تبیان، دستیار زندگی
پایان فیلم نیز از اساس برای فیلم فارسی است، نه لحن تارانتینویی دارد و نه هندی است و نه اصلا می تواند کیمیایی وار باشد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

«انزوا» یا اعتماد به نفس کاذب؟

پایان فیلم نیز از اساس برای فیلم فارسی است، نه لحن تارانتینویی دارد و نه هندی است و نه اصلا می تواند کیمیایی وار باشد.

بخش سینما وتلویزیون تبیان
title

انزوا میان چند چیز گیر افتاده است. یک بلند پروازی ناآگاهانه که می خواهد فریاد بزند به تکنیک تسلط دارم! و از سوی دیگر تسلطش به تکنیک در حد فیلم کوتاه های اولی است که می خواهند دست به آزمون و خطا بزنند. یعنی میزانسن نمی دانند و خط فرضی را نمی شناسند اما می خواهند از آن جلوتر حرکت کنند، ساختار شکن رفتار کنند و جالب آنکه این نوع ساختار شکنی را فریاد بزنند و آن را جزو نقاط مثبت اثر خود به تکرار در آورند.

اما این بلند پروازی به ظاهر ساختارشکنانه به یک تناسب نیازمند است، تناسبی میان جغرافیا و فیزیک داستان با تکنیک، انزوا از یک داش مشتی لوتی به عنوان قهرمان اثر تصویر می‌سازد که بیشتر با دیالوگ‌های کیمیایی وار می‌تواند آراسته شود اما در واقع با جامپ کات‌ها و برش‌های متعدد آراسته شده و می‌خواهد ایجاد حس کند. در این ایجاد حس چیزی جز غلو شدگی وجود ندارد. اگر فیلم هندی های متاخر را دیده باشیم متوجه این خواهیم شد که ترسیم احساسات قهرمان و اطرافیانش با تغییر تند نماها و جامپ کات ها و تعدد زوایا آگراندیسمان می شود و این مسئله موجب می گردد تا به شکلی اگزجره یک احساس را دریافت کنیم احساسی که اغلب خارج از جغرافیای فیلم هندی به ثمر نمی نشیند و بالعکس تمسخر می شود. فیلم هندی از آنجایی که روی به حس هدفمند خود و نیز صنعت فیلمسازی دارد چیزی به عنوان میزانسن را پس می زند. میزانسن فقط دوربین و قطع و وصل نماها نیست اتفاقا این تعدد نماهای به کار بسته شده است که فیلم را فاقد میزانسن می کند زیرا میزانسن قرار است از فضا ما را به حس برساند اما تقطیع فضا حس ان را از ما می گیرد و ما اساسا فقط تکنیک تدوینی می بینیم.

حالا موضوعی پر از لوتی‌گری از قشر مردم پایین اجتماع را داریم که با خیانت و پول و قتل و دعوا و بدبختی اجین شده، جوان می خواهد به سمت ساخت آن برود و جز گزینه تقطیع‌های فیلم هندی وارش با موسیقی خود ما را به یاد فضاهای شبه تارانتینویی می اندازد، فضاهایی که پر است از بازیگوشی در بکار گیری قاب و میزانسن، اما بازیگوشی کارگردان ما حاصلش چیزی جز غلو کردن در درون قاب ها نیست، موسیقی و فضا نمی تواند حس های دوگانه تارانتینویی که همان بازیگوشی اش هست را بسازد، در عوض اما فیلم فارسی می سازد بدون چفت و بس و بدون در نظر گرفتن چیزی به عنوان منطق زیستی.لحظاتی از اثر هم که به زندگی و منطق زیستی قهرمان نزدیک می شود، همانند رفتن پیش دوست قدیمی اش با آن بچه های قد و نیم قد، در تناسب با فصل های داخل سینما به می ریزد و شکلی کج و ماوج را از فیلم به مخاطب می دهد.

پایان فیلم نیز از اساس برای فیلم فارسی است، نه لحن تارانتینویی دارد و نه هندی است و نه اصلا می تواند کیمیایی وار باشد. هیچکدام نیست، یک تیر خلاص است از جانب کارگردانی که بیرون از قاب ایستاده، برای نجات قهرمان.


منبع:تسنیم

این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .