تبیان، دستیار زندگی
«تفاوت شیطان قرآن با شیطان شیطان پرستان» عنوان مقاله ای است که وب سایت فرهنگی اطلاع رسانی تبیان منتشر کرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تفاوت شیطان قرآن با شیطان شیطان پرستان

«تفاوت شیطان قرآن با شیطان شیطان پرستان» عنوان مقاله ای است که وب سایت فرهنگی اطلاع‌رسانی تبیان منتشر کرد.

هومن بهلولی- روابط عمومی

شیطان پرستان

به گزارش روابط عمومی، در این مقاله آمده است:این مطلب که شیطان گرایان ادعا می‌کنند ـ که البته در کتب مقدس یهود و مسیحیت هم به آن اشاره شده است ـ و معتقدند که شیطان از ملائکه بود، به هیچ عنوان مورد تایید آخرین کتاب آسمانی نیست و برخلاف نص قرآن است. قران می فرماید: "«کان من الجن ففسق عن امر ربه»" شیطان از جن بود، پس از امر خداوند سرپیچی کرد.( سوره کهف،آیه 50). تعبیر دقیق تر در مورد جایگاه شیطان قبل از خلقت آدم در میان ملائکه، این است که او در صف ملائکه بود، نه از جنس ملائکه. قرآن می‌گوید: «کان من الجن». از طرف دیگر راجع به اصل خلقت شیطان تصریح نموده که از آتش آفریده شده است، که اصل خلقت جن هم از آتش است. و این اشتراک در خلقت مورد تصریح قران است. وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ(خداوند جن را از آتش افرید. الرحمن / 15 ) در صورتی که راجع به ملائکه چنین حرفی را ندارد.

از طرف دیگر قرآن برای شیطان غیر از اعوان و انصار، ذریه هم ذکر می‌کند که حکایت گر نوعی زاد و ولد و تکثیر نسل است؛ اما در مورد ملائکه چنین موضوعی را ذکر نمی کند و نوعی ثبات و عدم تغییر را در عالم فرشتگان می پذیرد.

شیطان، آن طور که قرآن معرفی می‌کند، موجودی است که از باطن بر انسان تسلط دارد، یعنی به اصطلاح در طول اراده انسان هاست نه در عرض آن، یعنی همین غرائز شهوانی که در انسان وجود دارد، زائد بر این ها شیطان ابزاری ندارد و شیطان از همین ناحیه به انسان نفوذ می‌کند.

به عبارت واضح تر، این طور نیست که برای دعوت آدمی به شر و فساد دو عامل وجود داشته باشد: یک عامل هواهای نفسانی، یک عامل هم شیطان؛ بلکه همان گونه که ملائکه که انسان را به سوی امور خیر و نیکی دعوت می‌کنند عامل مجزایی به حساب نمی آیند بلکه در طول گرایشات متعالی وجود انسان اند و هم چنان که ملائکه یک عامل ثانوی در مقابل زمینه های درونی انسان نیستند؛ شیطان هم یک عامل ثانوی در مقابل الهامات شر نیست. چنان که در حدیث آمده است که دل انسان دو گوش دارد، از گوش راست ملائکه می آید الهام خیر می‌کند و از گوش چپ شیطان می آید الهام شر می‌کند.

از طرف دیگر نقش شیطان و هواهای نفسانی برای انسان فقط در حد «دعوت» است، نه بیشتر. یعنی راه تسلط شیطان همان راه هواهای نفسانی است و هواهای نفسانی هیچ وقت عامل اجبار کننده نیستند، چرا که انسان همیشه خود را در مقابل دو میل مختلف می بیند و در میان این دو میل مختلف یک راه را انتخاب می‌کند. بنابراین، جنود شیطان همین هواهای درونی و تمایلات نفسانی است. قرآن می‌گوید: "«انه یریکم هو و قبیله»" (سوره اعراف،آیه 27) شیطان و قبیله او شما را می بینند.

قرآن از این نقش، برای شیطان به «تزیین» (زینت دادن) یاد می‌کند؛ عبارت «و زین لهم الشیطان»( انعام /43 ) همان رنگ و لعاب دادن به اموری است که مطلوب شیطان است.

قران به صراحت می‌گوید: "«انما سلطانه علی الذین یتولونه»" ( نحل 100) شیطان بر افرادی که سرپرستی او را پذیرفته‌اند، بر آن ها تسلط دارد. یعنی افرادی که با اراده خود شیطان را به زندگی راه داده اند و برایش جایی در نظر گرفته اند شیطان می تواند به زندگی ایشان وارد شود. در غیر این صورت شیطان راهی برای ورود به زندگی انسان ها ندارد.

اما این که شیطان پرستان، شیطان را یک فرشته می دانند و برایش قدرت های شگرف قائلند از کتب تحریف شده یهود و مسیحیت گرفته شده است. چنان که در مکاشفه 13 یوحنا به چنین موجودی و نفوذش بین آدمیان اشاره شده است.

« و دیدم وحش دیگری را که از زمین بالا می‌آید و دو شاخ مثل شاخهای بر‌ّه داشت و مانند اژدها تکلّم می‌نمود 12 و با تمام قدرتِ وحشِ نخست در حضور وی عمل میکند و زمین و سکنة آن را بر این وا میدارد که وحش نخست را که از زخم مهلک شفا یافته بپرستند. 13 و معجزاتِ‌ عظیمه بعمل می‌آورد تا آتش را نیز از آسمان در حضور مردم به زمین فرود آور‌َد. 14 و ساکنان زمین را گمراه میکند به ‌آن معجزاتی که به وی داده شد که آنها را در حضور وحش بنماید. و به ساکنان زمین میگوید که صورتی را از آن وحش که بعد از خوردنِ زخمِ شمشیر زیست نمود بسازند. 15 و به وی داده شد که آن صورتِ وحش را روح بخشد تا که صورت وحش سخن گوید و چنان کند که هر که صورت وحش را پرستش نکند کشته گردد. 16 و همه را از کبیر و صغیر و دولتمند و فقیر و غلام و آزاد بر این وا میدارد که بر دست راست یا بر پیشانی‌ خود نشانی گذارند. 17 و اینک هیچکس خرید و فروش نتواند کرد جز کسی که نشان یعنی اسم یا عددِ‌ اسم وحش را داشته باشد. 18 در اینجا حکمت است. پس هر که فهم دارد عدد وحش را بشمارد زیرا که عدد انسان است و عددش ششصد و شصت و شش است.» (مکاشفه 13 یوحنا ).