تبیان، دستیار زندگی
شهید «حاج حسن محبتی» پدر سه شهید با ایثار جان خود پس از اهدای فرزندانش به مسلمانان پیام داد: نباید با شهادت عزیزانتان درراه خدا، مقابل دشمن سست و بی اراده شوید.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سلوک پدر سه شهید

گفت و گو با فرزند شهید حاج محمد حسین محبتی درباره سلوک پدر

شهید «حاج محمدحسین محبتی» معروف به «حمزه انقلاب» پدر سه شهید است که پس از اهدای جان فرزندانش این گونه پیام داد: نباید با شهادت عزیزانتان در راه خدا، مقابل دشمن سست و بی اراده شوید. او که بود؟  این مصاحبه را بخوانید:

مصاحبه: صادق جعفری-بخش فرهنگ پایداری تبیان
حمزه انقلاب پدر سه شهید بود

نامش حاج حسین محبتی است. سال 1303 در شهرستان خمین دیده به جهان گشود. حرفه کشاورزی را برای خود برگزید و سبک زندگی ساده و بی آلایشی داشت. عشق به نظام و امام او را بر آن داشت تا قدم در عرصه نبرد و مبارزه گذاشته و در این راه فرزندان خود هم مسیر شد. او که سه فرزند شهید را تقدیم انقلاب کرد هیچ گاه اراده اش سست نشد و زیر بار این غم بزرگ کمر خم نکرد چراکه معتقد بود باید در مقابل دشمن استوار و ثابت قدم ایستاد. او توانست در عملیات های مختلف به درجه جانبازی نائل شود. وی در سال 1380 براثر عوارض ناشی از گازهای شیمیایی در بیمارستان در سن 77 سالگی به درجه رفیع شهادت رسید. با فرزند این شهید بزرگوار «دکتر حسن محبتی» به گفت و گو نشسته ایم تا از خصوصیات و ویژگی های اخلاقی این شهید بزرگوار بیشتر آشنا شویم.

چه شد که پدر عازم در جبهه شد؟

پدر من، حاج محمدحسین محبتی متولد سال 1303 که در سال 80 براثر عوارض شیمیایی حاصل از جنگ در بیمارستان شهید شد. وی ازجمله کسانی بود که بعد از انقلاب اسلامی روحیه انقلابی گری پیدا کرد. پدر تاجر و کشاورز بود. هم در تجارت و زراعت و هم کشاورزی بسیار ساده بود؛ یعنی اینکه از قشر خاص عمومی جامعه نبوده بلکه یک تاجر و کشاورز ساده بود.

باور داشت اگر کسی در راه رضای خدا و انقلاب عزیزی را از دست بدهد نباید گریه کند. چراکه دشمن خیال می کند چیز مهمی از دست داده و خوشحال می شود و این اصلاً خوب نیست. همیشه سعی می کرد صورت شادی داشته باشد

در ابتدا بسیاری از خانواده ها با رفتن فرزندانشان به جبهه موافق نبودند ازجمله خانواده من؛ اما به مرور زمان واقعیت دفاع مقدس برای مردم آشکار شد. اوایل مسئله جنگ جنبه سیاسی و انقلابی داشت اما بعدها جنبه حماسی و غیرتی پیدا کرد؛ یعنی همان مادرانی که در ابتدا مخالف رفتن فرزندانشان به جبهه بودند اما بعدها آن ها هم به صحنه جنگ آمدند به طوری که به اهواز و شهرهای جنوبی می رفتند و در پشت خط به دفاع از کشور می پرداختند. به هر حال نمی توان خرده گرفت چراکه شما یک بیمار پیوند قلبی را ببینید اگر یک درصد شانس زنده ماندن داشته باشد حاضر است تمام دارایی خود را بدهد تا در این دنیا بماند. همه برای ماندن تلاش می کنند. پدر من هم در ابتدا مخالف بود. زمانی که سه تا از برادرهای من به جبهه رفتند و دو تا از آن ها مفقودالاثر و یک نفر شهید شدند پدرم تصمیم گرفت که به صحنه جنگ بیاید تا سهمی از این دریای ایثار و گذشت را هم او نصیب خود کند؛ بنابراین سال 62 بود که پدرم به صورت داوطلبانه رسماً وارد منطقه نظامی شدند .

پدر در چه عملیاتی حضور داشت و چگونه جانباز شد؟

پدر در عملیات های مختلفی ازجمله عملیات عقب نشینی فاو، کربلای 4 و عملیات والفجر 10 حضور داشت. وی در گردان روح الله به عنوان مسئول تدارکات سنگر و همچنین تک تیرانداز بوده که در عملیات والفجر 10 و عملیات فاو به شدت شیمیایی می شود و سرانجام در سال 80 براثر عوارض ناشی از شیمیایی در بیمارستان شهید می شود.

درباره برادرهایتان بگویید که چگونه شهید شدند؟

برادر بزرگم آقا محمد که متولد سال 1342 که دانشجوی رشته مکانیک دانشگاه شریف بود از دانشجویان خط امام و رهبری که در سال 60 وارد دفاع مقدس شده و سال 62 به عنوان قائم مقام لشگر شهید زین الدین در منطقه خیبر مفقودالاثر می شود و سال 81 پیکرش پس از شناسایی به ایران می آوردند.
در همان سال 62 قبل از مفقودالاثر شدن برادرم محمد، آقا ابراهیم که متولد سال 1345 و جزء طلاب حوزه بودند در عملیات والفجر 4 در مریوان مفقودالاثر می شود. پیکر مطهر وی هم سال 82 شناسایی و به کشور انتقال داده شد؛ اما برادرم حمید که به عنوان برادر شیری ما محسوب می شد و به ما محرم بود، از مادر شیر خورده بود و به طورکلی در خانواده ما بزرگ شده بود؛ وی متولد سال 1341 و در عملیات کربلای 5 به درجه رفیع شهادت نائل شدند. روحشان شاد.

از خصوصیات اخلاقی و ارتباط خودتان با پدرتان بگویید.

به جرئت می توانم بگویم که بهترین خاطرات دوران زندگی من تربیت در مکتب پدرم است؛ پدری که سه تا حسن بسیار پسندیده داشت.

اول اینکه فرزندانش چون یک مرد بزرگ کرد؛ یعنی زمانی که ما به سنی رسیدیم که راهمان را انتخاب کردیم پدر دیگر تعصب نداشت. خاطرم هست زمانی که برادرهایم مفقودالاثر شدند پدرم حتی یک بار در جمع گریه نکرد. بسیار روحیه استوار و مقاومی داشت چراکه باور داشت اگر کسی درراه رضای خدا و انقلاب عزیزی را از دست بدهد نباید گریه کند. چراکه دشمن خیال می کند چیز مهمی از دست داده و خوشحال می شود و این اصلاً خوب نیست.
همیشه سعی می کرد صورت شادی داشته باشد. پدر سیرت و روش علی بن ابیطالب (علیه السلام) را برای زندگی اش انتخاب کرده بود. زمانی که با پدر به زمین کشاورزی می رفتیم و تنها می شدیم خیلی خلأ فرزندانش را احساس می کرد و آزرده خاطر می شد و من می دیدم که اشک از چشمانش جاری بود و همیشه به من می گفت که این مسئله را جایی عنوان نکنم. من هم این مسئله را نگفتم تا بعد از شهادت خودشان آن را مطرح کردم.
یکی دیگر از خصوصیات اخلاقی پدر این بود که بسیار بخشنده بود. خانواده من سال 63، چیزی در حدود 80 تا گوسفند داشتند باوجوداینکه تأمین آذوقه گوسفندان کار بسیار سخت و طاقت فرسایی بود پدرم برای کمک به رزمندگان دو تا کامیون بزرگ پنیر به جبهه فرستاد. سومین خصوصیات پدر اعتقاد و عشق به امام بود.

درد از دست دادن عزیزترین کس در زندگی درد سخت و جانکاهی است که هر کس را یارای تحمل آن نیست. من به مادران شهیدان محبتی لقب زینب زمانه داده ام

یکی از دوستان هنگام مفقودالاثر شدن برادرهایم به پدرم خیلی متلک می گفت و زخم زبان می زد چون می گفت: «الآن خمینی هست که بیاید و تسلیت بگوید؟». خوب پدر مرد بسیار بزرگواری بود و در برابر این رفتارها تنها سکوت می کرد و فقط می گفت: «خدایا صبرم بده.»
 پدرم متولد خمین بود و از نزدیک با امام دیدار داشت، همیشه می گفت: «قشنگ تر از صحنه جنگ، صحنه ای بود که امام و فرمانده عزیزم را دیدم.» از این بابت بسیار خرسند بود. یادم هست سال 61 بحث بنی صدر و بهشتی مطرح بود. برادرم بسیار پیرو آقای بهشتی بود و یکی از اعضاء فامیل به شدت طرفدار بنی صدر، روزی به خانه ما آمد. پدر در سفره هر دو نفر را چپ و راست خودش نشاند تا باهم بحث نکنند. پدر تدبیرش فراتر از تدبیر گفتمان امروزی بود؛ یعنی برای کشور هم شهید داد که این خودش به نوعی تدبیر است و هم امید داشت. هیچ گاه اسلحه به روی فرزندانش نکشید. بچه ها با اسلحه پدر شهید نشدند بلکه با اسلحه دشمن شهید شدند. رابطه من با پدرم رابطه بسیار صمیمی بود چون من پسر درس خوانی بودم و پدر علاقه زیادی به درس خوان ها داشت. همچنین من از بچگی فن بیان خوبی داشتم و شعر هم می خواندم و پدر به خاطر نوع گفتمان من خیلی دوستم داشت و باهم خیلی رفیق بودیم.

در این میان نقش مادر را چگونه ارزیابی می کنید؟


مادرها و به طورکلی زن در جامعه مسلمانان مظلوم است. نمونه بارز آن حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که مظلوم ترین زن عالم محسوب می شوند. مادر من هم به مانند دیگر مادران سرزمین ایران که تعدادشان هم کم نیست سختی های زیادی کشید. درد از دست دادن عزیزترین کس در زندگی درد سخت و جانکاهی است که هر کس را یارای تحمل آن نیست. من به مادران شهیدان محبتی لقب زینب زمانه داده ام. صبوری که در مادران شهیدان دیده می شود بیشتر نگاه رأفت آمیز و درایت آمیز حضرت آقا است.
شب قبل از اینکه محمد را به کشور بیاورند مادرم خواب می بیند که محمد آمده و هدیه ای را به مادرم داده است که صبح به ما اطلاع دادند که محمد شناسایی شده است. شلوار محمد بر روی استخوان هایش بود. مادر راحت پذیرفت و آرام شد؛ اما در زمان شهادت برادرم حمید وضع خیلی آشفته بود چون پیکر او را آوردند و خانواده به شدت به هم ریخت. شاید بگویند آوردن استخوان ها کار اشتباهی است اما من می گویم بزرگ ترین خدمت به والدین شهدا است این والدین تا استخوان ها را نبینند آرام نمی گیرند و حتی خاکی از آن ها هم آورده شود آرام می گیرند واقعاً گروه تفحص بزرگ ترین خدمت را به خانواده شهدا می کنند که خدا اجرشان دهد.