تبیان، دستیار زندگی
برخی داستان نویسان سعی دارند آثاری بنویسند که می شود از آنها تلقی یک تابلو را داشت. تابلویی که حالات شخصیت ها در آن خیلی کلی و بدون جزئیات نمایش داده شده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نگاهی بر داستان‌های «مادربزرگ پیام مُرده»

برخی داستان‌نویسان سعی دارند آثاری بنویسند که می‌شود از آنها تلقی یک تابلو را داشت. تابلویی که حالات شخصیت‌ها در آن خیلی کلی و بدون جزئیات نمایش داده شده است.

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
مادربزرگم مرده

به گزارش خبرنگار مهر، مجید اسطیری از داستان‌نویسان جوان با نگارش یادداشتی به بررسی مولفه‌های امپرسیونیسم در مجموعه داستان «مادربزرگ پیام مُرده» نوشته تیمورآقامحمدی پرداخت که از سوی موسسه فرهنگی شهرستان ادب منتشر شده است. متن این یادداشت به شرح زیر است:

امپرسیونیسم مکتبی هنری بود که نخست در نقاشی ظهور کرد و بارزترین جلوهء خود را در آثار نقاشی فرانسوی به نام کلود مونه داشت. امپرسیونیست‌ها سعی می‌کردند بر برداشت هنرمند از سوژه تاکید بیشتری بورزند تا خود سوژه. بر این اساس در میان آثار ایشان گاه دیده می‌شود که تعدادی زیادی تابلو با یک سوژه و حتی از یک زاویه وجود دارد. از جمله کلود مونه تعداد زیادی تابلو از کلیسای روآن کشیده است که عنصر متغیر در آن‌ها فقط نور است. تصویر کلیسای روآن در نور صبح، تفاوت زیادی با تصویر آن در نور و مه عصرگاهی دارد. هم او تعداد زیادی تابلو از نیلوفرهای پهن شده بر برکهء نزدیک محل زندگی‌اش کشیده و تابلوهای زیادی از یک زن ایستاده در چمنزار با لباس و چتر سفید دارد.

در عرصه موسیقی هنرمند فرانسوی دیگری (بزرگترین امپرسیونیست‌های دنیا فرانسوی بودند) که از قضا همنام کلود مونه بود به نوشتن قطعاتی با نگرش امپرسیونیستی پرداخت. کلود دبوسی ملودی را به حاشیه برد و با استفاده از دوتوتالیته به خلق فضا اهمیتی بیشتر بخشید. او تلقین حاصل از برداشت هنرمندانه را موثرتر از بازنمایی مستقیم میدانست و توانست قطعاتی مانند برف یا دریا را خلق کند که فضایشان به فضای تابلوهای کلود مونه بسیار نزدیک است.

در داستان‌نویسی، تقریبا همزمان همین گرایش در میان نویسندگان بزرگی به وجود آمد. آن‌ها کوشیدند با توجه به برداشت لحظه نگارانه، داستان‌هایی بنویسند که می‌شود از آن‌ها تلقی یک تابلو را داشت. تابلویی که حالات شخصیت‌ها در آن خیلی کلی و بدون جزئیات نمایش داده شده است.

آنتوان چخوف که در شکل‌گیری داستان کوتاه به صورتی که امروزه می‌شناسیم نقش مهمی داشته یکی از این نویسندگان است. او در برخی داستان‌های کوتاهش بازهء زمانی داستان را به کمتر از یک ساعت رساند و فرصت برخورد مخاطب با شخصیت را کاهش داد. پس از او دیگر نویسندگان داستان کوتاه به همین شکل رفتار کردند و از همه آن‌ها مهم‌تر ارنست همینگوی بود که همهء جزئیات غیرضروری را از صحنهء داستان کوتاه حذف کرد. داستان تپه‌هایی همچون فیل‌های سفید کمترین میزان حرکت را دارد و مدت زمان وقوع داستان نهایتا به چند دقیقه می‌رسد.

مجموعه داستان مادربزرگ پیام مُرده از تیمور آقامحمدی مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه است که در اکثر آن‌ها ویژگی پرداخت امپرسیونیستی وجود دارد و نویسنده موفق شده از این رهگذر مخاطب را وادار به کنش در برابر این نوع خاص از زیبایی‌شناسی کند. در زیر برخی از ویژگی‌های نگاه امپرسیونیستی که در داستان‌های این مجموعه وجوددارد را برمی‌شماریم:

چندین داستان این کتاب در بازه‌های زمانی کوتاه یا خیلی کوتاه رخ می‌دهند. مثلا داستان «کاش نرفته‌بودیم شمال» روایت‌گر برخورد کوتاه یک زن و شوهر با زنی است که دو پسرش را در جریان مبارزات انقلابی از دست داده‌است. صحنهء اصلی روایت داستان زمان کوتاهی را در برمی‌گیرد که مرد آن زن را سوار می‌کند و زن مرد در این فرصت کوتاه شنوندهء درددل مادر شهید است.

همچنین داستان اگر بادی که آمده بگذارد در مجال کوتاهی به اندازهء توقف یک اتومبیل در جاده برای خرید اتفاق می‌افتد. مرد راوی روبروی فروشگاهی که در نزدیکی پمپ بنزین است متوقف می‌شود تا برای زنش قرص مسکن تهیه کند. در فروشگاه ناخواسته شنوندهء گفتگوی دو مرد است که کاملا سربسته و موجز داستان عشقی عجیب و سوزناک را تعریف می‌کنند.

جدا از انتخاب بازه‌های زمانی خیلی کوتاه، یک داستان امپرسیونیستی با ایجاز به مسائل می‌پردازد. در میان تابلوهای کلود مونه بسیار می‌توان یافت کارهایی را که نقاش با یک حرکت قلم چیزی را ترسیم کرده‌است. یک موج، یک دکل قایق، یک تنه درخت و حتی یک ابر. یعنی جزئیات اهمیتی ندارد و با کنار گذاشتن آنها اثر به سمت ایجاز می‌رود. به همین شکل در داستان‌های تیمور آقا محمدی مکررا پیش می‌آید که نویسنده به یک شی، یک رفتار یا یک حادثه (که ممکن است نقش بسیار مهمی در فهم داستان داشته‌باشد) فقط یک بار اشاره کند. مثلا در داستان مادر بزرگ پیام مُرده حتی یک بار هم به علت مرگ مادربزرگ پیام اشاره نمی‌شود و فقط یک بار ذکر می‌شود که دایی پیام در تظاهرات ۱۷ شهریور بازداشت شده و در بازداشتگاه شهید شده‌است. و کلا توصیف نقش مهمی در داستان‌ها ندارد.

گفتیم که در هنر امپرسیونیستی برداشت از بازنمایی عین به عین مهم‌تر است و آن کسی که برداشتش را از سوژه منتقل می‌کند را در داستان راوی می‌نامیم. بر این اساس راوی در داستان‌های مجموعه مادربزرگ پیام مُرده اهمیت چشمگیری دارد. چنان که ارتباط مخاطب با ماجرای داستان مردی گرد با خال سیاهی روی گونه کاملا دستخوش نوع روایت دختری است که با نامه‌هایش در واقع داستان را روایت می‌کند. و یا راوی داستان «سرم میان دست‌هایم راه می‌رود» وقایع را با در هم ریختگی ذهنی خودش برای ما تعریف می‌کند.

همچنین چشم‌اندازهای فراخ‌منظر که یکی دیگر از خصوصیات تابلوهای امپرسیونیستی هستند را نیز می‌توان در داستان‌های این مجموعه یافت. در خیلی از تابلوهای کلود مونه سوژه فاصله نسبتا زیادی با نظرگاه نقاش دارد که باعث می‌شود جزئیات هرچه بیشتر از چشم نقاش و بیننده مخفی شود. در داستان‌های آقامحمدی هم عموما سوژه فاصلهء زیادی با کانون روایت دارد. مثلا در داستان مادربزرگ پیام مُرده ماجرای اعتراضات انقلابی را در حالی می‌شنویم که یک تعمیرکار برای راوی تعریف می‌کند یا در داستان «اگر بادی که آمده بگذارد» ماجرای زن عاشق داستان را از زبان دو مرد غریبه که در فروشگاهی بین راهی حرف می‌زنند به شکلی اتفاقی می‌شنویم.

قطعا مخاطبان می‌توانند نمونه‌های دیگری از مکتب هنری امپرسیونیسم را در داستان‌های این مجموعه (در برخی داستان‌ها پررنگ‌تر و در برخی کمرنگ‌تر) بیابند. امپرسیونیسم مکتبی هنری بر پایه تلقین بود که امروزه شاید نتوانیم آن را یک مکتب زنده بنامیم لکن میراث آن برای جهان هنر در نقاشی و موسیقی و البته در داستان توجه به ظرافت‌های ذکر شده بود. این ظرافت‌ها باعث می‌شوند مخاطب برخوردی موشکافانه و دقیق‌تر با اثر هنری داشته‌باشد و بر همین اساس تیمور آقا محمدی با داستان‌هایش مخاطب را به برخوردی کنشگرانه و پویا دعوت می‌کند.


منبع: خبرگزاری مهر

این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .