تحولات هنر در انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی تحولی عمیق در تمامی لایه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایجاد کرد هنر نیز از این مقوله جدا نبود.
با آنکه نگرش های انقلابی همچون موتوری قوی، سمت و سوی هنر را از آنچه در دوران پهلوی بود، تغییر جهت داد اما امروزه با بررسی آثار برجای مانده از آن دوران نمی توان سیاستی جامع و هدفمند از سوی ارگانی رسمی را برای آن تعریف کرد. به عبارت دیگر هنر انقلاب هرچند با شور فراوان و غالبا در میان قشر جوان شکل گرفت و ریشه داد، اما بیشتر از آنکه سازماندهی شده باشد، خودجوش و برآمده از روح انقلابی بود. همین امر موجب شد با پایان جنگ تحمیلی و برقراری آرامش نسبی این شاخه از هنر نتواند امتداد یابد.
با این حال، هنر انقلاب دستاوردهایی در همان دوران داشت که مهمترین آنها عبارتند از گفتمان هنر متعهد، شکل گیری هنر مردمی و تشکیل حوزه هنری:
گفتمان "هنر متعهد"
بدین معنا که بعد از انقلاب برخلاف دوران پیشین و باورهای مدرنیستی که هنر را تنها در حیطه هنر قابل بررسی می دانست – یعنی همان اندیشه هنر برای هنر- نگاه به مقوله هنر و ارتباطش با زیبایی گامی فراتر گذاشت و وارد حیطه اخلاق شد. این اخلاقیات، هنر را در قبال وقایع اجتماعی، مسئول می دانست. به زبان دیگر در هنر متعهد، محتوا (آن هم از نظر اجتماعی و دینی) بر زیبایی شناسی رجحان یافت. بنابراین جامعه گرایی در هنر تقویت شد و هنر برای هنر به کلی انکار گشت.
جامعه ایران در سالهای آخر حکومت پهلوی با سرعت به سمت هرچه غربی تر شدن پیش می رفت. هرچند تلاشهای زیادی برای برقراری پیوند با سنتهای گذشته نیز صورت می گرفت (نظیر برگزاری جشنهای دوهزارساله، جشن های شیراز، تاسیس موزه ها و...) اما مکانیزه شدن، ورود تکنولوژی غربی، ساخت کارخانه، تقلید از فرهنگ شهری غربی در پوشش، کار، تربیت، فرهنگسازی و... سبب نوعی دل زدگی از غرب و شوق بازگشت به سنت اسلامی- دینی شده بود. بنابراین دور از ذهن نیست که پس از وقوع انقلاب تمام هم و غم حوزه فرهنگ، بر بازسازی و بازنگری سنت های اسلامی و بازگشت به آنها باشد. این امر سبب شکل گرایشی شد که امروزه با عنوان "نوسنت گرایی" از آن یاد می شود.
شکل گیری هنر مردمی در تقابل با مدرنیسم
اگر حکومت پهلوی تلاش می نمود "مدرنیسم" را همپا با آخرین تحولات غربی در هنر ایرانی شکل دهد و همزمان هنرمند را برای شناخت "ملی" و"ایرانی" تشویق نماید، وقوع انقلاب تمامی این اصول را به چالش کشید. در نتیجه چنانکه روئین پاکباز می گوید:
" در شرایط جدید با نفی موجودیت و کارکرد هنر رسمی زمان محمدرضا شاه، بسیاری از کارگزاران و شماری از هنرمندان نیز صحنه را ترک کردند. اکنون نیروی جوان و بدون تجربه به میدان آمد و با واکنشی شتاب زده و افراطی تمامی اقدامات دوره گذشته را مردود شمرد."1
یکی از مقتضیات انقلابها به طور کلی، نفی هرگونه پیوند با نظام پیشین است؛ انقلاب اسلامی ایران نیز از این امر مستثنی نبود. هر آن چیزی که خاطرات نظام سابق را زنده می کرد، محکوم بود و این امر شامل رویکردهای مدرنیستی هنر نیز می شد. این الزام به گسست از گذشته، نقطه عطفی برای ساختن جامعه ای نو را ممکن می ساخت و در کنار آن نوعی "آرمانگرایی" در هنر را تجسم می بخشید.
اگر در دوران پهلوی، نوعی روایت تاریخی در نقاشی و هنرهای تجسمی با اقبال روبه رو شد، در دوران اولیه انقلاب نگاهی "ضد- روایتی تاریخی" شکل گرفت که آرمانگرا بودن را در جهت تقویت علل غایی انقلاب اسلامی تبلیغ می کرد.
از همین رو تعریف نو از "مدرنیسم" رایج شد؛ در جامعه آن روز ایران مدرنیسم یعنی نوعی از محصول غربی که بر بنیاد اندیشه های ضد اسلامی شکل گرفته بود و از همین رو با رژیم پیشین ارتباط داشت! به همین جهت نه تنها هنر مدرنیستی با اقبال روبه رو نبود بلکه از سوی ارگان های دولتی "غیر مردمی" خوانده شد و به صورت علنی مورد بی اعتنایی و انکارِ ارزش قرار گرفت.
در سالهای پرشور اولیه که با جنگی خانمان سوز نیز همراه بود، کارگزاران فرهنگی، "هنری مردمی" را که انتقال دهنده ارزش های فرهنگی انقلاب بود توصیه می کردند. اما متاسفانه این ارزشها هیچ گاه به صورت اصلی نظری یا عملی و یا الگویی برای هنرهای تجسمی ارائه نشد و تا حد زیادی بدون رمزگشایی و مکنون باقی ماند. این امر تا اوایل دهه 1370 باقی ماند و شاهد این مدعا، بررسی و تحلیل نمایشگاه های رسمی ای است که از سوی ارگانهای دولتی در سال های دهه60 برگزار شد.
"هنر مردمی" اصطلاحی بود که در این دوران بجای "هنر مدرنیستی" جایگزین گشت و سبکی آمیخته از رئالیسم و گاه اکسپرسیونیسم بود که با موضوعاتی سیاسی و انقلابی، تلاش در ترویج و تبلیغ بن مایه های انقلابی می کرد و از سوی مردم عادی بخصوص قشر طبقه مستضعف قابل فهم بود.
تذکر یک نکته در این میان ضروری است: "مردمی بودن" هنر و به یک معنا "همه فهم بودن" در کنار داشتن کیفیات تبلیغاتی بر بنیان ارزش های انقلابی، مشخصه تمامی انقلاب های بزرگ تاریخ است و منحصر به انقلاب اسلامی نیست. کما اینکه در هنر برآمده از انقلاب مکزیک، کوبا و اتحاد جماهیر شوروی نیز این اصول به خوبی دیده می شود اما یک اخلاف اصلی در میان انقلاب اسلامی با این انقلاب های قرن بیستمی قابل تامل است؛ "دیگر انقلاب های قرن بیستم جهت گیری رو به آینده داشتند و برباورها و آرمان های جامعه گرا متکی بودند در حالی که انقلاب اسلامی برای ارائه تعریفی دوباره از آینده، معطوف به گذشته اسلامی خود بود. با وجود این فرم تولید هنری، بر اساس آرمان های انقلابی و تبلیغی، مشابه بود."2
تشکیل حوزه هنری
این نوع تفکرات در نهایت موجب شکل گیری "حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی" در 1360 شد که مهم ترین آثار بجای مانده از دوران اولیه انقلاب توسط هنرمندان غالبا جوان عضو همین کانون ساخته و پرداخته شد. هنرمندانی چون کاظم چلیپا، حسین خسروجردی، حبیب الله صادقی، ناصر پلنگی، ایرج اسکندری، مصطفی گودرزی، علی وزیریان، عبدالمجید حسینی راد، ابوالفضل عالی، عبدالحمید قدیریان و مرتضی اسدی.
با آغاز جنگ ایران و عراق، مراکز هنری در واحدهای شبه نظامی مانند بنیاد شهید و جانبازان و ستاد تبلیغات جنگ برپا شد که تلاش می نمود از هنر در جهت تقویت شور حماسی جوانان کمک گیرد. در همان دوران، نهاد رسمی - که تا به امروز نیز مسئولیت کلیه امور فرهنگی و هنری را بر عهده دارد- نیز شکل گرفت: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که از ادغام دو وزارتخانه نظام اسبق ، یعنی وزارت فرهنگ و هنر و وزارت اطلاعات و جهان گردی ایجاد شده بود.
از چالش های دیگری که جامعه هنری در سالهای اولیه پس از انقلاب با آن روبه رو شد، می توان به مسئله حضور هنر ایران در عرصه های بین المللی اشاره کرد. هنرمندان ایران که در دوران قبل، کم کم در عرصه های جهانی مطرح شده بودند با درگیری ایران در جنگ، تحریم های ناجوانمردانه در کلیه عرصه ها، تغییر نگاه به ایران و.. امکان فعالیت هنری به عنوان تمام منبع مالی را تا حدود زیادی از دست دادند. عده جلای وطن کردند اما کثیری ماندن را ترجیح دادند. همین امر موجب شد بسیاری از هنرمندان جوان و اصولا دانشجو به تولید آثاری غالبا سفارشی از سوی ارگان های دولتی تن دهند، اما با پایان جنگ و ورود به دهه 70 شمسی، بسیاری از این گونه ایده ها، به فراموشی سپرده شد و هنرمندان شروع به یافتن سبک شخصی خود کردند. البته در این میان هستند هنرمندانی که تلاش کرده اند ارزش های اسلامی را همچنان سرلوحه آثار خود قرار دهند اما آنچه مسلم است در آثار جدید ایشان نه تنها تا حدود زیادی زبان شعاری کنار گذاشته شده بلکه هنر با دستاوردهای مدرنیستی نیز همگام گشته است.