تبیان، دستیار زندگی
فرآیند تفکر زمانی در ذهن ما رخ می دهد که ما با موقعیت روبرو شویم و بخواهیم با استفاده از تجارب و داشته هایمان در حافظه بلندمدت به نتیجه جدیدی برسیم و با کمک آن، مسئله یا مشکلی را حل کنیم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تحلیلی بر تغییراتی که اینترنت در تفکر انسان ایجاد می کند

هنوز می خواهم فکر کنم!

فرآیند تفکر زمانی در ذهن ما رخ می دهد که ما با موقعیت روبرو شویم و بخواهیم با استفاده از تجارب و داشته هایمان در حافظه بلندمدت به نتیجه ی جدیدی برسیم و با کمک آن، مسئله یا مشکلی را حل کنیم.

سلامه گوهری - کارشناس روان شناسی مشاوره – بخش ارتباطات تبیان
فکر کردن

ویناک در کتاب روان شناسی تفکر، اینچنین می گوید: " تفکر سازمان دادن و تجدید سازمان در یادگیری های گذشته جهت استفاده در موقعیت فعلی است." همچنین پیاژه معتقد است آنچه در نتیجه جذب، وارد ساختار ذهنی فرد می شود، تجزیه و تحلیل و ذخیره شده و زمانی که مورد نیاز است فعال شده و مورد استفاده قرار می-گیرد، تفکر نام دارد.تفکر شامل انجام عملیات ذهنی بر روی اطلاعاتی است که احساس می کنیم، درک می-نمائیم، می آموزیم و می اندوزیم.

طبق این تعاریف فرآیند تفکر زمانی در ذهن ما رخ می دهد که ما با موقعیت روبرو شویم و بخواهیم با استفاده از تجارب و داشته هایمان در حافظه بلندمدت به نتیجه ی جدیدی برسیم و با کمک آن، مسئله یا مشکلی را حل کنیم. پس نتیجه می گیریم که ما زمانی می توانیم برای مسئله به وجود آمده راه حل خوبی پیدا کنیم که اولا تمرین کرده باشیم که چگونه تفکر کنیم، ثانیا بتوانیم اطلاعات را به خوبی وارد حافظه بلند مدت خود کرده و با طبقه بندی درست آن ها در مغز در صورت لزوم بتوانیم از آنها استفاده کنیم.

اطلاعات ابتدا موقتاً در حافظه‌ی حسی ذخیره می‌گردد، اگر ما به آن توجه نشان دهیم، آن‌گاه این اطلاعات وارد حافظه‌ی فعال یا كوتاه مدت شده و قابل استفاده می‌گردد. در نهایت از طریق تكنیك‌هایی از جمله تكرار و مرور ذهنی، این اطلاعات به حافظه‌ی بلندمدت انتقال می‌یابد. بازیابی اطلاعات از حافظه‌ی بلند مدت آن را مجدداً به حافظه‌ی فعال وارد كرده و قابل استفاده می‌سازد. حافظه کاری یا فعال  در واقع قسمتی از حافظه است که  مسئول دریافت و پردازش مطالب جدید و پیوند آن با اطلاعات قبلی و به روز رسانی حافظه است.  در واقع برای جای گرفتن اطلاعات در حافظه بلند مدت نیاز به توجه ،دقت و کدگذاری است.

حالت طبیعی مغز انسان، عدم تمرکز است. انسان ها به صورت طبیعی گرایش دارند گه توجهشان از شیئی به شیء دیگر تغییر کند. شاید ه این علت که همیشه انسان ها می خواستند از خطرات و فرصت هایی که اطرافشان بوده آگاهی پیدا کنند. در واقع خواندن کتاب، یک فرآیند فکری غیر طبیعی بود، که مستلزم توجه ممتد و پیوسته بود. سالها انسان ها تلاش کردند تا مغز خود را تربیت کنند و بتوانند بدون حواس پرتی مطلبی را بخوانند و در مورد آن تفکر کنند. در واقع کتاب تنها رسانه ای است که به ما فرصت می دهد تا در زمان مطالعه چند دقیقه ای در مورد آنچه خواندیم فکر کنیم و با استفاده از حافظه فعالمان مطالب جدید را با مطالبی که در ذهن داریم بیامیزیم و به کشف جدیدی برسیم. شاید یکی از دلایلی که خداوند کتاب را به عنوان معجزه آخرین پیامبر انتخاب کرده نیز همین باشد.

اما اینترنت در راستای گرایش طبیعی انسان به عدم تمرکز، دائما فرد را با کمک تصاویر و رنگها و نوشته-های جذاب دچار حواس پرتی می کند و ذهن به صورت ناخودآگاه از استفاده از اینترنت لذت می برد. در واقع استفاده مکرر از اینترنت تمام تلاش های ما را برای تقویت تمرکز ذهنمان نابود می کند و ما را به زمان قبل از اختراع دستگاه چاپ توسط گوتنبرگ می برد.

همه ی ما وقتی با اینترنت آشنا شدیم دنیایی را تجربه کردیم که حتی در رویا هم نمی دیدیم. به سادگی به اطلاعاتی دست پیدا کردیم که پیش از آن باید وقت و هزینه ی بسیاری صرف میکردیم تا به نتیجه مشابه با آن برسیم. ما در مورد خیلی از مسائل آگاهی کسب کردیم اما خیلی از ما نمی توانیم بیشتر از چند جمله راجع به آن ها صحبت کنیم. دقیقا شبیه آگاهی که جدول کلمات متقاطع به ما می دهد.

اما مهم تر از سطحی شدن اطلاعات ما، اتفاقی است که در مغز ما رخ میدهد. استفاده از اینترنت باعث میشود بعضی از ساختارهای ذهن ما تغییر کند. "در سال 2008 اسمال و دو نفر از همکارانش دست به آزمایشی زدند که عملا نشان میداد مغز انسان در واکنش به استفاده از اینترنت تغییر میکند. در این آزمایش از 24 داوطلب استفاده کردند که 12 نفر از آنها وبگردهای حرفه ای و مابقی آماتور بودند. پژوهشگران به وسیله دستگاه اسکن مغز(ام آر آی) هنگامی از ذهن آنها تصویربرداری کردند که آنها مشغول جستجوی کلیدواژهای در موتور جستجوی گوگل بودند. اسکن مغز این افراد نشان میداد که میزان فعالیت گوگل بازها حرفهای به مراتب بیشتر از آماتورها بود. جالب اینکه هنگام مطالعه با کتاب هم مغز کاربران حرفهای دارای مسیرهای عصبی مشخصی بودند که در اثر استفاده از اینترنت شکل گرفته بود.

در خوانندگان کتاب بخش هایی از مغز بسیار فعال است که با زبان، حافظه و پردازش بصری سر و کار دارند. اما استفاده از اینترنت باعث میشود ما کمتر بتوانیم دربارهی یک مسئله فکر و استدلال منطقی کنیم و به جای اینکه برای حل یک مسئله به خطوط فکری اصیل و بکر متوسل شویم، صرفا به اندیشه ها و راه حلهای متعارف و مرسوم رو میآوریم. "

"همچنین طبق تحقیقات یاکوب نیلسن، در سال 2006 که با بررسی حرکات چشم در حین مطالعه صفحات وب 232 نفر به این نتیجه رسید اکثریت آنها هنگام مطالعه خیلی سریع از بالا به پایین متن میرفتند و الگوی حرکتیای را دنبال میکردند که شبیهf  در انگلیسی بود. آنها ابتدا نگاهی سطحی به دو سه خط اول متن میانداختند بعد چشم آنها کمی پایین تر میرفت و حدود وسط صفحه توقف میکرد و به چند خط نگاهی کلی میانداخت و بعد به پایین صفحه کمی به سمت چپ میرفت. به بیان دیگر مطالعه در اینترنت مطالعه سطحی را جایگزین مطالعه عمیق میکند که متاسفانه به دلیل تغییر ساختار مغز به خاطر استفاده از اینترنت حتی زمانی که آنلاین نیستیم و در حال خواندن کتاب چاپی هستیم نمیتوانیم به صورت عمیق مطالعه کنیم."

مشکل دیگری که اینترنت ایجاد می کند، تنبل کردن ذهن است. برنامه نویسان دائما در تلاشند تا بتوانند بار ذهنی کاربران را کم کنند اما آن ها با این کار سبب می شوند که مغز ما نتواند اطلاعاتی را که قبلا به سادگی از عهده یادگیری  آن بر می آمد را به درستی فراگیرد. "برای اثبات این مطلب در سال 2003، یک روان شناس بالینی هلندی به نام کریستوف وان نیموگن تحقیقات جذابی درباره یادگیری به کمک رایانه انجام داد. وان نیموگن از دو گروه از داوطلبان خواست تا یک پازل منطقی پیچیده را در رایانه حل کنند. یکی از گروه ها از نرم افزاری استفاده می کرد که طوری طراحی شده بود که تا حد امکان کمک رسانی کند. این نرم افزار در طول بازی کاربر را روی صفحه نمایش راهنمایی می کرد و مثلا با علائمی تصویری نشانش می داد که چه حرکاتی مجازند. اما برنامه گروه دیگر فاقد هرگونه راهنما یا علائم بود. در مراحل اولیه حل پازل همانگونه که انتظار می رفت گروهی که از نرم افزار کمک رسان استفاده می کرد سریع تر از گروه دیگر جا به جایی ها را درست انجام داد. اما در مراحل بعدی، مهارت گروهی که از برنامه ی دوم استفاده می کرد سریع تر افزایش یافت. در پایان نیز گروه دوم توانست با سرعت بیشتر و تعداد حرکات اشتباه کمتری این پازل را حل کند. هشت ماه بعد وان نیموگن بار دیگر اعضای این گروه را دور هم جمع کرد و از آن ها خواست تا این بار روی همین پازل و همینطور یک پازل مشابه دیگر کار کنند. او متوجه شد افرادی که در آزمایش قبلی از نرم افزار فاقد ابزار کمکی استفاده کرده بودند توانستند تقریبا دو برابر زودتر از کسانی که از نرم افزار کمکی استفاده کرده بودند پازل جدید را حل کنند. وان نیموگن در گزارشی که نوشت تاکید کرد، افرادی که از نرم افزار فاقد ابزار کمکی استفاده می کردند منظماً "تمرکزشان بیشتر می شد و راه حلهای سرراست تر و استراتژ های بهتری ارائه می کردند و اطلاعات را بهتر به خاطر می سپردند." در واقع وان نیموگن به این نتیجه رسید که وقتی وظیفه ی حل یک مسئله و دیگر کارهای ذهنی را به رایانه ها واگذار می کنیم توانایی مغزمان را "برای ایجاد ساختارهای دانشی ثابت(یا همان طرح واره ها) که می توان در موقعیت های جدید هم آن ها را به کار برد"کاهش می دهیم. اهمیت این مسئله زمانی بیشتر مشخص می شود که ما بدانیم که توانایی حل مسئله و پرورش آن به تمام مراحل زندگی ما مربوط می شود مانند ارتباط با دوست، همسر، ورشکستگی، انتخاب رشته و...

برخی بر این باورند که استفاده از ابزار مختلف باعث بالابردن سطح یادگیری میشود این مطلب کاملا درست است اما متاسفانه اینترنت بر مبنای این اصل برنامه ریزی نشده است و مشکل حواس پرتی مزیت چندرسانه ای بودن آن را تحت الشعاع قرار می دهد.( همانطور که ایرن او میگوید:"هدف ما در گوگل ترغیب کاربران برای ورود فوری به یک صفحه و خروج فوری از آن است. همهی طرحهای ما مبتنی بر این استراژی است." منابع سود گوگل مستقیما با تنوع مصرف اطلاعاتی کاربران گره خورده است. هر قدر سریع تر در وب بچرخیم- هر قدر بر روی لینکهای بیشتری کیلیک کنیم و صفحات بیشتری را ببینیم- فرصتهایی که گوگل برای جمع آوری اطلاعات دربارهی ما و ارسال آگهی برای ما به دست میآورد بیشتر خواهد بود.) در تایید این تحلیل در پژوهشی که در سال 2007 در نشریه روان شناسی رسانه منتشر شد، پژوهشگران از بیش از صد داوطلب خواستند تا از طریق مرورگر وب در رایانه نمایشی درباره کشور مالی مشاهده کنند. برخی از داوطلبان نایش نسخه ای را میدیدند که شامل مجموعه ای از صفحات متنی بود. گروه دیگر اما نسخهای را مشاهده میکرد که در کنار صفحات متنی شامل پنجرهای بود که در آن نمایشی صوتی- تصویری از محتویات مرتبط نیز پخش میشد. داوطلبان بعد از مشاهدهی این نمایش در آزمونی ده سوالی دربارهی محتویات نمایش شرکت کردند. میانگین پاسخ درست کسانی که فقط متن را دیده بودند 04/7 است در حالیکه بینندگان چند رسانهای فقط به 98/5 سوالات پاسخ درست دادند. همچنین تحقیقات انجام شده بین اختلال کمبود توجه یا (ADD) و انباشتن بیش از حد اطلاعات_که در صفحات وب بسیار مرسوم است_ رابطه معناداری وجود دارد.

استفاده از اینترنت و صفحات مجازی به بعضی از افراد کمک کرده تا اطلاعات حداقلی را کسب کنند اما وجود این همه اطلاعات باعث این توهم می شود که ما زیاد می دانیم و نیازی به دانستن بیشتر و عمیق تر نداریم مخصوصا اگر فرزندانمان را نیز با این تفکر بزرگ کنیم هیچگاه به آن  ها فرصت عمیق شدن و لذت بردن از مطلبی را به او نداده ایم و نمی توانیم انتظار داشته باشیم که تصمیمات عاقلانه ای بگیرد.

من هنوز میخواهم فکر کنم و نمی خواهم مهمترین کارکرد ذهنی ام و ویژگی متمایز کننده و برترم نسبت به دیگر موجودات یعنی تفکر از بین برود و دوست ندارم دیگران ذهن من را با کلیک های جذاب به هر جا که دوست دارند ببرند.

منابع:

-کار، نیکلاس، (1392). اینترنت با مغز ما چه می کند؟، ترجمه محمود حبیبی، تهران، انتشارات گمان

-گنجی، حمزه، (1385). روان شناسی عمومی، تهران، انتشارات ساوالان

-هافمن، کارل(1379). روان شناسی عمومی( از نظریه تا کابرد)، ترجمه سیامک نقشبندی(و دیگران)، تهران، انتشارات ارسباران