تبیان، دستیار زندگی
قرار گذاشته بودیم آن روز دور هم جمع شویم تا با هم به سینما برویم. برای من خیلی مهم بود که تیپ زیبا و جذابی بزنم. همیشه همین کار را می کردم. مخصوصا زمانی که همه ما دختران جوانی بودیم.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زیبایی کدام حجاب را خدا هم دوست دارد؟

قرار گذاشته بودیم آن روز دور هم جمع شویم تا با هم به سینما برویم. برای من خیلی مهم بود که تیپ زیبا و جذابی بزنم. همیشه همین کار را می کردم. مخصوصا زمانی که همه ما دختران جوانی بودیم.

سمیرا اسکندرپور- بخش زیبایی تبیان

زیبایی کدام حجاب را خدا هم دوست دارد؟


آن روز هم مثل تمام روزهای شادی ام تصمیم داشتم تیپ جذابی بزنم. به سراغ روسری هایم رفتم و روسری برّاق با رنگ جیغی که داشت را برداشتم. روبروی آینه ایستادم و با مدلی که به تازگی یاد گرفته بودم به سرم بستم. به مانتوهایم نگاه کردم. پیش خودم گفتم: باید طوری تیپ بزنم که هر وقت چادرم کنار رفت چیزی که از من دیده می شود دست کمی از کسانی که اعتقادی به حجاب ندارند نداشته باشم. باید همه بفهمند که من هم می توانم بهترین و جذاب ترین تیپ ها را بزنم و حتی بهتر از آن ها باشم. بعد از آن هم کفش ها و شلوارم را برداشتم. شلواری که تنگی آن، پاهایم را زیر چادر بسیار زیبا می کرد. چادری را هم که همیشه این جور مواقع می پوشیدم چادر برّاقی بود که زیر نور آفتاب برقش دو چندان می شد. طوری که شاید از فاصله دور هم می شد برق آن را احساس کرد. این تیپ تنها یک ته آرایش ملایمی را کم داشت که باید آن را هم تکمیل می کردم.
بالاخره آن روز رسید. تمام آن چیزهایی را که انتخاب کرده بودم را پوشیدم و مقابل آینه ایستادم. این قدر جذاب و زیبا شده بودم که خودم مجذوب خودم شدم. خیالم راحت شد که همانی شده ام که می خواستم.
به محل قرار رسیدم. همه دوستان همانجا جمع شده بودند. همه باهم پنج نفر می شدیم. وقتی با همه بچه ها سلام و احوالپرسی کردم توجهم به تیپ نازنین جلب شد. مانند همیشه تیپ ساده اما تمییز و مرتبش را زده بود. من می دانستم که وضعیت مالی نازنین دقیقا مثل ماست. می شود گفت وضعیت مالی تقریبا خوبی هم دارند.
همیشه دلم می خواسته که این سوال را ازش بپرسم که چرا وقتی که می تواند بهترین تیپ ها را بزند این کار را نمی کند. اما آن زمان مجالش نبود و باید به داخل سالن سینما می رفتیم تا فیلم مورد علاقه مان را که تعریفش را زیاد شنیده بودیم را ببینیم.
بعد از دیدن فیلم به کافی شاپی که همان اطراف بود رفتیم تا چای و کیکی دور هم بخوریم. احساس کردم حالا وقتش است که این سوال را از نازنین بپرسم.
کیکی را که در دهانم بود با عطر و بوی چای در گلویم پایین دادم و پرسیدم: نازنین! یه سوال ازت بپرسم ناراحت نمیشی؟
چشمانش به من با تعجب خیره شد. اما با مهربانی همیشگی اش گفت: نه. هر چی دوست داری بپرس. اما زیاد هم غافلگیرم نکن.
بعدش هم خندید. و من هم خنده ام گرفت و گفتم: نه نترس. سوال بدی نیست.
دوباره ادامه دادم: یه مدتی هست دلم می خواد ازت بپرسم تو که وضعیت مالی نسبتا خوبی داری چرا همیشه تیپ هایی که می زنی ساده است.
نگاهی به خودش انداخت و با لحنی که طعم شوخی داشت گفت: یعنی بَدَم؟
گفتم: نه. اتفاقا خیلی خوشم میاد از سادگی تیپت. اما می خواستم دلیل کارت رو بدونم. سلیقه ات این طوریه یا دلیل خاصی داره؟
وقتی خواست پاسخم را بدهد کمی جدی شد. انگار که می خواهد چیزهایی را برایم بگوید که برایش خیلی مهمه: خب راستش رو بخواهی من اتفاقی که این طوری لباس نمی پوشم. من برای این کارم دلیل دارم. یعنی برای سادگی چادر و لباس ها و همه ظاهرم.
برایم جالب تر شد: خوب پس بگو دوست دارم بشنوم.

حجابمون رو زیبا کنیم. اما همان طوری زیبا کنیم که خدا

می خواد.

لبخندی زد و گفت: ببین... خب هممون مثل هم زیبایی رو دوست داریم. اما واقعا کمتر میشه که دنبال زیبایی ای باشیم که بهترین زیباییه. منظورم اینه که خیلی از ما به دنبال زیبایی ای هستیم که خودمون دوست داریم. به این فکر نمی کنیم که خدایی که حس زیبادوستی رو در وجودمون گذاشته خودش هم به ما گفته که باید به این حس را کجا یا دقیقا چه شکلی یا به چه اندازه استفاده اش کنیم. ما به این دنیا اومدیم تا تموم کارهامون برای خدا باشه. حتی دوست داشتن هامون. حتی زیبا شدن هامون. باید همون طور زندگی کنیم که خدا می خواد.
گفتم: تو یعنی فهمیدی که خدا چه زیبایی رو دوست داره؟ یعنی اگه بخواهیم حجابمون رو زیبا کنیم باید چه شکلی باشیم؟
با اشتیاق فراوان که حالا احساس می کرد گوش خوبی برای شنیدن حرف های مهمترش هست گفت: آره. من مطالعه کردم و فهمیدم که از نظر دین اسلام که دین خداست حجاب باید طوری باشه که باعث جلب توجه نشه. باید حجابمون رو زیبا کنیم. اما همان طوری زیبا کنیم که خدا می خواد. باید در خیابون طوری لباس بپوشیم که مناسب چشمان مردان نامحرم باشه.
یکی دیگه از بچه ها پرسید: خب می تونی مثال بزنی که چه چیزهایی باعث جلب توجه میشه؟
نازنین با نرمی رو کرد به او و گفت: مثل رنگ های جیغ و یا پارچه های خیلی برّاق و یا حتی صدای بلند بعضی کفش های پاشنه بلند و زیبایی هایی مثل این ها چیزهایی هستند که باعث جلب توجه می شوند و مناسب خیابون نیستند. زیبایی در کوچه و خیابان شکل و معناش فرق می کنه. باید تمییز و مرتب باشیم اما نباید حواس مردم مخصوصاً مردها را به تیپ و ظاهر خودمون پرت کنیم. حتی اگه چادر سرمون هست یا موها و بدنمون پوشیده است.
تا به حال این حرف ها به گوشم نخورده بود. همیشه به این فکر می کردم که خودم چی دلم می خواهد. هر چی که به نظرم خوب می آمد همان را انتخاب می کردم.
به سر تا پای خودم نگاه کردم. دیدم روسری ام، مانتویم، شلوارم، کفش هایم و حتی چادرم همانی است که خودم دلم می خواهد. بدون این که حتی بدانم نظر خدا در این باره چیست.دلم خیلی گرفت. اما باز هم احساس تازه ای داشتم. احساسی که برایم دوست داشتنی بود.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.