپ اوّل، 1380 ش، ص 18.

10. جمعیت فدائیان اسلام، صص 70 ـ 71؛ سربداران بیدار، صص 18 ـ 19.

11. فدائیان اسلام، تاریخ، عملكرد، اندیشه، ص 57.

12. همان، صص 57 - 58.

13. فدائیان اسلام، تاریخ، عمكرد، اندیشه، صص 60 ـ 62.

14. سربداران بیدار، صص 29 ـ 30.

15. جمعیت فدائیان اسلام، ص 143.

16. نهضت روحانیون ایران، ج 1 و 2، ص 441.

17. ناگفته‌ها، خاطرات شهید حاج مهدی عراقی، محمود قدوسی، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ اوّل، 1370 ش، ص 37؛ سفیر سحر، صص 85 ـ 86.

18. ناگفته‌ها، ص 44 و 39.

19. همان، ص 32.

20. شهدای روحانیت، ج 2، ص 209.

21. نهضت روحانیون ایران، ج 1 و 2، ص 438؛ سفیر سحر، ص 89.

22. ناگفته‌ها، ص 47.

23. نهضت روحانیون ایران، ج 1 و 2، ص 439.

24. سفیر سحر، ص 91.

25. برگرفته از: سربداران بیدار، صص 56 ـ 59.

26. رویدادها، ج 2، ص 225؛ جمعیت فدائیان اسلام، ص 198.

27. سربداران بیدار، ص 65.

28. ناگفته‌ها، ص 79.

29. همان مدرك.

30. فدائیان اسلام، صص 118 ـ 124.

31. نهضت روحانیون ایران، ج 1 و 2، ص 440.

32. سربداران بیدار، ص 60.

33. فدائیان اسلام، تاریخ، عملكرد، اندیشه، صص 110 ـ 112.

34. این كتاب در پایان كتاب فدائیان اسلام، تاریخ، عملكرد، اندیشه، ضمیمه شده است.

35. سربداران بیدار، ص 119.

36. نهضت روحانیون ایران، ج 1 و 2، ص 445.

37. جمعیت فدائیان اسلام، ص 327.

38. ناگفته‌ها، صص 352 ـ 353.

منبع: مجله مبلغان