تبیان، دستیار زندگی
15 آذر سالروز درگذشت علی حاتمی است. فیلمسازی که علقه ویژه ای به طهران قدیم داشت و در غالب آثارش ردی از این شهر به چشم می خورد... . این روزها فیلم «سیانور» روزهای پایانی اکران را سپری می کند. بهروز شعیبی در این فیلم تصویری درست از تهران دهه پنجاه پیش چشم م
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : احمد رنجبر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فیلمسازان مكتب طهران

مرور كارنامه كارگردان هایی كه فرهنگ و مرام پایتخت در آثارشان نمود داشته است

15 آذر سالروز درگذشت علی حاتمی بود. فیلمسازی که علاقه ویژه ای به طهران قدیم داشت و در غالب آثارش ردی از این شهر به چشم می خورد... .این روزها فیلم «سیانور» روزهای پایانی اکران را سپری می کند. بهروز شعیبی در این فیلم تصویری درست از تهران دهه پنجاه پیش چشم مخاطبان قرار داده...

احمد رنجبر- بخش سینما و تلویزیون تبیان
کارگردانان

بهانه نوشتن مطلب پیش رو این دو اتفاق است که ذکرش رفت؛ كارنامه كارگردان هایی كه فرهنگ و مرام پایتخت در آثارشان نمود داشته است را مرور کرده ایم. توضیح این كه محور اصلی گزارش، فرهنگ تهران است نه صرفا لوكیشن پایتخت. به این معنا كه فیلم های مورد اشاره این پرونده،یا آداب اجتماعی تهران، یا فرهنگ این دیار و یا چالش هایی كه تهران مسبب آن ها بوده مبنای درام قرار گرفته اند.

پیش گفتار

درباره «سیانور» همین مقدار بسنده می کنیم که تصویربرداری و طراحی صحنه فیلم به شدت چشمگیر است و می تواند به عنوان یک الگوی موفق در ساخت آثار تاریخی معاصر مورد استفاده قرار بگیرد نه لزوما به این معنی که در چیدمان و بازنمایی دهه 50 از حیث بصری و معماری و فضای شهری دقیق عمل می کند که روح آن دوره نیز بر کالبد این فضاسازی دمیده شده به طوری که امکان همذات پنداری زمانی با حس نوستالژیک را برای مخاطب فراهم می نماید.

علی حاتمی

تهران و علی حاتمی. این دو نام بار معنایی فراوانی دارند و هر كدام یادآور مفاهیم زیادی هستند. حاتمی نوعی از سینما را به ذهن متبادر می سازد كه منتقدان و كارشناسان سینمایی اسامی متنوعی روی آن گذاشته اند. فارغ از هر گونه وجه تسمیه ، آن چه در این پرونده محل ارجاع است، نگاه زنده یاد علی حاتمی به شهر تهران است. تهران هم یادآور مكانی است كه به یك باره مورد توجه قاجار قرار می گیرد و اتفاقات مهم و اجتماعی متعددی را شاهد می شود. ضمن آن كه فرهنگ مردمانش همیشه پر از رمز و راز بوده.تهران نه فقط در آثار علی حاتمی كه در فیلم های چند كارگردان دیگر هم صاحب هویت و مرام است. این شهر كاركرد دراماتیك دارد و معرف نوعی از فرهنگ است. یعنی با دیدن این فیلم ها چند وجه از تهران قابل رد یابی است؛ فرهنگ فولكلور، مناسبات اجتماعی ، اتفاقات سیاسی ، معماری شهری و ...
علی حاتمی بچه تهران بود ؛یک تهرانی اصیل که بعدها در آثارش نشان داد به این شهر عرق و تعصب خاصی دارد ، تا جایی که آثارش تبدیل به شناسنامه ای تصویری از شهر تهران شدند. حالا آثار او مرجعی است برای اینکه ببینم تهران روزگار گذشته چگونه بوده و مردمش در آن چطور زندگی می کردند. کوچه پس کوچه های تهران را مثل کف دستش می شناخت و از همین رو بود که وقتی قرار شد تا زندگی جهان پهلوان را به تصویر بکشد، کوچه پس کوچه های خانی آباد را طوری ساخت که انگار خانی آباد اصلی همین جاست، گوشه ای شهرک غزالی و یا خیابان لاله زار هزار داستان که هنوز بعد از نزدیک به سه دهه همچنان کامل ترین و درست ترین تصویر از لاله زار آن سال هاست که بدون کوچکترین تغییری مورد استفاده کلی کارگردان دیگر هم قرار گرفت، اما تصویر او از تهران در آثارش فقط به بازسازی کوچه پس کوچه ها وخیابان های تهران محدود نبود و در فیلم و سریال های حاتمی فرهنگ ، گویش و آدم های تهران هم می دیدیم .

کارگردانان

مسعود كیمیایی

علاقه خاصی به تهران و مردمانش دارد. مسعود كیمیایی زاده کوچه سید ابراهیم خیابان ری تهران است. در کوچه دردار، آصف الدوله، سقاباشی و عین الدوله زندگی كرده. پس با معماری شهر، مراوادت مردم ، آداب و اخلاق شان آشنایی كامل دارد. از همان فیلم اول، «بیگانه بیا» تا همین آخری یعنی «متروپل» تهران مبنای درام بوده و در داستان نقش داشته. «قصیر» پر از ریزه كاری هایی است كه همگی معرف نوعی از فرهنگ در تهران آن زمان هستند، از لات ها و كلاه مخملی ها بگیر تا ناموس پرستی و دور هم نشینی دوستانه. حتی پاشنه ور كشیدن كفش های قیصری بیان كننده نوعی از فرهنگ زمانه است. تهران و آدم هایش در آثار بعدی كیمایی حضوری فعال دارند. پس از انقلاب فیلم هایی مثل «دندان مار» ، «اعتراض»، «ضیافت» و «سلطان» به طور پرررنگ تحولات سیاسی اجتماعی را بازتاب می دهند و از المان های زمان خود بهره می گیرند.

فریدون گله

در همه فیلم هایش می توان تهران را دید. كامل ترین آن «كندو» است كه در تمهیدی سینمایی، اجتماعی پایین تا بالای شهر در قاب فیلمساز قرار می گیرند. فیلم یك جامعه شناسی نسبتا كامل از تهران زمان است كه در آن فرهنگ پایتخت به نقد كشیده می شود. این فیلم هنوز در نوشته های منتقدان به عنوان بهترین تصویر از تهران یاد می شود. «زیر پوست شب» به خاطر چرخش مدام دوربین در شهر نمایی كامل از لوكیشن تهران به تصویر كشیده. «مهر گیاه» هم دارای تعدد لوكشین است و نمایی نسبتا جامع از شهر نشان می دهد.

امیر نادری

به طور مشخص تهران در سه فیلم از امیر نادری صاحب وجاهت و شخصیت است. یعنی در «خداحافظ رفیق» ، «تنگنا» و «مرثیه» می توان پی به بخشی از مرام و مسلك این شهر برد. آدم ها ، خیابان ، مناسبات و ... در هر سه فیلم بوضوح دیده می شوند. نگاه فیلمساز اما تلخ است و همین هم باعث شد «تنگنا» مدتی توقیف باشد. نادری داستانش را بجای تعریف در یك فضا به دل شهر برده كه اوجش در «تنگنا» رخ می دهد. برای همین است كه در بگ گراند می توان شاهد تاریخ تصویری تهران بود.

کارگردانان

حسن فتحی

حسن فتحی در آثارش نشان داده که فرهنگ مردم تهران را خیلی خوب می شناسد؛ چه زمانی که سریالی مثل «پهلوانان نمی میرند» و «شب دهم» می سازد و شمایی از زندگی پهلوانان و کلاه مخملی های آن دوران به نمایش می گذارد و چه زمانی که در «کیفر» و «زمانه» تهران جدید را به تصویر می کشد. فتحی در آثارش صرفا به بازنمایی جغرافیای شهر تهران متمرکز نشده. تمام المانهای شهری از فرهنگ قدیم تهرانی گرفته تا دیالوگها، روابط شخصیت پردازی و خلاصه در تمام جنبه ها، به تاریخ تهران پایبند مانده. در سریال «شهرزاد» هم با وجود اینکه به لحاظ دیالوگ نویسی ضعیف عمل کرده و نتوانسته حق مطلب را در این مورد نشان دهد اما باز هم در بازنمایی یک خانواده تهرانی در دهه سی موفق عمل کند.

اصغر فرهادی

در اکثر فیلمهای اصغر فرهادی، نمایی از دوران جدید تهران را می بینیم. درواقع فرهادی داستانهایش را طوری تعریف می کند که در هر فیلم، وارد سبک زندگی و فرهنگ طیف خاصی از مردم تهران شویم و مشکلات اجتماعی را از نقطه نظر آنها ببینیم. نقطه اوج توجهش به تهران در «داستان یک شهر» اتفاق افتاد. در «شهرزیبا» زندگی کنار خط ریل راه آهن حاشیه را به تصویر کشید. در «چهارشنبه سوری» تهران کاملا مدرن را در مجتمعی بزرگ و تقریبا نوساز روایت کرد و فرهنگی کاملا متفاوت برای ساکنانش چیند. در «جدایی نادر از سیمین» داستان را به مرکز شهر تهران آورد و آن را در بستر زندگی مردمی کاملا متوسط و معمولی روایت کرد. تهران حتی در فیلمنامه های فرهادی هم اهمیت ویژه داشت. در «روزگار جوانی»، «دایره زنگی» و ... کاملا روی پدیده شهرنشینی و مشکلات آن متمرکز شد و از داخل این مشکلات، داستان را پیش برد.

کارگردانان


كیانوش عیاری

كیانوش عیاری در چند فیلم تهران را مبنا قرار داده. مثلا «شبح كژدم» در تهران و كوچه پس كوچه هایش روایت می شود اما تهران بهانه داستان پردازی نیست. بارزترین فیلم كه تهران در آن نقش دراماتیك دارد ، «آبادانی ها» است. تاكسی یك جنگ زده آبادانی در تهران به سرقت می رود و او مجبور است برای پیدا كردنش به جاهای مختلف سر بزند و با آدم های مختلف وارد بحث و گفت و گو شود. این گشت و گذارها به همراه روزهایی كه تاكسی می راند و با مسافرها معاشرت می كرد نمایی جذاب از تهران دهه شصت خلق كرده.

دیگران

به این جمع می شد نام های دیگری افزود. عباس كیارستمی در «گزارش» تصویری ناب از تهران دهه پنجاه نشان داده و برای نخستین بار دغدغه های موجود در پایتخت را به تصویر یا بهتر است بگوییم به چالش كشیده. فیلم نشان دهنده روابط همسران در تهران مدرن است و نشانه های مدرنیته كه امروز به شكلی گسترده شاهد هستیم را پیش روی مان قرار داده. یا سریال «دایی جان ناپلئون» ریزه كاری های موجود در روابط خویشاوندی تهران زمان خود و نیز فرهنگ و اصطلاحات آن دوره را به تصویر كشیده.