تبیان، دستیار زندگی
هدایایی را امام در نوفل نوشاتو تهیه کرده بودند و احمدآقا و یکی از آقایان که به زبان فرانسه تسلط داشت به خانه همسایه ها بردند. ولوله ای در میان همسایه ها افتاده بود و آنها همدیگر را صدا می زدند و هدایا را به هم نشا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

واکنش همسایگان فرانسوی امام به هدیه ایشان

هدایایی را امام در نوفل نوشاتو تهیه کرده بودند و احمدآقا و یکی از آقایان که به زبان فرانسه تسلط داشت به خانه همسایه‌ها بردند. ولوله‌ای در میان همسایه‌ها افتاده بود و آنها همدیگر را صدا می‌زدند و هدایا را به هم نشان می‌دادند.

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

واکنش همسایگان فرانسوی امام به هدیه ایشان

گفت‌وگویی با زنده یاد مرضیه حدیدچی(دباغ)

«آنان که با او معاشر بوده‌اند نیک می‌دانند که در چه جایگاه و پایه‌ای از قدرت روانی، صلابت، شجاعت و ایمان ایستاده‌ است. او زنی نیست که تا اعتقاد راسخ به امری نداشته باشد،‌ به کاری دست زند و هیچ قدرتی را یارای آن نیست که او را به تکریم و تعظیم وادار سازد، اما همین زن، خدمتگزاری به امام(ره) را بالاترین شأن خویش می‌شمارد و امام(ره) نیز حقاً با رفتار و کردار خویش،‌ چنان نکات ظریفی را به او آموخته‌اند که در خاطرات کمتر کسی می‌توان ازآنها سراغ گرفت. حضرت امام(ره) مرشد و مراد حقیقی خانم مرضیه حدیدچی بوده است چه در حیات و چه اینک که رخت از عالم فانی به چهان باقی کشیده است.»

*با توجه به سابقه طولانی آشنایی سرکار با حضرت امام(ره) و عنایت ویژه ایشان به فعالیتهای شما، قصد بر این است که نگرش امام(ره) به جایگاه زن، نقش او و حیطه فعالیتهای وی را از زبان شما بازگو کنیم. نخستین بار که به شکلی مشخص، به عنوان یک زن، با نگرش امام(ره) به جایگاه زن روبه‌رو شدید کی و چگونه بود؟

.من پس از سالها جستجو و تلاش طاقت فرسا برای این که بتوانم به خدمت امام(ره) برسم و اندک توانایی‌های ذهنی خود را در اختیار نهضت امام(ره) قرار دهم، سرانجام از طریق شهید آیت‌الله سعیدی، بعضی از سئوال‌هایم را درباره زن و مسائل مربوط به آن از امام(ره) می‌پرسیدم. از جمله اینکه در آن شرایط اجتماعی خاص، امام(ره) معتقد بودند که زن اگر رانندگی نکند، بهتر است.

آیت‌الله سعیدی به ایشان نامه نوشتند و پرسیدند که چنین شخصی (خانم دباغ) کارهای سیاسی می‌کند و ضرورت دارد که رانندگی یاد بگیرد. امام(ره) فرمودند، «این مسئله را به مرجعی دیگر رجوع کنند و یاد بگیرند، اشکالی ندارد.» امام(ره) تا این حد راه را باز می‌گذاشتند. هنوز سئوالات بی‌شماری در دلم نهفته بود که نمی‌توانستم جز با امام(ره)، با کسی مطرح کنم. در هر حال در هنگامی که نشستن یک خانم چادری پشت فرمان به نظر عجیب می‌آمد، من این کار را کردم.

* اولین ملاقات شما با حضرت امام(ره) چه موقع روی داد؟

پس از شهادت آیت‌الله سعیدی دستگیر شدم، اما پس از مدتی از زندان فرار کردم و از راه سوریه به عراق رفتم. البته پس از فرار، مدتی در کشورهای انگلستان و فرانسه بودم. هنگامی که به عراق رسیدم، برادرها ملاقات حضوری با امام(ره) را برای من ترتیب دادند. امام(ره) در تمام طول مدتی که حرف می‌زدم با دقت گوش می‌دادند. قبل از این ملاقات، بعضی از مسئولین بیت معتقد بودند که امام(ره) با زن تنها ملاقات نمی‌کنند. خبر به حاج سید احمدآقا رسید و من در تمام این مدت نگران بودم که ببینم جایگاه زن در نزد امام(ره) چیست؟ حاج سید احمد آقا از حضرت امام(ره) سئوال کردند و ایشان اجازه دادند که من حضوراً سئوالاتم را مطرح کنم. آن روز یک ساعت و بیست دقیقه در محضر امام(ره) بودم و از وضعیت ایران و زندانیان سیاسی و شکنجه‌های طاغوت و اوضاع برادران ساکن در سوریه حرف زدم.

*آیا امام(ره) از وضعیتی که برای شما در زندان پیش آمده بود خبر داشتند؟

البته من قصد نداشتم چیزی از شکنجه دختر دوازده ساله‌ام بگویم، اما امام(ره) خودشان در جریان بودند و گفتند، «شنیده‌ام دخترتان هم همراهتان بوده است.» عرض کردم، «بالاخره زندان همه جور مسائل دارد.» فرمودند، «همه را بگویید. از برخورد و شکنجه‌هایی که در مورد زنان اعمال می‌کنند.» همین برخورد نشان می‌دهد که امام(ره) در جریان همه مسائل سیاسی و اجتماعی ایران بودند. جالب اینجاست که من در سال 53 خدمت امام(ره) رسیدم و شهید سعیدی در سال 48-47 در نامه‌شان از من نام برده بودند، اما امام(ره) دقیقاً یادشان بود.

*پس از ملاقات با امام(ره) چه کردید؟

از ایشان اجازه گرفتم که به لبنان بروم و در کنار مردم فلسطین باشم که اجازه فرمودند. همین برخورد، رویکرد امام(ره) را در خصوص حضور زن در همه عرصه‌ها نشان می‌دهد، یعنی زمانی که اسلام یا یکی از مبانی آن در خطر است، دیگر تکلیف زن و مرد فرق نمی‌کند و هریک به اندازه‌ای که از عهده‌شان برمی‌آید، باید عمل کنند.

*شما در پاریس، در بیت امام(ره) خدمت می‌کردید. از نظم امام(ره) سخن بسیار گفته‌اند. آیا شما خاطره‌ای دارید؟

نظم امام(ره) حیرت انگیز بود. نظم در خواندن روزنامه، نظم در دیدارها، نظم در خواندن نامه‌ها و حتی نظم در تجدید وضو. حتی تجدید وضوی امام(ره) نظم خاصی داشت. یک روز در ساختمان روبه‌روی بیت امام(ره) مشغول پیاده کردن نوار بودم که ناگهان یادم آمد باید بروم، چون وقت تجدید وضوی حضرت امام(ره) بود. فکر کردم باید دستشویی را سرکشی کنم که تمیز و مرتب باشد. دوست نداشتم خانه‌ای که مسئولیتش با من بود، نامرتب به نظر آید. برادران گفتند، «ای بابا! تجدید وضوی امام(ره) که ساعت ندارد.» من می‌‌دانستم که این طور نیست. رفتم و دستشویی را نظافت کردم و در همان لحظه دیدم که امام(ره) برای تجدید وضو می‌آیند. امام(ره) هر شب ساعت نه شام می‌خوردند. یک بار می‌خواستم سخنرانی شهید مفتح را که فیلمش را آورده بودند ببینم و برخلاف معمول که منتظر می‌ماندم ایشان بگویند شامشان را ببرم، گفتم، «حاج آقا! شام را بیاورم؟» امام(ره) فرمودند، «حالا تا شام بیست دقیقه مانده.» امام(ره) هر شب ساعت یازده می‌خوابیدند و رأس ساعت سه بیدار می‌شدند و من صدای خش خش کاغذ یا مناجاتشان را می‌شنیدم. اتاق امام(ره) رو به حیاط بود و من خیالم راحت نبود، برای همین پشت در اتاقشان می‌خوابیدم. به یاد ندارم که امام(ره) حتی یک بار پنج دقیقه به سه یا پنج دقیقه از سه گذشته، از خواب بیدار شوند. جالب این جاست که پلیس فرانسه می‌گفت، «ما ساعتهای خودمان را با رفت و آمد امام(ره) تنظیم می‌کنیم.»

*حضرت امام(ره) مشغلة فراوان داشتند، در این میان توجهشان به اطرافیان چگونه بود؟

امام(ره) نمونه کامل رعایت عدالت بودند و این عدالت را از خانواده شروع می‌کردند. هر چند بر تمام مسائل احاطه داشتند. اما هیچ گاه امر و نهی نکردند و فقط کسب اطلاع می‌کردند. در ایامی که در فرانسه بودیم، روزی خانم امام(ره) به منزل کسی رفتند و دو ساعت دیرتر از وقتی که به امام(ره) گفته بودند، برگشتند. در این فاصله، امام(ره) دائماً می‌پرسیدند، «خانم نیامدند؟» وقتی بالاخره خانم آمدند، با محبت خاصی گفتند، «مرا دل نگران کردید.»

*برخورد امام(ره) با اشتباهات اطرافیان چگونه بود؟

امام(ره) حتی زمانی که کاملاً مطمئن بودند طرف مقابل اشتباه می‌کند، روی حرف خود پافشاری نمی‌کردند. در فرانسه خرید خانه به عهده من بود. روزی چیزهایی را که می‌خواستم بخرم نوشتم و نزد امام(ره) بردم که پول بگیرم. امام(ره) لیست را نگاه کردند و گفتند، «در جمع اشتباه کردی.» من دوباره جمع زدم و گفتم، «درست است.» امام(ره) سکوت کردند. من به بازار رفتم و خرید کردم و دیدم پول زیاد آورده‌ام. فهمیدم که نه فرانک را نود حساب کرده‌ام. خدمت امام(ره) رسیدم و گفتم، «حاج آقا! اشتباه کردم و پول زیاد آوردم.» فرمودند، «من همان صبح فهمیدم. خواستم خودتان بفهمید.»

*دیدگاهشان دربارة مصرف‌گرایی چه بود؟

امام(ره) انسانی جامع الاطراف بودند و به همه چیز دقت نظر کامل داشتند. در این مورد خاطره‌ای را به یاد دارم که نقل می‌کنم. روزی برای خرید به بازار رفتم و دیدم که آن روز پرتقال از همیشه ارزان‌تر است. تصمیم گرفتم برای چند روز پرتقال ارزان تهیه کنم. هنگامی که فهرست را خدمت امام(ره) دادم، پرسیدند، «این همه پرتقال را برای چه خریده‌اید؟» عرض کردم، «ارزان بود. خواستم برای چند روزی داشته باشیم.» فرمودند، «می‌روید و اضافیها را پس می‌دهید. ما این قدر پرتقال نیاز نداریم. شما با این کار دو گناه کردید. یکی این که چیزی را که نیاز نداشتیم خریدید، دیگر این که عده‌ای را از خریدن پرتقال ارزان محروم کردید.» عرض کردم، «اینجا کارها با کامپیوتر انجام می‌شود و پس گرفتن جنس خیلی دشوار است.» فرمودند، «پس پرتقالها را پوست می‌گیرید و پرپر می‌کنید و شب موقعی که مردم برای نماز می‌آیند، تعارف می‌کنید تا همه بخورند. شاید به این نحو خدا از سر تقصیرات شما بگذرد!»

*از نگرش امام(ره) به حقوق زن و فرزند خاطره‌ای را نقل کنید.

روزی برای امام(ره) و شهید مطهری و شهید صدوقی که مهمان ایشان بودند، آبگوشت بردم. امام(ره) پرسیدند، «غذای خودتان کدام است؟» گفتم، «من می‌روم ساختمان دیگر و غذایی می‌خورم.» فرمودند، «خیر! شما اینجا زحمت کشیده‌اید و غذا پخته‌اید و باید همین جا هم غذا بخورید.» سپس غذای خود و مهمانهایشان را برداشتند و چهار قسمت کردند و به من دادند.

امام(ره) تا این حد نسبت به کسی که در خانه ایشان زحمت می‌کشید، عنایت داشتند و لذا بدیهی است روا نمی‌دانستند که زن و فرزند سهم اندکی داشته باشند و مرد به خود این حق را بدهد که برود بیرون از خانه و غذای بهتر از آنچه که در خانه هست، بخورد.

امام(ره) ساعت یازده عادت داشتند یک استکان چای بخوردند و می‌فرمودند خانم هم تشریف بیاورند و با ایشان چای بخورند و حتی در این حد هم ساعتی را بدون خانواده و مخصوص به خود نمی‌دانستند. امام(ره) همیشه به اطرافیان می‌گفتند جمعه‌ها تنها تعطیل شما نیست، تعطیل خانوده‌تان هم هست و اگر گردش می‌روید، موظفید آنها را هم ببرید. یک بار هم مهمان زیادی آمده بود و من و زهرا (دختر آقای اشراقی) می‌خواستیم ظرف بشوییم که دیدیم امام(ره) آستینهایشان را بالا زده‌اند و فرمودند، «چون ظرفهای امروز زیاد است، آمده ام کمکتان کنم.» همه بدنم شروع به لرزیدن کرد و به زهرا گفتم، «تو را به خدا از امام(ره) خواهش کنید بروند. ما خودمان ظرفها را می‌شوییم.» ولی امام(ره) هرگز حاضر نبودند کاری بر کسی تحمیل شود. با وجود چنین الگو و اسوه‌ای، نمی‌دانم رفتار مردان ایرانی را چگونه توجیه کنم که همیشه می‌نشینند تا خانمها همه کارها را انجام دهند.

*در مواجهه با خطرهایی که برای شما و دیگران پیش می‌آمد، چگونه برخورد می‌کردند؟

نمونه‌ای را عرض می‌کنم تا ببینید چقدر نسبت به سلامتی و امنیت اطرافیان حساس بودند. در فرانسه نامه‌های امام(ره) را من به آشپزخانه می‌بردم و باز می‌کردم و خیالم که راحت می‌شد، برای مطالعه به ایشان می‌دادم. یک بار مشغول کار بودم، امام(ره) آمدند و گفتند، «من راضی نیستم.» تصور کردم امام(ره) نگرانند که مبادا من نامه‌ها را بخوانم. گفتم، «به جدتان قسم نامه‌ها را نمی‌خوانم. فقط از نظر امنیتی آنها را بررسی می‌کنم که مبادا مشکلی برای شما پیش بیاید.» فرمودند، «می‌دانم. من هم همین را می‌گویم. اگر خطری هست، چرا برای من نباشد و برای شما باشد؟» گفتم، «آقا! مردم ایران منتظر شما هستند.» فرمودند، «بله. هشت بچه هم در ایران منتظر شما هستند.» گفتم، «نگران نباشید. من آموزش دیده‌ام و خطری ندارد.» فرمودند، «خب! یک ساعت بیایید به من آموزش بدهید تا اگر خطری دارد، من هم یاد بگیرم.» ببینید که امام(ره) چطور بین خودشان و یک خدمتگزار بیت تفاوتی نمی‌دیدند و چطور با آن مقام و منزلتی که داشتند، برایشان مسئله‌ای نبود که از یک زن چیزی یاد بگیرند، در حالی که بسیاری از آقایان برایشان خیلی سنگین است که از زنی سئوالی را بپرسند. یادم می‌آید موقعی که در اوایل انقلاب در همدان فرمانده پاسدارها بودم، برای بسیاری از آنها دشوار بود که فنون نظامی و جنگ تن به تن و امثال اینها را از یک زن یاد بگیرند، اما امام(ره) خودشان پیشقدم شدند که من شیوه‌های صحیح باز کردن بسته‌ها و پاکت‌ها را به ایشان یاد بدهم.

*هنگامی که در فرانسه بودید، برخورد امام(ره) با همسایگان چگونه بود؟

امام(ره) نهایت توجه را به آنان داشتند، طوری که وقتی می‌خواستند به ایران بیایند، آنها واقعاً ناراحت بودند. یادم هست روز تولد مسیح(ع) فرمودند، «برای همسایه‌ها هدیه بخرید و از طرف من تولد حضرت مسیح(ع) را تبریک بگویید و عذرخواهی کنید که در این مدت این قدر رفت و آمد و سر و صدا بوده است.» رفتیم و برای همسایه‌ها شیرینی خریدیم. امام(ره) فرمودند، «خارجیها به گل خیلی اهمیت می‌دهند، بنابراین یکی یک شاخه گل هم روی جعبه‌های شیرینی بگذارید و هدیه بدهید.» آن شب هدایا را حاج احمدآقا و یکی از آقایان که به زبان فرانسه تسلط داشت به خانه همسایه‌ها بردند. ولوله‌ای در میان همسایه‌ها افتاده بود و آنها با خوشحالی همدیگر را صدا می‌زدند و هدایای امام(ره) را به هم نشان می‌دادند.

فردا خانه امام(ره) پر بود از خبرنگاران و فرستنده‌های تلویزیونی که شما می‌گویید مسلمانید و آیت‌الله خمینی می‌گوید مسلمانم. مسلمانان را با حضرت مسیح(ع) چه کار و چرا امام(ره) برای همسایه‌ها هدیه فرستاده است؟ امام(ره) آن روز سخنرانی بسیار جذابی کردند، به طوری که فردای آن روز، رئیس کلیسای فرانسه، پیام تبریکی برای امام(ره) فرستاد و از ایشان تقدیر و تشکر کرد. ساعت یازده که به رسم هر روز چای برای امام(ره) بردم، فرمودند، «آیا این تبلیغ خدایی است یا تلویزیون آمریکا می‌خواست برای ما تبلیغ کند؟» آن روز دهها شبکه تلویزیونی در سراسر آمریکا و جهان، سخنان امام(ره) را پخش کردند.

*شما چه مدت در خدمت امام(ره) بودید و جمعبندی شما از حوادث آن دوران چیست؟

من چهار ماه و نیم در خدمت امام(ره) بودم و با درسهایی که آموختم و چیزهایی که دیدم، به این نتیجه رسیدم که عده‌ای فقط ادعا می‌کنند که در خط امام(ره) هستند، والا به هیچ وجه کردار و گفتار امام(ره) را در نحوه زندگی و توجه خاص به بسیاری از نکات، سرمشق قرار نمی‌دهند.

*چرا حضرت امام(ره) اجازه نمی‌دادند کسی از ایشان و زنها عکس بگیرد؟

برای جلوگیری از سوءاستفاده‌های احتمالی. روزی یکی از خبرنگاران خارجی به من گفت، «می‌خواهیم از رابطه امام(ره) با خانم‌ها عکس یا فیلم بگیریم تا ثابت کنیم که وضع خانم‌ها چطور است و امام(ره) بر خلاف تبلیغات غرب به این مسئله مخالفتی ندارند.» هنگامی که امام(ره) از چادر بیرون آمدند و من نزدیک رفتم که سئوالی بکنم، با دست اشاره کردند که نزدیک نروم. بعد که به اتاق رفتم و ایشان برگشتند، با مهربانی پرسیدند، «این سئوالی که در راه از من کردید، کسی به شما یاد داده بود؟» عرض کردم، «بله.» فرمودند، «اول به من می‌گفتید تا راهنماییتان کنم، چون ممکن است اینها آدمهای مغرضی باشند و بخواهند بعدها مشکل ایجاد کنند.» حدس امام(ره) درست بود و آن خانم خبرنگار مغرض از کار درآمد. دو روز بعد آقای اشراقی عکسی را آوردند که نشان می‌داد من دارم در را پشت سر امام(ره) می‌بندم. آقای اشراقی می‌دانست که دلم می‌خواهد با امام(ره) عکسی داشته باشم. آن را به امام(ره) نشان داده بود و امام(ره) فرموده بودند که عکس را به من بدهند. احساس من این است که ما از دقتها و ظرافتهای روح امام(ره)، تقریباً هیچ چیز نمی‌دانیم.

*به نظر شما چرا حضرت امام(ره) به این درجه از معرفت، ایمان و آگاهی رسیدند؟

امام(ره) به تعبیر ساده اهل حال بودند نه قال. انسانی می‌تواند به درجه کمال برسد که در تمامی ابعاد رشد کند. انسانهای تک بعدی و دو سه بعدی، مسلماً دچار لغزش می‌شوند، ولی اگر انسان آن گونه که خواست خداوند است در تمام وجوه رشد کند و از فطرت الهی خویش دور نشود، بی‌تردید به تعالی می‌رسد. این تنها امام(ره) نیستند که توانستند و می‌توانند به این درجه از کمال برسند. هر انسانی که تقوا پیشه کند و خود را با دستورات الهی تطبیق دهد و در اعمالش جز رضای او را در نظر نداشته باشد، خداوند این لطف را به او خواهد کرد. امام(ره) طفره رفتن از مسئولیت و کار را حتی با عنوان انجام مستحبات نمی‌پذیرفتند و هرگز برای انجام اعمال مستحب، جز از اوقات اختصاصی خودشان استفاده نمی‌کردند.

به اعتقاد من حتی اگر از اسلام هیچ چیز ندانیم و فقط امام(ره) را الگو قرار دهیم و از ایشان درس بگیریم، امید رستگاری هست. امام(ره) ثانیه‌ای از عمر خود را بیهوده تلف نمی‌کردند و حتی هنگامی که برای صرف ناهار تشریف می‌آوردند، چند دقیقه‌ای که منتظر می‌ماندند، قرآن را برمی‌داشتند و می‌خواندند. امام(ره) تعبیر بسیار زیبایی در مورد خواندن قرآن به کار می‌بردند. روزی که من از ایشان پرسیدم، «آقا! شما که خود سراپا قرآن عملی هستید، دیگر چرا این قدر قرآن می‌خوانید؟» فرمودند، «هر کس بخواهد از آدمیت سر در بیاورد و آدم بشود، باید دائماً قرآن بخواند.» امام(ره) هیچ کاری را جز برای خدا نمی‌کردند. زمانی که شاه پس از آن همه جنایت و فشار و ظلم از ایران رفت و من خبری را که از رادیو شنیده بودم، به ایشان دادم و عرض کردم «شاه رفت.» ایشان تنها جمله‌ای که  فرمودند، این بود، «دیگه چی؟» از نظر ایشان، همچون مقتدایشان حضرت علی(ع)، حکومت با کفشی که وصله می‌کردند، فرق نداشت و فقط به فکر ادای وظیفه بودند، از همین رو عراق و ایران و نوفل لوشاتو برایشان فرقی نمی‌کرد و در پاسخ کسی که در هواپیما از ایشان پرسید، «حالا که به ایران برمی‌گردید چه احساسی دارید؟» فرمودند، «هیچ احساسی ندارم.» آن امام(ره)ی که در برابر استکبار شرق و غرب ایستاد و لحظه‌ای خم به ابرو نیاورد، در مجلسی که روضه سیدالشهدا(ع) خوانده می‌شد، می‌گریست و انسان درمی‌یافت که برای ایشان جز خدا و رسالتی که بر دوش دارند، هیچ چیز دیگری مهم نیست، همچنان که برای اولیای خدا جز این نبود.

*از نظر امام(ره) در مورد حجاب خاطره‌ای را نقل کنید.

از فرانسه که آمدم هنوز مانتو و شلوار تنم بود. در مهران پایم صدمه دید و با عصا راه می‌رفتم و با مانتو و شلوار خدمت امام(ره) رسیدم تا گزارش بدهم. امام(ره) فرمودند، «شما چادر ندارید؟ بگویم احمد برایتان یک چادر بخرد؟» گفتم، «نه حاج آقا! اما چون به کوه می‌رفتم و اسلحه روی دوشم بود و فشنگ به کمرم و قمقمه به پهلویم و گاهی هم سه پایه تیربار را روی دوش می‌گرفتم، چادر سر کردن برایم خیلی مشکل بود.» فرمودند، «چادر برای زن بهتر است.» از آن روز چادر سر کردم. حضرت امام(ره) در مجموع مانتو و شلوار و مقنعه را حجاب می‌دانستند و در مورد رنگ هم نظر خاصی نداشتند،

از جمله خانم دانشجویی در فرانسه به امام(ره) عرض کرد، «جورابهایم ضخیم هستند، ولی رنگشان کرم است. آیا اشکال دارد؟» امام(ره) فرمودند، «اینجا نه.» یعنی که عرف را ملاک قرار می‌دادند. ایشان حتی تک‌خوانی زن را هم غلط نمی‌دانستند، به شرط آنکه صورت آواز و حالت مهیج به خود نگیرد.

*چرا امام(ره) شما را همراه هیئتی که به شوروی سفر کرد، اعزام کردند؟

امام(ره) می‌دانستند که آمریکا به دلیل حساسیت در مورد مسائل شوروی، خبر این سفر را در سطح جهان منعکس می‌کند و مرا فرستادند که جایگاه زن را در اسلام و انقلاب به جهان نشان دهند و مطرح کنند که اسلام هیچ محدودیتی برای رشد زن قائل نیست و زن را در همه جا شرکت می‌دهد، چون نیمی از جامعه به زنان تعلق دارد. ایشان با این عمل به دنیا نشان دادند این که می‌گویند در ایران به زن ارزش داده نمی‌شود، نمی‌تواند تحصیل کند و امثالهم، همه دروغ است. امام(ره) مردی با لباس روحانیت و زنی با پوشش چادر را به نمایندگی از خود و ملت ایران به شوروی فرستادند و عملاً این دو لباس مشخص را برگزیدند، وگرنه عالم‌تر و بهتر از من، فراوان بودند.


منبع: فارس