معلمی سرمایه بقای من بوده است
مصطفی علیپور می گوید: زبان ایجاز و ریتم و موسیقی که دو عنصر مهم شعر هستند.
مصطفی علیپور، شاعری از خطه ی شمال ایران. او، که در سال 1340 شمسی در روستایی در تنکابن به دنیا آمد، فارغ التحصیل کارشناسی ادبیات فارسی از دانشگاه تبریز و کارشناسی ارشد همین رشته از دانشگاه فردوسی مشهد است. وی از 27 سالگی شروع به تدریس کرد و پس از آن در دانشگاه فرهنگیان به عنوان مدرس مشغول به کار شد و هم اکنون دانشجوی دکتری از دانشگاه خوارزمی است. علیپور اولین مجموعه شعر خود با نام از گلوی کوچک رود را در 33 سالگی به چاپ رساند.
تفاوت کتاب در چهارراه بهارنارنج با کتاب های قبلی شما در چیست؟
این کتاب مرکب از شعرهای نیمایی و سپید است، به اضافه ی این که دو سه شعر قدیمی تر هم که برای من نوستالژیک بوده است، به آن اضافه کرده ام. بعد از آن، کتاب در پیراهن اردیبهشت به بازار آمد که به لحاظ شکل و فرم در این دو کتاب تغییراتی ایجاد کردم. سعی کردم دارای همان ساختمان و معماری ای باشد که در نظریه های مربوط به شعر نیمایی آمده است و از نظر ساختمان و معماری کامل تر باشد.
از شغلتان، معلمی، راضی هستید؟
به عنوان یک معلم بله. الآن بعد از سی و چند سال معلمی هم چنان راضی ام. اگر قرار باشد امروز دوباره از من پرسیده شود که چه شغلی انتخاب می کنی، دوباره معلمی را انتخاب می کنم. معلمی سرمایه ی بقای من بوده است. دو حضور را در زندگی ام بسیار دوست دارم: حضور در کلاس و حضور در کنار فرزندانم دو نعمت بزرگی که خدا به من داده است، هرچند معلم بودن با این که شما معلم سازمانی به نام وزارت آموزش وپرورش باشید کمی متفاوت است. اگر نقد و اشکالی وجود دارد، شاید به سازمان و سیستم و سامانه ی آموزش وپرورش مربوط باشد. معلمی به خودی خود هیچ عیبی ندارد. خدا مسیر را برای من باز کرد و جهت درست را به من نشان داد. شغلی دارم که اگر در این دنیا چندان از آن بهره مند نبوده ام، تردید ندارم در آن دنیا بسیار بهره مند خواهم بود و این شغل مرا شفاعت خواهد کرد. سال های زیادی معلم و مربی شعر اردوهای دانش آموزی بودم که امروز بسیاری از آن شرکت کننده ها شاعران سرشناس و روزنامه نگار شده اند. البته، گاه پیش می آید که خودشان هم به تأثیر من در شخصیت شعری شان اشاره می کنند.
اشاره به اردوهای آموزشی کردید. به جز کشف و راهنمایی استادان، آموزش می تواند باعث شاعرشدن کسی بشود؟
قطعاً همین طور است، ولی یک نکته را نباید فراموش کنیم: آموزش به تنهایی نه. شاعری ذاتی و غریزی و به قول حافظ حسن خداداد است، اما آموزش این حسن خداداد را در ذات شاعر خدادادی تقویت می کند. به هر حال، شاعری دو بال دارد: بال ذاتی و غریزی و بال آموزشی. من با آموزش بسیار موافقم، هرچند مشکلی که وجود دارد این است که این اردوها بعد از چند روز که به پایان می رسند، ارتباط با شاعرانی را که در آن ها شرکت کرده اند قطع می کنند.
سلمان هراتی هم معلم شما بود؟
بله، سلمان هراتی اولین معلم شعر من بود. نه فقط در شعر، حتی در اخلاق انسانی و در بینش و نگاه هم من متأثر از او بودم. در کتاب گلوی کوچک رود من خیلی تحت تأثیر زبان و فکر و نگاه او هستم. به نوعی، یکی از خاص ترین شاگردان سلمان هراتی بودم و مرا بیش از هر کسی او در خط شعر و شاعری انداخت. آموختن و مطالعه کردن را از او آموختم. اولین کتاب نقد را، که طلا درویش رضا براهنی بود، سلمان هراتی به من داد. آن زمان این یکی از تأثیرگذارترین کتاب های مبنایی در حوزه ی نقد در دهه ی 60 بود. کاست صدای فروغ فرخزاد و صدای شاملو را به من داد. اگر سلمان هراتی نبود، شاید امروز من یک شخصیت شعری دیگری پیدا می کردم.
سبک شعری او چگونه بود؟
شعر او یکی از بهترین نماینده های شعر دهه ی 60 است، هم از نظر زبان و هم از نظر شعر. ضمن حفظ ارزش های زیبایی شناسی شعر، به زبان نثرگونه، به ویژه در کتاب از آسمان سبز، می نویسد. ولی بعدها در کتاب دری به خانه ی خورشید با نیایش واره هایش به جای بهره گیری از امکانات و ظرفیت های زبان نثر در جست وجوی تولید و خلق زبان شعر برمی آید. سلمان با آن روح جست وجوگر در عمر کوتاه شاعری اش توانست یکی از بزرگ ترین، مهم ترین و تأثیرگذارترین شاعران زمان ما شود. فقط خدا می داند که اگر فرصت بیش تری برای نوشتن پیدا می کرد، چه شاگردانی را تربیت و چه جوانانی را هدایت می کرد و چه آثار شگفت انگیزی را خلق می کرد. من هم از لحاظ شعر هم به لحاظ نگاه و فکر وامدار او هستم.
به شعر منثور اشاره کردید. بسیاری شعر منثور را با شعر سپید یکی می دانند.
من جزو معدود معلمان شعر هستم که بین شعر منثور و سپید تفاوت قائلم. خود من تا زمان کتاب درباره ی زبان شعر، شعر منثور و شعر سپید را یکی می گرفتم، ولی بعد از دهه ی 70 متوجه شدم زبان شعر سپید با زبان شعر منثور تفاوت هایی دارد.
علیپور: اگر نقد و اشکالی وجود دارد شاید به سازمان و سیستم و سامانه آموزش پرورش باشد، معلمی به خودی خود هیچ عیبی ندارد.
و تفاوت هایشان چیست؟
تا آن جایی که مطالعه بر پایه ی تجربه هایی که شاعران جوان انجام دادند، شعر منثور بر پایه ی امکانات، ظرفیت ها و مولفه های نثر تولید می شود؛ یعنی زبان ایجاز و ریتم و موسیقی، که دو عنصر مهم شعر هستند، در اشعار منثور کم تر می بینیم. به همین دلیل، عمده ی جملاتْ جملات طولانی فاقد ریتم و حرکت است. فقط آنچه در زبان شعر منثور مهم است تصویر و فکر و نگاه است. اما در زبان شعر، شاعر اولین کاری که می کند این است که سعی می کند نظم نحو و ساختمان زبان معیار را در واقع با جابه جایی عناصر زبان، یعنی فعل و فاعل و مفعول، به هم بریزد. مسئله ی دوم در زبان شعر ایجاز است که یک اصل بسیار مهم است. در زبان شعر، شاعر در جست وجوی خلق ایجاز است. نکته ی سوم این است که تولید اشعار سپید سنت های زبانی و نحوی جدید به وجود می آورد که در زبان نثر چنین اتفاقی نمی افتد، اما نکته ی دیگر در زبان شعر سپید این است که این نوع شعر، مثل شعر نیمایی، دارای ساختمان و فرم و شکل است؛ یعنی همه ی اجزای پنهان و آشکار درون شعری با هم در پیوندند، از کسره ها و واج ها گرفته تا کلمه ها و ترکیب ها و بندها و سطرها.
پس یعنی شعر منثور همان نثر است؟
به لحاظ زبانی بله، ولی ارزش شعری دارد. شعر منثور به لحاظ ارزش های شعری چیزی کم از شعر سپید ندارد. نشانه های شعری و تصویرها در شعر منثور همان قدر اهمیت دارد که در شعر سپید. منتها آنچه از یک اثری شعر خلق می کند فقط نشانه های شعری و فقط فکر و تصویر نیست، زبان شعر بسیار مهم است؛ چراکه زبان به شعر ساختمان می دهد. عمده ی شعرهای منثور با حفظ منطق شعر منطق زبانی نثر دارند. تولید شعر سپید، به دلیل این که شاعر متعهد به زبان شعر است، بسیار سخت تر از شعر منثور است.
منبع: ادبی الف یاء - فریده قربانی