تبیان، دستیار زندگی
مراسم سخنرانی ویلم فلور، ایران شناس هلندی درباره وضعیت اقتصادی ایران از اواسط دوره صفویه تا قاجار، آذرماه در پژوهشگاه علوم انسانی برگزار شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ویلم فلور از فقر نهفته ایرانیان تا دوره قاجار می‌گوید

مراسم سخنرانی ویلم فلور، ایران‌شناس هلندی درباره وضعیت اقتصادی ایران از اواسط دوره صفویه تا قاجار، آذرماه در پژوهشگاه علوم انسانی برگزار شد.

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

ویلم فلور از فقر نهفته ایرانیان تا دوره قاجار می‌گوید

ایران در عصر صفویه ورشکسته بود

وی در رشته اقتصاد توسعه‌یافته و جامعه‌شناسی و اسلام‌شناسی تحصیل کرده است، طی سال‌های ۱٩۶٨ تا ۱٩٨٣ با عناوین مختلف با وزارتخانه توسعه و پیشرفت دانمارک همکاری داشته و مدتی نیز به عنوان کار‌شناس انرژی در بانک جهانی فعالیت کرده است؛ به زبان‌های فارسی و عربی تسلط دارد و علاقه نهایی‌اش نه اقتصاد و شغل پرطمطراقش در بانک جهانی که قطبی کاملا متفاوت از آن یعنی تاریخ ایران است. وی آن‌چنان به جد علاقه خویش را دنبال کرده که اکنون بیش از ۲۶۰ مقاله و کتاب در زمینه‌های مختلف تاریخ اجتماعی – اقتصادی ایران به چاپ رسانده است. «کشاورزی در ایران دوره قاجار» یکی از کارهای ارزنده او از تاریخ دوره معاصر است. همچنین تقریبا تمام آگاهی ما از کمپانی هند شرقی از طریق دسترسی خوب او به اسناد آرشیوهای هلند، بانک جهانی و مراکز تحقیقاتی اروپا و با ترجمه‌های ابوالقاسم سری به دست آمده است. علاوه بر آن تحقیقات مفصلی نیز در حوزه خلیج‌ فارس انجام داده که حاصل آن «تاریخ سیاسی - اقتصادی پنج شهر بندری طی سال‌های ۱۵۰۰ تا ۱۷۳۰ میلادی» و همچنین «برآمدن عرب‌های خلیج از ۱۷۴۷ تا ۱۷۹۲» است. «القاب و عناوین در ایران دوره صفوی» و «سفر‌ها در شمال ایران» نیز از دیگر کتاب‌های ارزنده این ایران‌شناس هلندی است.

از تاریخ خارک تا کرمانشاه

در ابتدای این مراسم فلور درباره آخرین فعالیت‌ها و کتاب‌های منتشرشده و در دست چاپ خود گفت: آخرین کتاب چاپ‌شده من کتابی با عنوان «a wake» یعنی بیدار شو است؛ تقریبا ۹ روز پیش نیز ترجمه «سفرنامه انگلبرت کمپفر» از دوره شاه سلیمان را از لاتین به انگلیسی به اتمام رساندم. این کتاب پنج جلد است؛ جلد پنجم آن راجع به ژاپن است برای همین ترجمه نکردم. لطف‌الله هنرفر کتابی به نام «گنجینه آثار تاریخی اصفهان» نوشته که در آن تمام آثار تاریخی این شهر را معرفی کرده است؛ ولی کمپفر در سفرنامه خود از بناهایی نام می‌برد که در این کتاب پیدا نمی‌شود. فکر می‌کنم این کتاب در اسفندماه منتشر شود. کتاب دیگری که زیر چاپ دارم «جزیره خارک طی قرون» است. در این کتاب تاریخ خارک از دوره ساسانی تا ۱۳۴۰ شمسی را شرح می‌دهم و در ضمیمه آن نامه‌هایی را از خارکی‌ها به میرزا آقاسی اضافه کردم که خیلی هم جالب است؛ چون ما معمولا از فرودست‌ها چیزی نداریم. الان هم مشغول نوشتن «تاریخ کرمانشاه» هستم. این کتاب پنج فصل دارد که چهار فصل آن حاضر است. کتابی نیز در دست تهیه دارم راجع به تمام گزارش‌های انگلیسی از کنسول‌خانه تبریز در دوره مشروطه. کتاب دیگری که در حال نوشتن آن هستم «تاریخ بیمارستان‌ها در ایران» است. همچنین در حال ترجمه «سفرنامه هربرت» از انگلیسی به فارسی هستم. ممکن است که چیز دیگری هم داشته باشم که یادم نیست.

ایران لیلی است و من مجنون

وی سپس در پاسخ به پرسشی در این رابطه که چرا تاریخ ایران را برای پژوهش انتخاب کرده است، پاسخ داد: وقتی وارد دانشگاه شدم، فقط از ایران قدیم خبر داشتم. من در دبستان زبان لاتین و نیز درباره رقابت ایران با یونان چیزهایی آموخته بودم؛ ولی از ایران بعد از آن زمان اصلا خبری نداشتم. من چندین رشته تحصیل می‌کردم: علوم اقتصادی، جامعه‌شناسی غربی، فارسی و عربی. یک بار در علوم اجتماعی غربی شخصی به نام شهاب‌الدین راجع به انقلاب‌های کشورهای جهان سوم سخنرانی کرد و یکی از انقلاب‌هایی که از آن سخن گفت، انقلاب مشروطه بود. من برای نخستین بار در آنجا اسم مشروطه را شنیدم. آن موقع که یادگیری زبان عربی را آغاز کردم، یکی از همکلاسی‌هایم پیشنهاد داد که زبان فارسی را هم فرابگیرم. خوشبختانه نخستین کتابی که برای آموزش فارسی باید می‌خواندیم «تاریخ بیهقی» بود که به نظر من یکی از بهترین تواریخ دنیا در همه زبان‌هاست و بدبختانه کتاب دوم «منطق‌الطیر» بود که اصلا دوست نداشتم. خب من عاشق شدم؛ ولی آن موقع که تزم را به دانشگاه ارائه دادم کار من اصلا مربوط به ایران نبود. من در توسعه و تعاون کار می‌کردم، سه سال در آفریقا بودم و بعد در امور انرژی بانک جهانی کار کردم؛ اما بعد عاشق ایران‌شناسی شدم. مطالعات من در مورد ایران تنها یک سرگرمی بود. کار خیلی پرفشاری داشتم؛ بنابراین برای استراحت، مطالعه در مورد ایران را آغاز کردم. زمانی که برای دولت در توسعه و تعاون کار می‌کردم دفتر ما در صد متری آرشیو ملی قرار داشت، من در اوقات ناهار، یک ساعت در آرشیو ملی می‌نشستم و اسناد شرکت هند شرقی را رونوشت می‌کردم. پس از آن نیز هر شنبه ساعت ۹ تا ۵ به مدت ۷ سال کار ‌کردم و رونوشت بر‌داشتم. خلاصه بگویم: ایران لیلی است و من مجنون!

در دوره صفویه خراسان با خوزستان رابطه نداشت

وی در ادامه به موضوع اصلی بحث خود، یعنی اوضاع اقتصادی ایران در دوران صفویه تا قاجار پرداخت و ضمن تاکید بر اینکه برای فهم مسائل ایران در دوره صفویه به بعد خوب است به شرایط اقتصادی این کشور نگاهی بیندازیم، اظهار داشت: ما آمار دقیقی از جمعیت ایران آن زمان نداریم؛ اما به نظر می‌رسد جمعیت ایران در این زمان بین ۶ تا ۹ میلیون نفر باشد. اقتصاد ایران در این زمان کشاورزی بود یعنی ۸۵ درصد از درآمدش را از کشاورزی به دست می‌آورد. از این ۸۵ درصد، ۲۵ تا ۳۰ درصد ایلات و مابقی دهاتی بودند. در شهر‌ها ۱۵ و برخی اوقات بیش از ۲۰ درصد مردم پیشه‌ور بودند.

این ایران‌شناس هلندی زاویه دید انسانی قرن بیستمی را برای تبیین دوران مورد بحث اشتباه دانست و افزود: ما اکنون از زاویه دید یک قرن بیستمی فکر می‌کنیم که با یک کشور متحد در این دوره طرف هستیم، در حالی که این‌گونه نیست؛ یعنی خراسان اصلا با خوزستان رابطه نداشت، آذربایجان از کرمان و رشت و بلوچستان خبر نداشت.

این مسئله بسیار مهمی است. اگر شما درکی از شرایط این دوران نداشته باشید نه فقط شرایط اقتصادی و سیاسی دوران صفویه که قاجاریه را هم درک نمی‌کنید.

وی سپس برای درک بهتر این مسئله نظر مخاطبان را به کتابی به نام «تاریخ نان در ایران» که به تازگی به رشته تحریر درآورده جلب کرد: در آن کتاب نشان می‌دهم که مثلا در آذربایجان مردم آن‌قدر گندم داشتند که داشت از بین می‌رفت؛ اما در مقابل در اصفهان گندم کمیاب بود و مردم داشتند از گرسنگی می‌مردند؛ چراکه ایران قابلیت انتقال آن گندم مازاد را به مناطق دیگر نداشت؛ این خیلی مهم است.

فلور، از کشاورزی به عنوان بزرگترین بخش اقتصاد ایران در این دوره یاد کرد و گفت: مردم بیشتر برای مصرف خودشان تولید می‌کردند، مازاد آن را نیز برای پرداخت مالیات و حفظ زندگیشان در هنگام قحطی نگه می‌داشتند. غیر از کشاورزی، تولید زغال و فروش آن، نساجی و دامداری نیز وجود داشت. اما در کل جامعه ایران دچار فقری نهفته بود؛ شاه‌ عباس برای جنگ با ازبکان ظروف طلای دربار خویش را خرد می‌کرد و یا به سربازان رسیدهای چرمی می‌داد که پس از پیروزی و بازگشت به اصفهان در مقابل آن طلا دریافت کنند.

کل ایران یک کارخانه نساجی بود

وی همچنین، از ابریشم خام به عنوان تنها کالای صادراتی ایران در دوران صفوی یاد کرد و افزود: ایران جز ابریشم خام هیچ چیز دیگری نداشت که به نفع کشورهای خارجی باشد. شاید بگویید صنعت فرش داشت ولی فرش در این دوره اصلا صادر نمی‌شد. صادرات فرش از ۱۲۹۰ قمری شروع شد. حتما صادرات به صورت اندک وجود داشت؛ ولی آن‌قدری نبود که به لحاظ اقتصادی اهمیت داشته باشد. حتی منسوجات گرانبهای دوران صفویه در آن زمان خیلی کم صادر می‌‌شد. ایران معدن طلا و نقره نداشت و تنها از طریق واردات و صادرات می‌توانست این فلزات را به دست آورد.

فلور سپس مهم‌ترین صنعت ایران در دوران صفویه، افشاریه و زندیه را صنعت نساجی خواند: می‌شود گفت کل ایران یک کارخانه نساجی بود و حتی مرد‌ها به این کار مشغول بودند؛ اما در شهر‌ها و در دهات مردم خودشان این کار را می‌کردند و به دیگران کاری نداشتند و پولی بابت آن نمی‌گرفتند؛ یعنی اگر آن‌ها با خارج از دهات رابطه اقتصادی داشتند این رابطه کالا به کالا بود. تنها در گیلان و مازندران که محل تولید ابریشم بود، بابت آن پول – نقره – پرداخت می‌شد. در کرمان نیز بابت تولید کرک نقره پرداخت می‌شد؛ ولی غیر از این پول خیلی کمی پیش دهاتی‌ها بود.

فلور با بیان اینکه ایران به لحاظ معادن کشوری پربار است، از اینکه در آن دوران توانایی استفاده از معادن خود را نداشت ابراز تاسف کرد: هرچند زمین ایران پر از فلز است مخصوصا برنج و آهن؛ اما تقریبا می‌شود گفت معادن ایران کارایی نداشت؛ چون برای این کار آب و انرژی لازم است، خب ایران که آب نداشت؛ حتی در دوره قاجاریه پس از دوره امیرکبیر که کارخانه‌های مدرن تاسیس شد، آن‌ها درباره آن فکر نمی‌کردند. مثلا کارخانه‌ای تاسیس و بعد تازه فکر می‌کردند که برای تامین سوخت آن باید از کیلومتر‌ها آن‌سو‌تر زغال تهیه کنند.

خارجی‌ها به دنبال ثروت ایران آمدند! کدام ثروت؟

این پژوهشگر حوزه تاریخ در بخشی از سخنان خود به نقد نظر ایرانیان درباره حضور تاریخی خارجی‌ها در خلیج ‌فارس پرداخت و گفت: من همیشه تعجب می‌کنم که در کتاب‌های ایرانی می‌خوانم و یا اینکه از ایرانی‌ها می‌شنوم که خارجی‌ها به دنبال ثروت ایران آمدند! کدام ثروت؟ از دوره صفویه به بعد خارجی‌ها برای ابریشم آمدند، بعد از آن حتی ابریشم هم نمی‌خواستند. ایران واقعا از نظر اقتصادی کشوری فقیر بود و از بابت صادرات بسیار محدود. مثلا اگر شما در آذربایجان بودید ممکن بود محصول داشتید و می‌فروختید اما از نظر کلی این موضوع در ایران عمومیت نداشت.

بنا بر بررسی‌های فلور، پشم و احشام تنها صادرات خام این دوران بود که البته میزان آن نیز بسیار اندک بود و همین موجب تراز منفی تجاری ایران می‌شد. «به همین خاطر هند بزرگترین صادرکننده به ایران بود. ایران به حد کافی مواد خام نداشت و برای به دست آوردن کالا باید پول می‌داد.»

وی در ادامه با مطرح کردن این پرسش که پادشاهان ایران با چنین وضعیت اقتصادی از کجا پول و نقره می‌آوردند، این‌گونه پاسخ داد: شاهان ایران برای گیر آوردن ثروت به همسایه‌ها حمله می‌کردند؛ چراکه ایران کشوری کشاورزی بود و زمین در آن ارزش داشت؛ یعنی هرچه کشور بزرگتر می‌شد درآمد نیز بیشتر می‌شد؛ ولی خب متاسفانه همسایه‌ها هم متقابلا به ایران حمله می‌کردند.»

به تعبیر فلور، ایران در اواخر دوره صفویه کشوری ورشکسته بود؛ چراکه افغان‌ها هنگام حمله به اصفهان، تمام خزانه ایران از نقره و طلا را بردند و تجارت از بین رفت. مصیبت دیگر این سرزمین حملات همسایه‌ها بود: «روسیه در گیلان، مازندران و قفقاز شرقی بود و عثمانی در قفقاز غربی و کرمانشاه. گیلان، مازندران و قفقاز جایگاه تولید ابریشم بود؛ با حملات عثمانی‌ها این تجارت مهم در قفقاز به دست عثمانی‌ها افتاد و ایران این درآمد را از دست داد و همچنین گیلان و مازندران در دست روس‌ها بود.»

نادرشاه جلاد بود

به اعتقاد فلور، ایران پس از سلطه نادرشاه کشوری درگیر جنگ بود و نادر از دیدگاه وی پادشاهی جلاد: «من همیشه تعجب می‌کنم که ایرانی‌ها یک مجسمه برای او ساخته‌اند و از او به عنوان قهرمان یاد می‌کنند، در حالی که هلندی‌ها به او می‌گویند جلاد. در اواخر حکومت نادرشاه مردم آن‌قدر از افشاریان خسته شده بودند که شورش می‌کردند و نادرشاه آن‌ها را سرکوب می‌کرد.»

وی از قندهار در این دوران به عنوان یکی از مراکز بسیار مهم برای درآمد ایران یاد کرد که اهمیت آن به دلیل راه داشتن به هند از دو مسیر دریا و خشکی بود و پس از حمله افغان‌ها به دست آن‌ها افتاده بود: «زمانی که نادرشاه قندهار را گرفت تجارت اهمیت خیلی کمی داشت؛ بنابراین اگر دولت ایران می‌خواست درآمدش را افزایش دهد باید به ایالت‌های یاغی و شورشی حمله می‌کرد تا این بی‌نظمی از بین برود و خب این حتما اتفاق افتاد.»

٩۰ درصد جمعیت اصفهان کشته شدند

این ایران‌شناس هلندی سپس به آمار تلفات انسانی در اصفهان هنگام حمله افغان‌ها اشاره کرد و گفت: تحت سلطه افغان‌ها و به ویژه در محاصره اصفهان تعداد زیادی از مردم کشته شدند. هلندی‌هایی که در آن زمان در اصفهان بودند، وقایع روزانه را یادداشت می‌کردند؛ توصیفات آن‌ها از این دوران وحشتناک است؛ بنا بر آماری که آن‌ها ارائه داده‌اند در سال ۱۷۳۵، نود درصد از جمعیت اصفهان کشته شدند. شهر‌ها، قصبات و دهات دیگر هم وضع بهتری نداشتند. غیر از جنگ، طاعون و وبا نیز همه‌گیر شده بود. اگر مردم محاصره ‌شده از گرسنگی نمی‌مردند بعدا نادرشاه آن‌ها را می‌کشت، مخصوصا بعد از اینکه از هند برگشت. زمانی که نادرشاه درگذشت ایران واقعا از هر لحاظ کشوری بیچاره بود؛ تعداد زیادی از مردم از بین رفته بودند و این بدین معنی است که وقتی شما کارگر کمتری دارید تولید پایین‌تری هم خواهید داشت.

سکه‌های برنجی مهم‌ترین وسیله مبادلات تجاری بود

یکی از مسائلی که در دوره افشاریه موجبات فقر ایران را فراهم می‌کرد به تعبیر فلور محدودیت انرژی بود: بیشتر از حیوان استفاده می‌کردند ولی در بسیاری از موارد نیز سربازان برای حمل‌و‌نقل حیوانات را می‌گرفتند، از طرفی وبا میان احشام شیوع پیدا کرد یعنی تعداد حیوان کم بود و نفوذی بر سطح تولید وجود نداشت، وقتی هم که تولید کمتر باشد، درآمد کمتر است.

آنچه فلور به عنوان راهکار حکومت در این زمان برای حل مشکل اقتصادی مطرح کرد، افزایش فشار مالیاتی بر مردم فرودست بود: «شاهان و خوانین مالیات بیشتری از مردم می‌گرفتند و نتیجه این بود که از نظر گمرک درآمد کمتر شده بود چون تجارت کاهش یافته بود پس واقعا از نظر اقتصادی پادشاهان آن زمان مشکلاتی بزرگ داشتند.»

وی سپس درباره مصائب مالی حکومت نادرشاه، وضعیت درآمد و نیز راهکار آن برای کسری بودجه – به تعبیر امروزی – گفت: در سال ۱۷۴۰ درآمد امکانی دو میلیون و سیصد هزار تومان بود ولی آن زمان نادر برای مخارج ارتشی که بعضی اوقات تعداد نفرات آن به بیش از دویست هزار نفر می‌رسید دست‌کم به دو میلیون احتیاج داشت پس فقط سیصد هزار تومان برای مخارج دیگرش باقی می‌ماند؛ یعنی بودجه نقصان داشت. چطور آن‌ها این مسئله را حل کردند؟ اولا مالیات‌ها بالا رفت و آن را با فشار از مردم گرفتند. نادرشاه تمام اوقاف را گرفت ولی نکته مثبت ماجرا این بود که به مستوفیان دستور داد که فهرستی دقیق از درآمد هر بخش ارائه کنند، این فهرست آن‌قدر خوب بود که حتی تا دوره محمدشاه نیز از آن استفاده می‌شد. همچنین دخالت دولت از طریق دلالی در تجارت بیشتر شد، برای چندین سال هم امتیاز تجارت ابریشم خام در گیلان و مازندران اجرا شد. از طرفی نیز از عیار سکه‌ها روز به روز کاسته می‌شد. پس از سال ۱۷۳۲ در معاملات ایران نقره خیلی کم و طلا اصلا نبود؛ بنابراین سکه‌های برنجی مهم‌ترین وسیله مبادلات تجاری شد. شاه مرتبا عیار پول را پایین می‌آورد. در ۱۷۶۳ کریم‌خان زند صادرات سکه را قدغن کرد ولی بعد از ۱۷۳۲ نقره خیلی کم بود. همچنین وزن و عیار سکه‌ها کمتر شد به طوری که تجار حاضر به قبول این پول‌ها نبودند. مثلا هلندی‌ها این سکه‌ها را صادر کردند و ده تا بیست درصد ضرر کردند. فلور در ادامه برای درک بهتر این شرایط، مخاطبان را به یکی از کتاب‌های در حال چاپ خود به نام «تاریخ پول ایران» ارجاع داد.

کمپانی هند شرقی ضرر می‌داد

دوره زندیه نیز از نگاه فلور به لحاظ اقتصادی دست‌کمی از دوران افشاریه نداشت و حتی بد‌تر از آن دوران بود؛ چراکه اکثر ایالت‌های شمالی مخصوصا آذربایجان، قفقاز و حتی گیلان نیمه‌مستقل بودند و تنها از سکه کریم‌خان استفاده می‌کردند ولی اصلا به او مالیات نمی‌دادند و وقتی کریم‌خان فوت کرد، دوباره یاغی شدند. همچنین بر سر به دست‌ آوردن قدرت بین برادران و پسرعمویش اختلاف افتاد. ایران دوباره درگیر جنگ شد و تجارت رو به افول نهاد. به عقیده وی هلندی‌ها به دلیل همین وضعیت وخیم اقتصادی در ۱۷۶۴ از خلیج ‌فارس می‌روند؛ چراکه برایشان فایده‌ای نداشت: «تجارت آن‌قدر بد بود که آن‌ها فقط ضرر می‌دادند. انگلیسی‌ها هم همین‌طور، آن‌ها در ۱۷۷۲ تصمیم گرفتند از خلیج‌ فارس بیرون بروند؛ ولی یک اقامتگاه را در بوشهر و بصره نگه داشتند؛ آن ‌هم نه به منظور تجارت بلکه آن زمان بین فرانسه و انگلستان جنگ بود و انگلیسی‌ها می‌خواستند از لحاظ استراتژیک روابط پستی سریعی از هند به اروپا داشته باشند به خاطر این بود که مردم در دوره قاجار شکایت داشتند که انگلیسی‌ها در آنجا چه کار دارند.»

در دوران قاجار ایران نظم گرفت

وی از به قدرت رسیدن قاجار‌ها به عنوان نقطه عطفی در تاریخ ایران پس از ۸۰ سال فطرت یاد کرد و افزود: در دوره قاجار دوباره ایران کشوری منظم شد، تجارت، جمعیت و تولیدات کشاورزی افزایش یافت و ایران دوباره به شرایط عادی بازگشت. می‌شود گفت پیش از آن ۸۰ سال ایران در حال جنگ بود و مردم اصلا امید نداشتند.

این ایران‌شناس هلندی در پایان سخنان خود، گریزی هم به حضور انگلیسی‌ها در خلیج ‌فارس زد و برخلاف باور رایج که حضور انگلیسی‌ها در خلیج‌ فارس را به ضرر ایران می‌داند، آن را مثبت ارزیابی کرد و گفت: زمانی که قاجار‌ها به قدرت رسیدند، اروپایی‌ها اصلا در خلیج‌ فارس تجارت نمی‌کردند بلکه اکثر تجار آنجا هندی‌ها و اعراب بودند؛ آن‌ها مالیات به انگلیسی‌ها می‌دادند چون آن زمان انگلیسی‌ها پادشاه هند بودند.

وی همچنین نقش ایران در خلیج‌ فارس را تا این زمان بسیار کمرنگ دانست و افزود: وقتی انگلیسی‌ها به خلیج ‌فارس آمدند نه ایران در آنجا فعالیت می‌کرد و نه عثمانی‌، ایران تنها بعد از سال ۱۸۸۲ فعالیت خود را در خلیج ‌فارس آغاز کرد. در هر صورت انگلیسی‌ها خیلی خدمت کردند و خلیج ‌فارس را از حضور دزدان زدودند.


منبع: سایت تاریخ ایرانی