ول کن این دزد و دغلها را
دربار موقعیت همیشگی خود را از دست داده بود و دیگر آن نظم همیشگی وجود نداشت. شبها دلگیر و خستهکننده بود. بعضی از پیشخدمتها و کارکنان مذهبی دربار به گروههای انقلاب پیوسته بودند. از خانوادۀ سلطنتی کسی نمانده بود و از اطرافیان اعلیحضرت، فقط خانم دکتر لوسیا پیرنیا بود که اغلب به دربار میآمد.
بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
آشفتگی در دربار
دربار موقعیت همیشگی خود را از دست داده بود و دیگر آن نظم همیشگی وجود نداشت. شبها دلگیر و خستهکننده بود. بعضی از پیشخدمتها و کارکنان مذهبی دربار به گروههای انقلاب پیوسته بودند. از خانوادۀ سلطنتی کسی نمانده بود و از اطرافیان اعلیحضرت، فقط خانم دکتر لوسیا پیرنیا بود که اغلب به دربار میآمد.
کارهای شریف امامی فضای دربار را به کلی دگرگون ساخته بود. وقتی که وی به دربار آمد و حملهای که به حزب رستاخیز میکرد، رجال رستاخیزی حساب کار خود را کردند و بساط فرار را فراهم آوردند. هویدا از دربار رفته و به گوشۀ زندان افتاده بود. طرفداران هویدا پی در پی از من وقت شرفیابی میخواستند تا نزد شاه وساطت کنند. وقتی به عرض رساندم، شاه با تغیر میگفتند: «این دزد و دغلها را ول کن، حوصلۀ دیدن هیچ کدامشان را ندارم.» اصولاً شاه پس از واقعۀ 17 شهریور دچار شوک روحی شده بود و میل داشت بیشتر در انزوا باشد.
دکتر علیقلی اردلان، وزیر دربار، که متجاوز از 80 سال داشت، فقط ناظر گذران کارهای روزمره دربار بود. عملاً در دربار کاری از پیش نمیرفت. همه از آینده بیمناک بودند و کسی دل به کار نمیداد، حتی پیشخدمتها. تنها کسی که به شاه نزدیک بود، پورشجاع پیشخدمت مخصوص اعلیحضرت بود که سعی میکرد دیگران را دلداری دهد.منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران( سروها در باد/امیراصلان افشار)