آیا نفت ملی شد؟
روز ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ مجلس سنای ایران طرح ملی شدن صنعت نفت را تصویب کرد. ملی شدن صنعت نفت در واقع پیشنهادی بود که ابتدا با امضای همه اعضای کمیسیون مخصوص نفت مجلس شورای ملی ایران در ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ به صحن علنی مجلس ارایه و ۲۴ اسفند تصویب شد و سپس با تایید سنا در روز ۲۹ اسفند به قانون مبدل شد.
فرآوری: فهیمه السادات آقامیری-بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
قرارداد الحاقی گس- گلشائیان
در سالهای ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ مذاکراتی بین نویل گس، از مقامات شرکت نفت ایران و انگلیس و عباسقلی گلشائیان، وزیر دارائی دولت محمد ساعد انجام شد و حاصل آن قراردادی بود که به قرارداد الحاقی گس- گلشائیان معروف شد. طبق این قرارداد، حق امتیاز ایران از نفت جنوب افزایش مییافت ولی در عین حال قرارداد اصلی یعنی قرارداد ۱۹۳۳ تغییری نمیکرد بلکه بر پایه قانون استواری قرار میگرفت. دکتر محمد مصدق اگرچه در دوره پانزدهم در مجلس حضور نداشت ولی به کمک نمایندگانی از جبهه ملی مثل حسین مکی، مظفر بقائی و ابوالحسن حائریزاده توانست از تصویب آن جلوگیری کند و عمر مجلس پانزدهم به پایان رسید. شاه در این دوره به مقامات بریتانیا اطمینان میداد که اگر با اصلاحات او و افزایش اختیاراتش موافقت کنند قرارداد الحاقی نیز به تصویب خواهد رسید. او بر اعمال نفوذ دربار و ارتش برای جلوگیری از انتخاب نمایندگان مخالف قرارداد در مجلس شانزدهم حساب میکرد.
تحصن مصدق و یارانش
با شروع انتخابات و روشن شدن اعمال نفوذهای وسیع در جریان آن، دکتر مصدق با عدهای از همفکرانش در اعتراض به وضع انتخابات در دربار متحصن شدند. شاه با اکراه آنان را در کاخ پذیرفت ولی اعتراض آنان به انتخابات را قبول نکرد.
دکتر مصدق و همراهانش در این تحصن جبهه ملی ایران را پایه گذاشتند که در سالهای بعد نقش موثری در صحنه سیاسی ایران داشت. دکتر مصدق و چند تن دیگر از جبهه ملی در انتخابات مجلس شانزدهم (پس از ابطال صندوقهای تهران و رأیگیری مجدد) به مجلس راه یافتند.
در همین دوره عبدالحسین هژیر که پس از نخستوزیری مدتی عملا و بعد رسما وزیر دربار بود به دست فدائیان اسلام کشته شد و این ضربهای به دربار و شاه بود. مجلس شانزدهم پس از انعقاد به ساعد (که شاه دوباره بدون رای تمایل مجلس او را منصوب کرده بود) رای اعتماد نداد و دوران نخستوزیری او به پایان رسید، بدون اینکه بتواند قرارداد الحاقی را که دربار و دولت بریتانیا به تصویب آن نظر داشتند به تصویب برساند. پس از ساعد، علی منصور با حمایت بریتانیا نخستوزیر شد. بریتانیاییها او را قادر به قبولاندن قرارداد الحاقی به مجلس میدانستند. منصور نیز بدون رای تمایل به نخستوزیری رسید و شاه به این ترتیب میخواست بر اختیارات خود تاکید کند.
در ۴ خرداد ۱۳۲۹ دکتر مصدق در نطقی مجلس مؤسسان را غیرقانونی خواند و به شاه نصیحت کرد که از اقدامات خلاف قانون اساسی مشروطه دوری کند. وی همچنین از دخالتهای دربار و اشرف پهلوی و رییس ستاد ارتش در امور سیاسی کشور انتقاد کرد.
او همچنین طرحی را برای تصویب پیشنهاد کرد که تصمیمات مجلس موسسان بیاعتبار شوند ولی این طرح تصویب نشد. احمد قوام نیز با انتشار نامه سرگشادهای به شدت از شاه و تمایل او به کسب اختیارات بیشتر انتقاد کرد. حکیمی که اینک وزیر دربار بود نامه تندی در پاسخ به قوام فرستاد. در واقع دخالتهای شاه و دربار در امور سیاسی ایران و نیز فساد دربار (اعم از مالی و غیره) در جامعه آنان را منفور ساخته بود. شاه به ویژه در این دوره از جبهه ملی بیمناک بود و بر اساس اسناد وزارت خارجه انگلستان بارها به شپرد، سفیر جدید بریتانیا از جبهه ملی بدگویی میکرد. در یک مورد گفته بود که او جبهه ملی را از حزب توده خطرناکتر میداند.
منصور برای جلب نمایندگان به خواستههای جبهه ملی با نظر مساعد برخورد میکرد. همچنین او آیتالله کاشانی را که پس از ترور شاه به لبنان تبعید شده بود به ایران دعوت کرد. بالاخره منصور قرارداد الحاقی را به مجلس تقدیم کرد ولی نظری در موافقت با آن ابراز نکرد و خواست که مجلس قرارداد را بررسی کند. بریتانیا که تردید منصور در دفاع از قرارداد را دید با نظر مثبت به نخستوزیری سرلشگر رزمآرا تمایل نشان داد. منصور در ۵ تیر ۱۳۲۹، به شرط اعزام به رم در سمت سفیر ایران در ایتالیا، استعفا کرد.
رزمآرا که در ارتش به خاطر سختکوشی و مدیریت خود صاحب نامی بود، وارد سیاست شده بود و با ایجاد پیوند با محافل سیاسی امیدوار به نخستوزیری بود. شاه و بریتانیا نیز میخواستند که فرد مؤثری که از اقدامات مختلف نترسد نخستوزیر شود و کار قرارداد الحاقی را تمام کند. دکتر مصدق و جبهه ملی به شدت با رزمآرا مخالفت کردند ولی او توانست رای اعتماد از مجلس را به دست آورد. رزمآرا از مجلس خواستار تصویب قرارداد الحاقی شد ولی مخالفت مصدق و جبهه ملی بجای این کار منجر به مطرح شدن پیشنهاد ملی شدن نفت در سراسر ایران شد.
موضوع منحل کردن مجلس توسط شاه برای باز کردن دست رزمآرا نیز در میان طرفداران بریتانیا مطرح بود ولی شاه که دیگر از قدرت گرفتن رزمآرا و احتمال سرنگونی خود به دست او بیمناک شده بود به مخالفان وی پیوست. رزمآرا که از تصویب قرارداد الحاقی مایوس شده بود بدون اینکه اعلام کند میخواست با پشتیبانی ظاهری از اندیشه ملی شدن نفت قرارداد جدیدی را پیشنهاد کند که عملا حق امتیاز ایران را به ۵۰ درصد میرساند. ولی مقامات شرکت نفت ایران و انگلیس به شدت با این فکر مخالفت کردند. رزمآرا در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ به دست یکی از اعضای فدائیان اسلام کشته شد، اگرچه هنوز روشن نیست که چه کسانی واقعا در کشتن او دست داشتند.
پس از کشته شدن رزمآرا، شاه باز هم بدون کسب رأی تمایل مجلس، حسین علاء را به نخستوزیری برگزید. سرانجام پس از ماهها مبارزه مردم ایران با استعمار و رهبریهای دکتر محمد مصدق و آیتالله کاشانی در روز ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ ماده واحده ملی شدن صنعت نفت ایران از تصویب نمایندگان مجلس گذشت.
مضمون ماده واحدهای که به تصویب مجلس رسید این بود که «نظر به اینکه ضمن پیشنهادات واصله به کمیسیون نفت، پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور مورد توجه و قبول کمیسیون قرار گرفته و از آنجا که وقت کافی برای مطالعه در اطراف اجرای این اصل باقی نیست، کمیسیون مخصوص نفت از مجلس شورای ملی تقاضای دو ماه تمدید مینماید. بنابراین ماده واحده ذیل را با قید دو فوریت برای تصویب تقدیم مجلس شورای ملی مینماید. ماده واحده: مجلس شورای ملی تصمیم مورخه هفدهم اسفند ۱۳۲۹ کمیسیون نفت را تایید و با تمدید مدت موافقت مینماید. تبصره ۱: آقایان حق دارند تا ۱۵ روز بعد از تشکیل کمیسیون حق حضور داشته باشند.»
گزارش کمیسیون در ۲۴ اسفند از تصویب نمایندگان مجلس شورای ملی گذشت. همچنین مجلس سنا در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ گزارش پیشنهادی کمیسیون نفت را به شرح ذیل تصویب نمود: «به نام سعادت ملت ایران و به منظور تامین صلح جهان، امضا کنندگان ذیل پیشنهاد مینماییم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملی شود یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهره برداری در دست دولت قرار گیرد.»
بر این اساس، کمیسیون نفت در ۵ اردیبهشت ۱۳۳۰ گزارشی مشتمل بر ۹ ماده به مجلس تقدیم کرد و نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران به ثمر نشست. این دوره تقریبا با مطرح شدن خواسته دولت شوروی برای کسب امتیاز نفت شمال در سال ۱۳۲۲ شروع شد و در ۲۹ اسفندماه ۱۳۲۹ با تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت به اوج رسید.
پس از نخستوزیری مصدق در اردیبهشت ۱۳۳۰، اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت در سرلوحه برنامه دولت قرار گرفت. با تصویب این قانون شرکت سابق نفت ایران و انگلیس خلع ید و صنعت نفت ایران در عمل ملی اعلام شد.
دکترمصدق از نگاه مهندس بازرگان
دکتر مصدق پس از آنکه در مجلسین تصویب شد که برای خلع ید و نمایندگی مجلسین در نظارت بر اداره شرکت نفت یک هیات مختلط متشکل از سه عضو از هر یک از دو مجلس و قائم مقام وزیر دارایی در کار شرکت نفت، آقای مهندس حسیبی باشد و یک هیات مدیره موقت برای تحویل گرفتن مدیریت شرکت نفت به خوزستان برود، بنده را به عنوان رئیس هیات مدیره برگزید. اعضاء دیگر هیات مدیره دکتر علی آبادی و مهندس بیات بودند و سه نفری که از طرف هیات مختلط مجلسین آمدند آقایان حسین مکی، دکتر متین دفتری و علیقلی اردلان بودند. مرحوم دکتر سفارش کرده بود به وزیران و کارمندان انگلیسی شرکت سابق نفت بگوییم به شرط آنکه خود را مستخدم و تابع هیات مدیره شرکت ملی نفت ایران بدانند در پستهای خود باقی خواهند ماند و از همان حقوق و مزایا برخوردار میشوند. ضمناً نظامات و مقررات سابق به قوت خود باقی میماند. تحویلگیرندگان نفت نیز اگر رسید به نام شرکت ملی نفت ایران بدهند میتوانند به همان نرخ و شرایط قراردادی که با شرکت سابق نفت انگلیسی و ایرانی داشتهاند نفت ببرند.
همانطور که میدانید ظاهر امر کودتا موفق شد و نهضت ملی شدن نفت و جبهه ملی و دکتر مصدق شکست خوردند و ساقط شدند. این تاسفی است که آن زمان مردم میخوردند و حالا هم خیلیها این مساله را برای تخفیف و توهین به مصدق و به جبهه ملی و ملیون و نهضت ملی خیلی به زبان میآورند که این حرکت به شکست منتهی شد و ساقط شد و حتی بعضیها بیانصافی و بیاطلاعی را تا آنجا میبرند که میگویند به همین دلیل که وقتی کودتا صورت گرفت هیچ کس از مصدق پشتیبانی نکرد معلوم میشود که مصدق را ملت محکوم کرد. به هیچوجه اینطور نیست. اولاً این حرکت ملت ایران به رهبری دکتر مصدق و ملی کردن نفت را به هیچوجه نمیتوانیم بگوییم شکست خورد؛ اگر مراحلی یا پردههایی برای آن هدف مصدق قائل باشیم، میتوانم بگویم ۴ مرحله داشت. مرحله اول گذراندن قانون ملی کردن نفت که در آن زمان حتی کسی تصورش را نمیکرد و این راهحلی بود که خود مرحوم دکتر مصدق میگفت ابتکار مرحوم دکتر فاطمی بود یعنی پیدا کردن یک راه قانونی و نسبتاً ساده برای کوتاه کردن دست انگلیسیها. آن زمان این مطلب را به کرسی نشاندن یعنی به صورت قانونی شرکت نفت را با آن عظمت که تصور رودررو شدن با آن را کسی نمیکرد با یک ماده قانون به این صورت درآوردن و محکوم کردن این خود کار خیلی بزرگی بود که از مخالفین سرسخت این طرح حزب توده بود. نفت قانوناً در ایران ملی شد و همه نیز آن را قبول کردند.
مرحله دوم خلع ید از شرکت نفت بود که اختیار را از دست آنها بگیرند و این دستگاه عظیم که برای ما ایرانیها هم به لحاظ عظمتش وحشتناک بود و هم مرموز بود و کسی هم خبر نداشت که در آن چه میگذشت و کارمندان شرکت نفت هم خود را متعلق به یک مملکت دیگر میدانستند، کوتاه کردن دست انگلیسیها و بعد حفظ کردن آنجا بود و اداره کردن آن کار واقعاً باعظمتی بود. البته بعد که گذشت به نظر آسان میآمد ولی کاری بود که خود انگلیسیها چنین تصوری را نمیکردند و ما را دائماً تهدید میکردند. وقتی ما رفتیم آقای دریک مخصوصاً آن دستگاهها و تشکیلات عظیم را نشان میداد که ما را مرعوب بکند و صریحاً میگفت که اگر ما برویم کنار همین برای شکستتان کافی است. برای اینکه این ۷۰، ۸۰ هزار کارمندی که وجود دارد و همه منطقه خوزستان که به طفیل شرکت نفت زنده است و میگردد همه اینها قطع میشود و از بین میرود. بنابراین انجام این عمل که انگلیسیها رفتند و ما ایرانیها جای آنها را گرفتیم، دستگاه را حفظ کردیم و راهش انداختیم و میشود گفت حتی آب از آب تکان نخورد، تصفیه و تولید نفت ادامه پیدا کرد و صدور نفت هم ادامه پیدا کرد و دومین گام دکتر مصدق و آن هیات با پیروزی صد درصد انجام شد. مرحله سوم پیروزی ما در جناح حقوقی بود که در آنجا هم کسی این امید را نداشت که مجامع بینالمللی رای به حقانیت و قانونیت ایران بدهند. این هم با مسافرتهایی که به لاهه و دیگر جاها با مشاورینش از جمله مهندس حسیبی و دکتر سنجابی کرد، با پیروزی صد درصد انجام شد و دنیا، ایران را به لحاظ قانونی صاحب حق شناخت. مرحلۀ چهارم این بود که ما دستگاهی را که تحویل گرفتیم و از لحاظ قانونی صاحب و مالک آن بودیم، بتوانیم از آن بهرهبرداری بکنیم. بهرهبرداری به این معنا که پول از توش در بیاید؛ یعنی نفتمان را استخراج بکنیم و صادر بکنیم. این آخرین سنگری بود که انگلیسیها پشت آن رفتند و علیه ما جبهه گرفتند. کاری هم که آنها کردند این بود که اولاً از شرکتهای نفتی بزرگ خواستند که اینها همه همپیمانان و همگام شوند که از ایران نفت نخرند و بعد هم از کلیه فروشندگان و قطعات و ماشینآلات خواستند که حتی یک دانه چراغ و یک پیچ به شرکت ملی نفت ایران نفروشند و در همین زمینه از راه تبلیغات و دیپلماسی از لحاظ کادر متخصص ایران را در تنگنا قرار داده بودند. در واقع اینجا بود که جنگ اصلی و عمده در گرفت و همین مرحله را اگر شش یا هفت ماه بعد دکتر مصدق مهلت پیدا میکرد و ملت ما صبر میکرد و مقاومت پیدا میکرد، مسلم انگلیسها تسلیم میشدند و شروع هم شده بود. مثلاً با بعضی از کمپانیهای ایتالیایی و... معامله تهاتری هم انجام شده بود که آنها کارخانه نساجی به ما بدهند و از این طرف مثلاً نفت ببرند و کمپانیهای خارج هم کمکم باز شده بود که جنس هم به ما بدهند.
اینجا بود که سیاست و دانش سیاسی تجربه انگلیسیها از یک طرف و فساد و خرابی و خیانت داخلی ما از طرف دیگر دست به دست هم دادهاند و در جبهه سیاسی و حکومتی، مصدق را شکست دادند.
در برابر محاصره اقتصادی مرحوم دکتر مصدق کاری که کرد و موثر بود، این بود که میگفت ما اقتصاد بدون نفت را مد نظر قرار میدهیم. فرض میکنیم که اصلاً نفت نداریم. احتیاجات مملکت و نیازهای آن را از راههای دیگر تامین میکنیم. همین کارها را هم کردند و در زمان دکتر مصدق تنها دورهای بود از زمان احمدشاه به این طرف که بودجه مملکت ایران بودجه متعادل داشت. انواع مختلف صادرات درست شده بود، مثلاً صادرات کرومیت، سنگهای معدن مختلف و محصولات زراعتی، بر خلاف حالا که دیگر دست و بالمان و جیبهامان خالی است، خیلی رو به رشد و ترقی و توسعه پیدا کرده بود و کاملاً ایران میتوانست با اقتصاد بدون نفت روی پای خودش زندگی بکند تا بالاخره آنها تسلیم بشوند و حتماً هم تسلیم میشدند. ژاپنیها جلو آمده بودند، میخواستند معامله نفت بکنند. بنابراین میتوان گفت که برای هر چهار جبهه، در هر چهار پله یا در هر چهار مرحله، این نهضت و دکتر مصدق تدابیر صحیح و راههای درستی گرفته بودند و اقدامات هم خوب انجام شده بود و پیروزی مسلم بود. جز اینکه با آن کودتاشان و آن کودتا هم اول با پیشگامی حزب توده بود و بعد هم ایادی و عوامل مختلف که همیشه در داخل مملکت هستند و مردم هم آنطور که باید آن موقع تمرین نداشتند، تشکیلات نداشت، ملت ما چنین تجربهای را در مبارزات سیاسی نداشت، الحمدالله همیشه هم خائنین زبردست یک عده جاهطلب، یک عده کمظرفیت و حسود، یک عده مامور و مزدور هم وجود دارند. یک عده هم، مثل دکتر بقایی که زرنگ هم بودند، اینها تا توانستند در داخل اخلال کردند و با خارج همکاری کردند، آن موقع ملت ایران این آمادگی را نداشت، درک نمیکرد که محمدرضاشاه چه اعجوبهای است. چه موجود شریر و مزور و خرابی است. اثر و نقش بزرگ استبداد را نمیدانست، بنابراین همه توجه و حملهشان آن زمان به طرف استعمار بود، به طرف انگلیسیها بودند.
این جبهه داخلی که استبداد باشد، این را خود مرحوم دکتر مصدق و نزدیکانش و جبهه ملی متوجه بودند و خطر را هم از ناحیه آنها میدانستند و از همان روزهای اول هم معلوم شد که دشمن ملی کردن، شاه امت و دربار، اما افکار عمومی هنوز این آمادگی را نداشت. و خلاصه جنگ را فقط در جبهه جنگ استیلای خارجی به کار انداخت، دیر به سراغ استبداد آمد و این یک درس و عبرت بزرگی برای ملت ایران شد، هم این و هم مساله تشکیلات دادن و ایدئولوژی داشتن برای مبارزه، که این درس و تجربهای شد برای این انقلاب اسلامی ایران.منابع: سایت تاریخ ایرانی، روزنامه «میزان» /۲۸ اسفند ۱۳۵۹