چه وقت مراجعه به روان شناس ضروری می شود ؟
درمان اختلالات روانی به همان اندازه مهم و حقیقی است كه درمان بیماری های جسمی . حتی در بسیاری از اوقات نمی توان اختلالات جسمی را از اختلالات روانی جدا كرد. طبق آمار جسمی سازمان بهداشت جهانی علت بیش از نیمی از بیماری های جسمی ناراحتی های روانی است كه در مدت طولانی با ایجاد اختلال در كاركرد طبیعی بدن مشكلات و دردهای سمی را به وجود می آورند . طبعاً هر نوع فشار روانی را نمی توان بیماری خواند و كمتر كسی به محض برخورد با یك بحران روانی فوراً به روان شناس رجوع می كند . در مورد رجوع به روان شناس به خاطر درمان بیماری های روانی نیز مثل اختلالات جسمی ، هركسی مدتی را به مدارا با آن آزردگی می پردازد و هنگامی كه فشار آن زیادتر از توان تحمل می شود به توصیه ی اطرافیان سعی می كند با استفاده از ویتامین های لازم ، مصرف نوشیدنی های گرم و استراحت ، به بهبود خود كمك كند؛ ولی اگر در عرض دو الی سه روز بهبودی حاصل نشد به پزشك معالج خود رجوع می كند. اولین قدم به سمت بهبودی و تسلط یافتن بر اختلالات روانی نیز همین طور است. تشخیص این كه چه زمان مراجعه به روانشناس ضروری می شود به عهده خود فرد است، یعنی زمانی كه فرد نیاز به كمك تخصصی را احساس می كند به روانشناس رجوع می كند. این نكته به این معنی است كه افرادی به روان شناس رجوع می كنند كه توان تشخیص دارند و می دانند مسئله ای دارند كه باید حل شود. به طور كلی روان درمانی شیوه ای است برای كمك به آن دسته از افرادی كه در آن تشخیص و مقابله با آزردگی های روانی را از دست نداده اند و شیوه ای است برای ایجاد و از بین بردن چیزهایی كه رشد فرد را محدود می كنند.
اكثراً وقتی اختلالات به شكل كهنه در می آیند ، یعنی زمانی كه فرد بدون توجه به آنها فقط " می سوزد و می سازد" و یا راه حل هایی كه اختیار می كند به اندازه كافی مؤثر نمی افتند ، رفته رفته بحران اولیه شكل مزمن به خود می گیرد و در كنار خود بسیاری از اختلالات دیگر را می سازد كه دیگر عنان زندگی را از انسان گرفته و زندگی را تلخ می كنند. یك روان شناس در درجه اول ، مشاور بهداشت روانی است . ضرورت رجوع به روانشناس آن وقتی است كه فرد احساس كند دركاری و یا در حل مشكلاتی احتیاج به كمك تخصصی دارد.
روانشناسان تنها به مداوای بیماری نمی پردازند . آیا كسی كه به خاطر مشكل تمركز فرزندش در مدرسه یا به خاطر امور تربیتی فرزندش یا به خاطر اختلافات خانوادگی اش راه هایی را خود آزمایش كرده ولی نتایج مطلوب را نگرفته است ؛ و یا كسی كه در مورد روابطش با كار ، با همكاران ، دوستان وغیره با مشكلاتی روبرو است ؛ و یا كسی كه در مورد انتخاب شغل آینده مردد است ، احتیاجی به كمك تخصصی ندارد؟ طبیعی است كه برای همه این امور می توان به روان شناس مراجعه كرد.
شیوه های كار در روانشناسی بالینی
روان شناسی بالینی و یا كلینیكی یكی از شاخه های كار در روانشناسی است كه منحصراً به شناخت و مداوای بیماری های روانی می پردازد.
این نكته به این معنا نیست كه آدم باید مبتلا به اختلالات شدید روانی باشد و یا علائم شدید بیماری از خود نشان دهد تا برای مداوای آنها به مطب روانشناس رجوع كند. هر فردی در رابطه ای متقابل با محیط زندگی اش به سر می برد و مدام در حال تأثیر گذاری و تأثیر گرفتن از محیط زندگی اش است. به این معنا هر فردی دارای یك دنیای درون و یك دنیای بیرون است كه شكل دادن به هر دوی آن دنیا ها با روابطی كه خاص خود آن فرد هستند و توسط افكار ، احساسات و رفتارهای وی ساخته و به كار گرفته می شوند صورت می گیرد.
با این توصیف بسیاری از اوقات در راه ایجاد تعادل بین این دو دنیا چیزهایی سخت جانی می كنند و توان انسان را بیش از حد محدود كرده و فشارهای زیادی را به وجود می آورند كه برای حل آنها انسان احتیاج به كمك پیدا می كند. اشكال این گونه كمكها بسیار متقاوت است . این كمك می تواند به صورت گپی از ته دل و حمایتی واقعی از طرف دوستی كه واقعاًً دوست است صورت بگیرد و گاهی از اوقات این كمك حتماً باید به صورت كمكی تخصصی و توسط متخصص باشد.
در كار بالینی سه شكل اصلی برای برگزاری جلسات روان درمانی وجود دارد كه بنا به نوع مشكل ، هر مراجعه كننده با یكی و یا با هر سه شكل این كار آشنا می شود. این سه شكل در زیر قدری توضیح داده شده اند.
روان درمانی فردی
منظور از روان درمانی فردی شكلی است كه فرد با روان درمانگر خود در جلسات ملاقاتی كه فقط آن دو در آن شركت می كنند حضور می یابد . در روان درمانی فردی این امكان فراهم می آید كه فرد با احساسات و افكار خود آشنایی عمیق بیابد ، به علت وجود آنها پی ببرد ، روابط فردی خود را با دیگران و با چیزهایی كه زندگی جمعی را می سازند آشكارتر درك كرده و آنها را بهتر بشناسد و در نگاه كلی شخصیت خود را بهتر درك كند. تنها بعد از این مرحله است كه فرد می تواند برای رفع مشكلاتی كه وی را فرسوده كرده اند اقدام كند، بدون اینكه مانند گذشته دائماً حالت ضعف ، ناتوانی ، درد ، خودخوری ، سركشی ، پرخاش و خشونت و غیره جلوی رفع مشكلاتش را بگیرند.
سرعت و شكل رفع مشكلاتی كه هر شخصی برای كنار آمدن با آنها به روانشناس رجوع می كند از فرد تا فرد متفاوت است. ولی به صورت كلی می توان گفت كه رهایی ا زمشكلات یعنی یادگیری جدید، یعنی یادگیری چیزها و روابط به نوعی دیگر ، به نوعی كه فرد ، دست وابسته ، اسیر مسائلش نباشد. این یادگیری روندی است كه سرعت و كیفیت آن در جریان روان درمانی كاملاً به عهده ی خود فرد است و روان درمانگر به حكم كسی است كه تشریح این راه ، نحوه شروع آن ، پیش بردن آن و به سرانجام رساندن آن را حمایت می كند.
روان درمان گروهی
روان درمانی گروهی شكل دیگری از روان درمانی است كه برای مسائل معینی برقرار می گردد و معمولاً شكل پیشرفته تری نسبت به روان درمانی فردی دارد. برای تشخیص این كه روان درمانی گروهی به درد چه كسی می خورد هر فردی تعدادی جلسات روان درمانی فردی را پشت سر می گذارد و سپس می تواند به جمعی از كسانی كه همان مشكلات را دارند بپیوندد. در این حال اعضاء شركت كننده در گروه رفته رفته نزدیك هر عضو دیگر شده و هر عضو گروه از حمایت كنترل شده ی اعضای گروه برخوردار شده و تمام نقش های جدید و چیزهایی را كه می خواهد یاد بگیرد تا به رابطه بهتری با دنیای درون و دنیای بیرون خود دست بیابد درتمرین با دیگران ، آنها را در خود درونی می كند.
مشاروه خانوادگی و خانواده درمانی
در خانواده درمانی تمام اعضاء یك خانواده به عنوان تك اعضای یك سیستم حركت می كنند. در ابتدای روابط ، مشكلاتی حضور دارند كه تاب و توان یكایك اعضا را سلب كرده اند . هركدام از اعضای خانواده علیرغم تلاشهای بسیارشان برای كنترل دامنه ی مشكلات رفته رفته به جایی رسیده اند كه نمی توانند با یكدیگر و به عنوان تك تك اعضای یك سیستم مشكلاتشان را حل كنند. بلكه هر كدام با رفتارشان باعث پایدار ماندن مشكلات و سخت تر شدن آنها می شوند. در این حال مهم است اشاره شود كه در اینجا چیزی به عنوان تقصیر و یا گناه وجود ندارد و اصلاً مهم نیست كه چه كسی مسبب مسائل شده است . بلكه هدف اول در خانواده درمانی فهمیدن نقش تك تك اعضای خانواده برای برنامه ریزی و ایجاد تغییرات لازم است. در این شكل از روان درمانی ، خانواده به عنوان یك سیستم حضور دارد و می آموزد كه راهها و نظم های جدیدی ایجاد كند و آنها را به كار بسته تا این روابط جدید جانشین روابط قبلی شوند. خانواده به عنوان یك سیستم می آموزد تا به جای سرپوش گذاشتن بر مشكلات كه تنها موجب پا برجا نگاه داشتن آنها می شود برای یكایك مشكلات ، راههای جدیدی بیابد . طبیعی است كه شناخت پیدا كردن تك تك اعضا خانواده از روندهای فكری ، احساسی و رفتاری خود و درك نقش و موقعیت خود به عنوان یك عضو از سیستم خانواده در تمام طول روان درمانی نقش اساسی بازی می كنند.
مشكلات آموزشی و تربیتی كه پدر و مادر و فرزندانشان با آن روبرو می شوند نیز در این شیوه كار بالینی به نحو بهتری نسبت به اشكال دیگر روان درمانی نتیجه می دهد.