تبیان، دستیار زندگی
گفتگو با دکتر مجید شاه حسینی در باره موضوع ولنگاری فرهنگی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

همه امتیازاتی که در فرهنگ به غربی ها داده ایم!

گفتگو با دکتر مجید شاه حسینی در باره موضوع ولنگاری فرهنگی

بخش سینما و تلویزیون تبیان
دکتر مجید شاه حسین

هنگامی که عنوان «ولنگاری فرهنگی طی فرمایشات مقام معظم رهبری در خصوص وضعیت امروز فرهنگی کشور به میان آمد، پدیده هولناک فرهنگی که طی پروژه ای مدون توسط غرب‌ شکل یافته و در راستای مقابله با فرهنگ اسلامی- ایرانی رشد داده شده است. این پروژه حالا وارد مرحله ای حساس شده است و بسیاری از فعالین فرهنگی را به طرح این پرسش در آورده است که چرا متولیان امر در باره هیولای پرورش یافته توسط دشمن در میدان فرهنگ کاری بایسته صورت ندادند. آن هنگام که دست های مسئولان دولتی درباره انواع محصولات واراداتی و شبکه های فرهنگ سوز غرب و حامیان صهیونیسم به نشانه تسلیم بالا بود و نخواستند و یا نتوانستند با دست هایی گروه کرده و اراده ای آهنین و مسئولیتی متعهدانه در برابر هجوم نگره های وارداتی مواجه شوند؛ این گونه شد که سبک اعلای زندگی اسلامی- ایرانی ما در بن‌بست نگاهی مصرف زده و خیالی دروغین و پنداری بیگانه با اصالت راستین خود قرار گرفت. طرح این مسئله و واکاوی چرایی و چگونگی رخدادی دهشتناک چون «لنگاری فرهنگی» ما را بر آن داشت که به سراغ دکتر مجید شاه حسینی از اساتید ارزنده حوزه فرهنگی برویم و از این استاد خبرهی مسائل استراتژیک که به عنوان مدرس در حوزه های نظری و در سمت مدیریت فرهنگی در نهادهایی چون صدا و سیما و بنیاد سینمایی فارابی فعالیت داشته است، از عوامل پیدایش روایتی دردناک بگوییم که طی نفوذ فرهنگی دشمن و در سایه سهل انگاری مدیران رخ داده است.

- جناب دکتر درباره ترکیب قابل تأمل «ولنگاری» در «فرهنگ» چه تعریف و مصادیقی را می توان برشمرد؟

ولنگاری فرهنگی به مدلی از آشفتگی در نظام ارزشی فرهنگی در یک کشور اطلاق می شود. به این معنا که ما در تعریف ارزش ها و ضد ارزش های فرهنگی خود دچار خطا و التقاط می شویم. بروز این مسئله هم می تواند ریشه در داخل کشور داشته باشد و هم بر اساس عواملی در خارج از کشور شکل گیرد و بالطبع با توجه به نفوذ عوامل درونی و بیرونی رخ داده که به صورت ولنگاری فرهنگی به این صورتی که امروز می بینیم، در آمده است.

- چه مسیر نامطلوبی منجر به وقوع ولنگاری فرهنگی در کشور شده است؟

به نظرم مشکل اساسی در این است که گاهی اوقات فراموش می کنیم که اعتقاد و دین ما تعریف کننده همه ارزش های فرهنگی، اجتماعی، هنری و زیستی ما است و به طور حتم این فراموشی باعث به وجود آمدن وضعیتی از آشفتگی و التقاط خواهد شد. ما باید بدانیم که منابع اعتقادی و فکری غربی ها کاملاً متفاوت از اصول دینی ما است. در حالی که گاهی اوقات به نظام ارزشی غربی ها رجوع می کنیم و این فراموشی نسبت به ارزش های اعتقادی و ملی ما موجب می شود که در مواجهه با فرهنگ بیگانه کم بیاوریم و دچار پدیده ای شویم که امروز آن را با عنوان «ولنگاری فرهنگی» می شناسیم.

← اولیاء شیطان همچون آمریکا به عنوان شیطان بزرگ و دیگر شیاطین هم در روزگار ما برای گمراهی جوانان ما در حال نقشه ریختن هستند و همه آن ها طبق برنامه در این راستا عمل می کنند و اصولاً انکار توطئه فرهنگی توسط دشمنان خود بخشی از همین توطئه است! آن ها می خواهند گارد ما را درباره نفوذ فرهنگی باز کنند و ما با این تصور که هیچ کس درباره ما توطئه ای نمی کند خیلی ساده این غذای مسمومی را که برای فرهنگمان تدارک دیده اند را دریافت کنیم.

- به نظرتان وقوع ولنگاری فرهنگی براساس یک نگره آگاهانه در نزد مدیران داخلی رخ داده و یا نشأت یافته از یک ناآگاهی نزد متولیان فرهنگی است؟

گاهی اوقات فراموش می کنیم که اعتقاد و دین ما تعریف کننده همه ارزش های فرهنگی، اجتماعی، هنری و زیستی ما است و به طور حتم این فراموشی باعث به وجود آمدن وضعیتی از آشفتگی و التقاط خواهد شد

ببینید، بعد از 38 سال از پیدایش انقلاب اسلامی ایران قاعدتاً نمی توان گفت که پدیده ولنگاری به شکلی ناآگاهانه رخ داده و مدیریتی بر آن اعمال نشده است. شیطان رجیم از بدو خلقت آدم برای گمراهی اش برنامه ریزی کرده و جنود ابلیس هم در دوران فعلی برای انقلاب اسلامی و فرزندانش برنامه ریزی دقیقی کرده است. در واقع همان گونه که شیطان برای گمراهی آدمیان سوگند خورده است، اولیاء شیطان همچون آمریکا به عنوان شیطان بزرگ و دیگر شیاطین هم در روزگار ما برای گمراهی جوانان ما در حال نقشه ریختن هستند و همه آن ها طبق برنامه در این راستا عمل می کنند و اصولاً انکار توطئه فرهنگی توسط دشمنان خود پخشی از همین توطئه است! آن ها می خواهند گارد ما را درباره نفوذ فرهنگی باز کنند و ما با این تصور که هیچ کس درباره ما توطئه ای نمی کند خیلی ساده این غذای مسمومی را که برای فرهنگ‌مان تدارک دیده اند را دریافت کنیم. غربی ها می خواهند جوانان ما را به بیراهه ببرند. به هر حال خاموش سازی هوشیاری آفتی است و از این جهت اولین چیزی که در جامعه ما خاموش می کنند چراغ هوشیاری است؛ بنابراین اگر تصور کنیم که این اتفاقات بدون برنامه رخ داده کاملاً براساس نگاهی متساهلانه خواهد بود.

- این گزاره از این جهت مطرح می شود که اذعان به نفوذ فرهنگی در سخنان بسیاری از مدیران وجود دارد و پذیرش این مسئله که پروژه غربی ها با همراهی متولیان فرهنگی در حال انجام است، مسئله ای قابل تأمل خواهد بود!

به نظرم این کار کاملاً مدیریت شده در داخل و خارج از کشور شکل گرفته و به اجرا درآمده است به هر حال آن ها ایادی داخلی و خارجی دارند و از همه جوانب برای انجام نفوذ فرهنگی خود استفاده می کنند. به نظرم انجام فرآیند نفوذ فرهنگی کاملاً آگاهانه انجام می شود در شرایطی که ما وزیر ارشادی داشته ایم که امروز مقیم لندن است و رسماً به عنوان مخالف نظام جمهوری اسلامی ایران با رسانه های بیگانه صحبت می کند و این آدم سال ها متکفل فرهنگ بوده است! البته ایشان اولین و آخرین پدیده از این دست نیست و ساده اندیشی است که فرض کنیم مدیران فرهنگی ما از سر ندانم کاری به خطا می روند. ضمن اینکه تاکنون ما یک مدیر صداو سیمای اعدامی هم در تاریخ این کشور داشته ایم! پس وضعیت رخ داده در گذشته و شواهد موجود نشان دهنده فرآیندی برنامه ریزی شده بوده و تصور نمی کنم که ماجرای رخ داده به شکل اتفاقی بوده است. اگر هم مدیری عنوان کند که من نمی دانستم و از سر جهالت، فرهنگ این مملکت را به بیراهه بردم هم خود خطای بزرگی است و کسی که نداند حق تکفل فرهنگی را هم ندارد.

- فقدان مدیریت فرهنگی مناسب را ناشی از عدم تربیت مدیران فرهنگی در کشور می دانید؟

ما در این سال ها همه نوع مدیری را تربیت کردیم اما ظاهراً فرهنگ را به قضا و قدر سپرده ایم! لاجرم در اکثر اوقات این گونه بوده است که هر زمانی دولتی سرکار آمده و متکفل اداره امور جاری کشور شده است، آدم هایی با ظرفیت مدیر روابط عمومی را برای مدیریت فرهنگ کشور انتخاب کردند! یعنی تصور این بوده که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی یک آدم خوش اخلاق، خنده رو و تا حدودی اهل تعامل با اصحاب فرهنگ و هنر از نوع طلبکار و اپوزیسیونش باشد! چنین افرادی در بیشتر موارد به مدیریت فرهنگی کشور رسیده اند و نتیجه این شده که به جای این که مدیریت عالی فرهنگی کشور در صدد استیفای حقوق معنوی شهروندان جمهوری اسلامی ایران در ساحت فرهنگ باشد، در صدد راضی نگه داشتن تعدادی خاص از هنرمندان و آدم هایی متصل به فرهنگ و هنر بوده است؛ افرادی که معمولاً مخالف خوان و یا حتی ایادی بیگانه هستند. همین مسئله باعث شده تا مدیر فرهنگی ما به جای این که سکان دار کشتی فرهنگی باشد وقتش را صرف دلجویی از هنرمندان، شرکت در سور و سوگ آن ها و گعده های برخی هنرمندان خاص کرده باشد!

- در واقع رشد نفوذ فرهنگی دشمن را در خلال حفره های رخ داده در مدیریت فرهنگی کشور می دانید!

اگر ما نتوانیم مدیریت فرهنگی درستی داشته باشیم مدیریتی بیرون از مرزهای کشور بر فرهنگ ما اعمال می شود. جشنواره های خارجی و جوایز مغرضانه آن ها به آثار مخالف نمای وطنی، بودجه های پنهان فرهنگی که به داخل کشور تزریق می شود و به نوعی در اختیار ایادی داخلی آن ها قرار می گیرد و زمینه های دیگری باعث می شود که غربی ها به جای ما مدیریت فرهنگی کشور را در اختیار داشته باشند! یا حداقلش این است که لایه های از فرهنگ ما توسط بیگانگان اداره شود. همین جا است که شما ردپای ولنگاری فرهنگی را می بینید. به ظاهر تصور برخی از مدیران ما این است که ما در زمینه سیاسی امتیازاتی می گیریم و به طور متقابل در زمینه ی فرهنگی باید امتیازاتی به غربی ها بدهیم. شاید از نظر آن ها فرهنگ ساحت مقدسی نیست و طبق دیدگاهشان عقب‌نشینی در میدان فرهنگی ضرر چندانی ندارد. بنابراین تنها سرگرم مذاکرات سیاسی می شوند و ساحت فرهنگ را رها می کنند به خیال مدیران دولت ما اگر امتیازات فرهنگی بدهیم امتیازاتی در زمینه ی سیاست و اقتصاد خواهیم گرفت و همین مسئله متأسفانه موجب به وجود آمدن پدیده شومی چون ولنگاری فرهنگی در کشور شده است.

دکتر مجید شاه حسین

- همین نگرد موجب شده که لیبرالیسم غربی در حوزه های مختلف فرهنگی و هنری کشور دامن بگستراند؟

اکر لیبرالیسم را اباحه گری ترجمه کنیم که همین طور هم است باید گفت که دشمنان این سرزمین تا ما را از همه مبانی و اصولی که منجر به انقلاب اسلامی شد، منحرف نکنند دست از تلاش بر نخواهد داشت. مهم ترین کاری که می کنند این است که سیستم ایمنی ما را سست کرده و از کار بیندازند. اگر ایمنی فرهنگی  نداشته باشیم همانند بدنی هستیم که به دلیل فقدان سیستم ایمنی با یک ویروس ساده سرماخوردگی هم دچار عفونت شده و از بین می رود. در فرهنگ هم چنین است که وقتی غربی ها و هوادارانش اصل سیستم بدنی ما را هدف می گیرند دیگر کوچک ترین ویروس ها هم موجب خسارت خواهند شد. یکی از آن ویروس ها اباحه گری یا ولنگاری فرهنگی است. مهم این است که ما به جای این که درباره هر یک از این ویروس های فرهنگی بنشینیم و داروی آنتی بیوتیک تهیه کنیم یک بار همت کرده و سیستم ایمنی خود را تقویت کنیم. بخشی از تقویت سیستم ایمنی فرهنگی ما موکول به این پذیرش است که باور کنیم که دشمنان فرهنگی داریم و آن‌ها علیه ما توطئه فرهنگی می کنند. تا وقتی که این باور ساده را گروهی از مدیران ما ندارند و این باور بنیادین را از بُن انکار می کنند و نام این هوشیاری را توهم توطئه می گذارند در واقع ما همچنان از ویروس ولنگاری فرهنگی آسیب خواهیم دید. من به شدت بر این باورم که انکار توطئه فرهنگی بخشی از همین توطئه فرهنگی است. در واقع دشمن برای این که گارد ما را مقابل خود باز کند با برچسب توهم توطئه، هوشیاری مردم و مدیران ما را هدف می گیرد و لاجرم دیگر در برابر این ویروس ها از خودمان عکس‌العملی نشان نمی دهیم. هنگامی که پدیده های زشت رخنه این ویروس را در جامعه می بینیم متوجه می شویم که آن سهل انگاری اولیه بلا وجه بوده و مدیران ما یا از سر غفلت و یا از سر خیانت متأسفانه در زمان خود در مقابل این رخنه فرهنگی هوشیار نبودند.

← اگر لیبرالیسم را اباحه گری ترجمه کنیم که همین طور هم است باید گفت که دشمنان این سرزمین تا ما را از همه مبانی و اصولی که منجر به انقلاب اسلامی شد، منحرف نکنند دست از تلاش برنخواهند داشت.

مهم ترین کاری که می کنند این است که سیستم ایمنی ها ما را سست کرده و از کار بیندازند. اگر ایمنی فرهنگی نداشته باشیم همانند بدنی هستیم که به دلیل فقدان سیستم ایمنی با یک ویروس ساده سرماخوردگی هم دچار عفونت شده و از بین می رود.

← ما باید به اصول خودمان برگردیم مبانی و اصولی که به وقوع انقلاب اسلامی انجامید، راه برون رفت ما از این معضل است. و گرنه باید بنشینیم و به تعداد انحرافات صورت یافته پرونده پزشکی باز کنیم و فرهنگمان را درمان کنیم! باید به مبانی و اصول خود برگردیم و باورمان شود که دشمنان ایران همان طور که در زمینه های سیاسی، نظامی، امنیتی و اقتصادی علیه ما توطئه چینی می کند، حتماً به طریق اولی درباره فرهنگ ما هم توطئه خواهد کرد.

- همین نادیدگی باعث شده که نحوه زیست فرهنگی جامعه برگرفته از انواع ایسم های غربی شده و قالب‌بندی و سبک زندگی مردم دچار تغییر شود. به نظرتان چگونه می توان از انتقال بیشتری این نوع تفکر در جامعه جلوگیری کرد؟

ما باید به اصول خودمان برگردیم مبانی و اصولی که به وقوع انقلاب اسلامی انجامید، راه برون رفت ما از این معضل است و گرنه باید بنشینیم و به تعداد انحرافات صورت یافته پرونده پزشکی باز کنیم و فرهنگمان را درمان کنیم! باید به مبانی و اصول خود بر گردیم و باورمان شود که صهیونیسم جهانی، آمریکای جهان خوار، استکبار جهانی و در یک عنوان دشمنان ایران همان طور که در زمینه های سیاسی، نظامی، امنیتی و اقتصادی علیه ما توطئه چینی می کند، حتماً به طریق اولی درباره فرهنگ ما هم توطئه خواهد کرد.

- شاهد این بودیم که با توجه به عدم باورمندی یا ناآگاهی مدیران فرهنگی برخی ها درباره حذف هر گونه ممیزی در عرصه های هنری مانوردهند! درباره این مسئله چه دیدگاهی دارید؟

مدیریت فرهنگی اصلاً یک تخصص است و مدیران باید این تخصص را گذرانده باشند. ضمن این که باید امین نظام جمهوری اسلامی ایران هم باشند. همین گونه نمی شود که آدمی بیاید و ادعا کند که دغدغه دارد و او را به مدیریت فرهنگی منصوب کنند

این باور غلطی است که برخی از مدیران ما ساحت فرهنگی را فضای آسوده ای می بینند و فکر می کنند که دشمنان با این بخش هیچ کاری ندارند. مدیران فرهنگی چنان ادای تساهل در می آورند که می گویند ممیزی در زمینه ی فرهنگی را به خود اصحاب فرهنگ وا می گذاریم. در حالی که کسی که در زمینه ی ممیزی فرهنگی کوتاهی کند در واقع به وظیفه فرهنگی خود عمل نکرده و این وظیفه را به دشمنان فرهنگی سپرده است و آن ها از طریق ایادی داخلی خود این کار را به عهده خواهند گرفت. حذف ممیزی مثل این می ماند که سازمان استاندارد بگوید ما آنقدر به تولید کنندگان کالاهای ایرانی اعتماد داریم که از این پس به هیچ وجه آن ها را ممیزی نخواهیم کرد! این خیانت است و باعث می شود که کیفیت تولیدات داخلی سقوط کرده و دشمن بازارها را در دست بگیرد. عین این موضوع در ساحت فرهنگی اتفاق می افتد و گروهی از مدیران با توصیف و تملق و چاپلوسی این گونه جلوه می دهند که اصحاب فرهنگ و سینماگران و نویسندگان ما نیاز به ممیزی ندارند و اعطای مجوز باید به خودشان واگذار شود. در صورتی که ممیزی از حقوق معنوی مخاطبان ایرانی است و ما حق نداریم این حق مردمی را به واسطه تصدی مدیریت اجرایی خود به دست اهالی فرهنگ و هنر واگذار کنیم. این حق مردمی قابل واگذاری نیست؛ بنابراین هیچ مدیری حق ندارد سهل انگاری در انجام وظیفه خود را به پای اعتماد به اصحاب فرهنگ و هنر بنویسد و این گونه عنوان کند که خود هنرمندان همه مصائب را به گردن می گیرند.

← مدیریت فرهنگی اصلاً یک تخصص است و مدیران باید این تخصص را گذرانده باشند. ضمن این که باید امین نظام جمهوری اسلامی ایران هم باشند. همین گونه نمی شود که آدمی بیاید و ادعا کند که دغدغه دارد و او را به مدیریت فرهنگی منصوب کنند. این کار تخصص فرهنگی لازم دارد. باید نظارت کافی درباره مدیریت فرهنگی اعمال شود.

- به نظر می رسد که این گونه گرایش ها در دوره فعلی مدیریت فرهنگی بیشتر هم شده است!

من همیشه به یاد داشته ام که هر کسی جُبه صدارت فرهنگ به تن می کند، به نوعی روشنفکر می شود! آدم‌ها در دورانی که به مدیریت اجرا می رسند اهل چاپلوسی و تملق و مجیزگویی اصحاب فرهنگ می‌شوند و عنوان می کنند که به اهالی فرهنگ و هنر اعتماد دارند در حالی که این ها همه شعار است و همین اصحاب هنری اگر قلمی و نظری برخلاف مواضع سیاسی آن مدیران بردارند به راحتی مشمول ممیزی خواهند شد. واقعیت این است چیزی که وجه المصالحه قرار می گیرد. مصالح عالیه فرهنگی کشور و حقوق فرهنگی آحاد ایرانیان است؛ بنابراین بنده فکر نمی کنم در دوره ای این مسئله  کم یا زیاد شده است. در واقع بیماری دیر سالی است که ما از آن رنج می بریم و انشاء الله برای یک بار برای همیشه بتوانیم آن را درمان کنیم.

- با توجه به عملکرد مدیریت فرهنگی در کشور می توان همچنان امیدوار به وقوع شرایطی بهتر بود و یا این که افراد و نهادهایی خارج از چرخه مدیریت دولتی و در حوزه جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی باید بار فرهنگی را به دوش بگیرند؟

من فکر می کنم کسی که مدیریت فرهنگی را متقبل شده باید بتواند به وظایفش به لحاظ قانونی عمل کند. من قصد دولتی کردن و غیردولتی کردن مسائل فرهنگی را ندارم و به دنبال طرح ریشه های فرهنگی هستم که در همه دوره ها وجود داشته است. ما در دوره گذشته هم همین تساهل و تسامح فرهنگی را داشته‌ایم. مگر در حوزه مدیریتی پیشین سینما همین مسائل وجود نداشت؟ آقایان به محض این که از حوزه مدیریت کنار می روند اصولگرا می شوند و به هنگامی که در رأس مدیریت قرار می گیرند ملوس و مخملی می شوند! از نظر من این کسالت فرهنگی هیچ ربطی به دولتی  خاص ندارد و همان طور که عرض کردم به این برمی گردد که مدیر متخصص در حوزه فرهنگ تربیت نمی کنیم و آدم هایی با ظرفیت مدیر روابط عمومی را به این گونه مصادر می گماریم که همه چیز را خراب می کنند تا وقتی که متخصصین امین جمهوری اسلامی در ساحت فرهنگ را تربیت نکنیم مشخص است که بازی را خواهیم باخت! آدم هایی از جنس روابط عمومی هستند که انسان های دغدغه مند را متهم به دلواپس بودن می‌کنند! آن مدیران اعتقاد دارند که کارشان را بلدند. اگر این طور است چرا در جلسه تودیع خود اظهار شرمندگی می کنند؟! حقیقت این است که هر یک از مردمان ایرانی و تک تک آدم هایی که در ساحت فرهنگی دغدغه ای دارند حق ابراز این دغدغه را نزد مدیران دارند اما مدیران دولتی در همه ادوار صرفاً این حق را برای اصحاب فرهنگ و هنر قائل هستند که این گونه نیست و همه مردمان خوب ایرانی حقوق فرهنگی داشته و مدیران دولتی موظف به استیفای این حقوق هستند. در حالی که به نظرم این مسئله ای فراموش شده در اکثر دولت های ما بوده و مدیران فرهنگی به وظایف خود عمل نکردند از این نظر باید مدیرانی تربیت کنیم که تخصص این کار را داشته باشند.

- این نوع مدیران باید فعال عرصه فرهنگی و هنری باشند و یا این که از ظرافت های مدیریت فرهنگی برخوردار باشند؟

ببینید، مدیریت فرهنگی اصلاً یک تخصص است و مدیران باید این تخصص را گذرانده باشند. ضمن این که باید امین نظام جمهوری اسلامی ایران هم باشند. همین گونه نمی شود که آدمی بیاید و ادعا کند که دغدغه دارد و او را به مدیریت فرهنگی منصوب کنند. این کار تخصص فرهنگی لازم دارد. چطور می‌شود که در سیاست، اقتصاد و امور نظامی متخصصانی تربیت شده و به کار گمارده می شوند و به صرف این که کسی عنوان کند که دغدغه دارد نمی توان بسنده کرد. پس در ساحت فرهنگ و هنر و رسانه هم این گونه باید باشد و باید متخصصانی را در این زمینه تربیت کرد. در عین حال که باید نظارت کافی درباره مدیریت فرهنگی اعمال شود.


منبع: سینما رسانه / مرتضی اسماعیل دوست