تبیان، دستیار زندگی
یکی از وزرای پیشین کشور (بعد از انقلاب) می گفت : در اوائل وزارتم، فرصتی دست داد تا به محضر یکی از علمای شهر خمین (زادگاه رهبر کبیر انقلاب اسلامی) شرفیاب شدم ، عرض ادب کردم و دقایقی خوش را با حکایت های آن عالم بزرگ گذرانیدم...
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حکایتی از وزیر کشور !؟

یکی از وزرای پیشین کشور (بعد از انقلاب) می گفت : در اوائل وزارتم، فرصتی دست داد تا به محضر یکی از علمای شهر خمین (زادگاه رهبر کبیر انقلاب اسلامی) شرفیاب شدم ، عرض ادب کردم و دقایقی خوش را با حکایت های آن عالم بزرگ گذرانیدم...

سید محمد رضا آقا میری - بخش تاریخ تبیان

حکایتی از وزیر کشور !؟

شرح یکی از حکایات

در یکی از حکایت هایش می گفت : در سالهای دهه سی، فرمانداری را به خمین فرستادند که هم بد اخلاق بود و هم خشن و هر از گاهی؛ نیز ستم به مردم بیچاره روا می داشت و مردم نیز برای تظلم خواهی نزد من می آمدند و من هم با آنان همدردی می کردم و سنگ صبورشان بودم. این رویّه خیلی  تکرار شد، به گونه ای که دیگر طاقتم طاق شد و تصمیم گرفتم به تهران آمده و قضیه را به دولت مرکزی اعلام نمایم و راهی و چاره ای بیندیشم.  آمدم تهران و مستقیم  رفتم وزارت داخلیه، دفتر وزیر کشور وقت ، ممانعتی از من نشد، با آنکه عمامه ای و عبایی و ریشی! همه احترام گذاشتند!  تا به دفتر وزیر رسیدم. وزیر یک تیمسار نظامی بود، از آجودان ویژه و رئیس دفترش استیذان نمودم که جناب وزیر را ببینم، او گفت : فرمایش شما را به سمع تیمسار وزیر می رسانم، هرچه ایشان فرمودند؛ خدمتتان عرض می کنم. مسئول دفتر نزد وزیر رفت و لحظاتی بعد، به گونه ای که گویا وزیر نیز در حال خروج از اتاق است، بازگشت ،  بله؛ وزیر نیز همراه او از اتاق خارج شد و یک راست سوی من آمد و با آن لباس مجلل نظامی که به نشان های مختلف آراسته شده بود، دستان مرا گرفت، خم شد و بوسه زد و به چشمانش کشید و گفت : حضرت آیه الله؛ چه فرمایشی دارید؟ در خدمتتان هستم! آن عالم گرامی  در پاسخ وزیر کشور وقت گفته بود: چند سالی می شود که فرمانداری را به خمین فرستاده اید که این مشکلات را دارد و یک یک مشکلات را برشمردم، از جمله اینکه، با مردم درشتی می کند، گاهی ستم روا می دارد و گاهی نیز دشنام می دهد، من آمده ام خدمت شما، که دستور فرمائید یا او را بر کنار نمائید و یا بگویید دست از این کارهای بد بردارد، من دیگر نمی توانم شنونده  شکایت های مردم باشم! وزیر کشور، وقتی شکایتم (این سید عالم) را شنید، چهره اش درهم رفت و از من(یعنی سید عالم) عذر خواهی کرد و گفت: الساعه مشکل را حل می نمایم؛ در همین حین، روبه پیشکارش کرد و گفت : برو طبقه زیرین  و به آقای دقیقی بگو بیاید،  پیشکار نیز به طبقه زیرین رفت و با آقای دقیقی به بالا آمد . آقای دقیقی به وزیر ادای احترام کرد و گفت: چه فرمایشی دارید قربان؟! وزیرگفت: این نامه را بگیر و با حضرت آیت الله به خمین برو و به آن پدر سوخته که این همه به مردم ظلم کرده است، بگو تو دیگر فرماندار نیستی؛ این کاغذ هم حکم انتصاب توست (یعنی حکم انتصاب آقای دقیقی) !!

اینگونه باش!

بعد آن پیر عالم فرزانه، به من گفت: فلانی ؛ اگر قرار است وزیر کشور باشی، اینگونه باش، نه آنکه مدافع همکارانت باشی و حقوق مردم را زیر پا بگذاری .

نتیجه اخلاقی

البته این صرفاً داستانی است از گذشته ، طبیعی است در میان خیل عظیم دست اندرکاران رژیم طاغوت که عمدتاً فاسد بودند؛ گاهی؛ آدم خوبی هم پیدا می شد، از جمله همین وزیر کشور که ذکر خیر او گذشت، اما بحمدالله در نظام جمهوری اسلامی؛ قضیه برعکس است عموماً مسئولان کشور اهتمامشان گشایش در کار مردم است .اما باید دقت داشته باشند، توجه نکردن به مردم و اعتماد بیش از اندازه به همکاران، چه بسا موجب ظلم و نومیدی مردم شود و این با تدبیر و امید نمی سازد