تبیان، دستیار زندگی
بله بازی  اولم را باختم ، اما این شروع دوره ای زیبا و فراموش نشدنی با تیم آرژنتینوس بود همیشه گفتم كه به عنوان یك فوتبالیست در این روز  به عرش رسیدم. به خاطر همه چیز ، من می دونستم كه دوران بسیار مهمی در زندگیم شكل ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فریاد به جای لالایی


بله بازی  اولم را باختم ، اما این شروع دوره ای زیبا و فراموش نشدنی با تیم آرژنتینوس بود همیشه گفتم كه به عنوان یك فوتبالیست در این روز  به عرش رسیدم. به خاطر همه چیز ، من می دونستم كه دوران بسیار مهمی در زندگیم شكل گرفته. در آن سری مسابقات ملی من در 10 بازی دیگر هم شركت كردم كه روی هم 11 بازی شد و همچنین موفق به زدن دو گل شدم كه اولین گلهای من به عنوان یك فوتبالیست حرفه ای بودند. هر دو گل را به تیم سن لورنز از ماردل پلانا در استادیوم سن مارتین در تاریخ 14 نوامبر 1976 زدم. از آنجا بود كه خبرنگارها شروع كردند به تهیه خبر و گزارش از من. یكی از آن تیترهای روزنامه دقیقاً یادم هست كه با این عنوان شروع می شد: دیه گو در سنی كه باید هنوز لالایی گوش بكنه فریاد هورای استادیوم به گوشش می رسه. بله در مدت سه سال از فیوریتو به روزنامه ها ، مجله ها و به تلویزیون و به خبرها راه پیدا كرده بودم. تمام این اتفاقات درست به همان سرعتی افتاد كه حالا می نویسم. به همین دلیل بود كه نوشته های روزنامه ها منو عصبی می كردند. اونا منو دوست داشتند ، اما عصبیم می كردند. من این چیزها رو باور نمی كردم و از اونا چیزی نمی فهمیدم و همیشه یك جمله رو كه كجا به دنیا اومدم چطور زندگی كردم و چه بازیكن هایی مورد علاقه ام بودند ، را باید برای اونا تكرار می كردم. باید خیلی سریع به بلوغ فكری می رسیدم. متوجه می شدم كه بعضی ها نسبت به من حسودی می كنند ، اما دلیلش را نمی فهمیدم به همین دلیل روی زمین می نشستم و گریه می كردم.

ادامه دارد ...