تبیان، دستیار زندگی
آرمان، شهردار کانون اصلاح و تربیت جوانی است که همه آرمان هایش برای رهایی به نیک اندیشی من و شما گره خورده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رهایی، همه آرمان های «آرمان»

آرمان، شهردار کانون اصلاح و تربیت جوانی است که همه آرمان هایش برای رهایی به نیک اندیشی من و شما گره خورده است.

بخش حقوق تبیان

رهایی, همه آرمان های «آرمان»

پاییز زیبا با رنگ های فریبا رقصان روی سطح زمین خودنمایی می کرد وقتی برای تهیه گزارش وارد کانون اصلاح و تربیت شدی. دو روز طول کشید تا گزارش میدانی به پایان برسد و حالا باید با چند جوان دختر و پسری که به هنگام نوجوانی و بر اثر غرور سن و سال خود مرتکب خطایی شده اند گفت وگویی انجام دهی.
روابط عمومی کانون اصلاح و تربیت، چهار پسر جوان را برای مصاحبه معرفی می کند که سه نفرشان در شهرداری کانون مشغول فعالیت هستند. اما شب گذشته متوجه می شوم در گروهی تلگرمی با سه هزار عضو به عضویت درآمدم ، اما در بین آنان افراد برایت ناشناس هستند.
این گروه با عنوان'آرمان سومین مورد نجات' توسط چند فعال اجتماعی برای جمع آوری کمک هزینه دیه جوانی زندانی به نام آرمان تشکیل شده است. نخست با این تصور که این هم مانند بقیه گروه هایی است که بی اجازه شما را به عضویت در می آورند ، بی توجه از کنار آن رد می شوی. به ناگه جمله ای با این مضمون که 'آرمان مادر سرطانی و یک خواهر و برادر کوچک دارد' ذهن تو را درگیر می کند و یک دفعه تو را با خود به گذشته ای نزدیک و کانون اصلاح و تربیت می برد.
فورا با مرور صداهای ضبط شده ، با اسمی به نام آرمان مواجه شده و در می یابی این همان آرمان شهردار کانون اصلاح و تربیت است.
به هر ترتیبی شده ، شب از وقت خوابت کاسته و کار نیمه تمام خود را سعی می کنی با تهیه گزارشی به پایان برسانی.

بازگشت به دفتر شهردار در کانون اصلاح و تربیت

روابط عمومی کانون اصلاح و تربیت با معرفی چند نقر از خبرنگار می خواهد با این مددجویان که عمدتا در شهرداری کانون فعال هستند مصاحبه شود.
نوجوانی که بخاطر سلب شدن از آزادی پدرش را کشت ، نوجوانی که قتل انجام داده را ناموسی عنوان کرد و دومین نَفَر آرمان قصه ما، پسر خوش قد و بالای شهرستانی مقیم تهران است که در یک نزاع دسته جمعی در سن ١٧ سالگی جوان ٢١ ساله را از پای در آورد و بقول خودش دو خانواده را بدبخت کرده است.
او هنوز به آینده خود برای رهایی امیدوار است؛ روبروی خبرنگار نشسته و شخصیت کاملا جدی به خود گرفته است و وقتی حرف می زند، خبرنگار باورش شده است که یک شهردار مقابلش قرار گرفته و دارد با او حرف می زند.
'١٧ نَفَر برای شهردار شدن در کانون ثبت نام کرده بودند اما من در رای گیری پیروز و بعنوان شهردار کانون معرفی شدم'، وقتی آرمان این جملات را بر زبان می راند، احساس غرور در کسب موفقیت از چشمانش قابل خوانش بود و برق چشمانش گواهی می داد که پشت سر گذاشتن ١٧ نفر کم نبود.
او در ادامه به خبرنگار  می گوید : آنانی که رای شان از من کمتر بود به عنوان معاون شهردار و یا در کمیته های انضباطی، فرهنگی، ورزشی و بهداشت انتخاب شده اند.
آرمان شهردار شدن در کانون را نمونه کوچکی از فعالیت در دنیای بیرون دانست و گفت: این موضوع در نامه نگاری و برقراری ارتباط و طرز برخورد با مسئولان به ما کمک قابل توجهی می کند.
وقتی از او پرسیده می شود به چه جرمی در کانون است، نگاهش را از چشمان مخاطب برداشته و به میزی می دوزد که با انگشتان خود روی آن خط می کشد؛ شاید مرور گذشته برای او بسیار تلخ و زجر دهنده است و نمی خواهد با یادآوری آنچه اتفاق افتاده ، شرمندگی از خانواده خود و طرف مقابل در ذهنش نقش بندد. به هر حال بعد از مکثی چند لحظه ای می گوید: قتل؛ بخاطر کشتن یک جوان ٢١ ساله در یک درگیری و نزاع گروهی اینجا هستم.
با چاقو؟
بله
فورا فوت کرد؟
چاقو به قلبش خورد و در اثر خونریزی همان جا درگذشت.
چرا و چگونه این اتفاق افتاد ؟ بخاطر رفیقی که الان معتاد شد و حتی سراغم را نمی گیرد.
دوباره نگاه سنگین این جوان حس می شود؛ نگاه سنگینی که از انجام خطایی بخاطر هیچ، شرمسار است.
'محصل بودم؛ بیش از دو سال است در کانون هستم و از اینکه جوانی را کشتم واقعا ناراحتم؛ دلم برای خانواده خودم و خانواده آن جوان می سوزد'؛ حرف هایش به اینجا که می رسد در صدایش لرزشی دیده می شود و حتی نمی خواهد نگاهش در نگاهت گره بخورد و تو هم سعی می کنی به زمین خبره شوی تا شکسته شدن غرور یک مرد را نبینی.
پدر و مادرت کجا هستند و چند نفر هستید؟
پدر و مادرم چند سال پیش از هم جدا شده اند و من به همراه یک برادر و یک خواهر کوچکم با مادرم زندگی می کنیم.
مادرش حالا از بیماری سرطان رنج می برد و تمام امیدش، آرمانی است که بزرگش کرده است. مادر دلش قرص بود که آرمانش می تواند سرپرستی برادر و خواهر کوچکتر را برعهده بگیرد اما گردن آرمان در صورت فراهم نشدن هزینه دیه ، باید طناب دار را احساس کند. طناب داری که با کمک هر چند ناچیز من و تو نازک و نازک تَر می شود و اگر بتوانیم کل مبلغ دیه را پرداخت کنیم دیگر گردن این جوان پشیمان را نوازش نخواهد کرد.
آرمان برخلاف بیشتر جوانان کانون هیچ خود زنی در سر و صورت و دستانش نداشت و بسیار جوان ساده و مودبی نشان می دهد البته این هم قابل ذکر است که برخی از آنانی که پیشتر خود زنی کرده بودند، در کانون از خبرنگار ( وقتی لحظه ای فرصت برای صحبت تنهایی می یافتند) خاضعانه می پرسیدند آیا وقتی آزاد شویم این علائم قابل جراحی و پاک شدن است یا نه و تو هم با اینکه مطمئن نبودی اما به آنان امیدواری داده و می گفتی همه اینها پاک شدنی است؛ آخر ، این نوجوانان و جوانان دوست دارند با قیافه ای طبیعی بعد از آزادی بین مردم ظاهر شوند نه بعنوان یک انسان مجرم.

پیش قدم شدن رئیس کانون برای نجات جان آرمان

رستمی رییس کانون اصلاح و تربیت خودش برای آزادی آرمان و تهیه مبلغ دیه پیش‌قدم شده و آرمان را برای نجات معرفی کرده است.حالا هنرمندان نقاش گرد هم آمده‌اند تا با برپایی نمایشگاهی مبلغ دیه را جور کنند.
دیه‌ای 250 میلیون تومانی ( قتل در ماه حرام اتفاق افتاد) که 100 میلیونش فراهم شد و حالا مانده 150 میلیون. «رضا کیانیان»، «پیمان هوشمندزاده»، «لیلی رشیدی»، «گیزلا سینایی»، «صادق ادهم» و «فرشید ملکی» میان هنرمندانی هستند که در این کارخیر پیش‌قدم شده‌اند.
در این دو روز نمایشگاه ، از سوی همه افرادی که نگاه بلند دارند، ٨٩ میلیون تومان جمع آوری شده است.
به گزارش خبرنگار ایرنا، خیرین و علاقه مندان برای اهدای هر نوع کمکی با روابط عمومی کانون اصلاح و تربیت تماس حاصل کنند.


منبع: ایرنا

این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .