تبیان، دستیار زندگی
مسیر راهپیمایی این گروه از یهودیان رانده شده در آن روز ابری و خاکستری از محله های موابیت و شارلوتنبورگ و هالنزه می گذشت و به ایستگاه راه آهن گرون والد می رسید؛ ایستگاهی که در میان یک محله ویلایی و زیبا در حاشیه سبز برلین قرار داشت. البته
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مسافران قطار مرگ

مسیر راهپیمایی این گروه از یهودیان رانده شده در آن روز ابری و خاکستری از محله های موابیت و شارلوتنبورگ و هالنزه می گذشت و به ایستگاه راه آهن گرون والد می رسید؛ ایستگاهی که در میان یک محله ویلایی و زیبا در حاشیه سبز برلین قرار داشت. البته مسیر دقیق این راهپیمایی آن گونه که به نظر می رسد مشخص نیست و از یادها رفته است...

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
مسافران قطار مرگ

75 سال پس از اخراج یهودیان آلمان

در تاریک و روشن صبحگاه 17 اکتبر 1941 بود که دو مأمور گشتاپو به ساختمان پلاک 18 خیابان درویزن در منطقه شارلوتنبورگ برلین رفته و به در آپارتمان والتر و الزه شوئرین کوبیدند. این دو مأمور پلیس از آن زن و شوهر خواستند که چند تکه لوازم ضروری با خود برداشته و با آن ها بروند.

خانواده شوئرین به مانند بسیاری دیگر از خانواده های یهودی برلین از چند روز پیش خبر داشتند که باید آپارتمان های مسکونی خود را تخلیه کنند تا نیروهای رسمی ناسیونال سوسیالیست در آن خانه ها ساکن شوند.

خانم و آقای شوئرین به کنیسه واقع در خیابان لوتزوف در محله موابیت منتقل شدند. در این محل توسط «اتحادیه یهودیان آلمان» و به دستور مقام های ارشد آلمانی یک اردوگاه با ظرفیت چند صد نفر سازماندهی شده بود. افزون بر آن در این کنیسه یک آشپزخانه، یک اتاق مخصوص بچه ها، یک انبار لوازم خواب و حتی یک مرکز کوچک درمانی نیز دایر شده بود.

برلین چگونه از وجود یهودیان خالی شد؟

هیلدگارد هنشل، همسر آخرین دبیرکل انجمن یهودیان برلین و یکی از بازماندگان اردوگاه شهر ترزین بعدها به خاطر آورد: «هنگامی که ماموران گشتاپو ما را تحویل آن اردوگاه می دادند باران سیل آسایی آغاز شد.» آقا و خانم شوئرین نیز در چنین وضعیتی به آن کنیسه پر از جمعیت رسیدند. خانم هنشل می گوید: «در این کنیسه افراد غالباً جوان و سالمی بسر می بردند که هیچ کار و برنامه ای نداشتند و بیشتر وقت خود را روی آن صندلی های ایوان کنیسه می گذراندند.» به هنگام ورود افراد همه وسایل آنان توسط ماموران گشتاپو بازرسی می شد و در بسیاری از موارد حتی لوازم ضروری آن ها نیز توقیف می گردید.

آقا و خانم شوئرین نیز شبی نگران کننده را در پیش داشتند و این آغاز مصیبت  بود. در میان افراد حاضر در آن کنیسه شایعات مختلفی در مورد نقشه ها و برنامه های آلمانی ها ردوبدل می شد. به دلیل همین بی اطلاعی آزاردهنده از آینده بود که تا آن زمان شمار بالایی از مردان و زنان یهودی تحت تعقیب نازی ها دست به خودکشی زده بودند و بر اساس آمار موجود شمار یهودیانی که در برلین دست به خودکشی زدند بالغ بر 7000 نفر می شد. این افراد به هیچ عنوان ادعاهای آلمانی ها را باور نمی کردند، همان ادعاهایی که بر اساس آن قرار بود یهودیان به شرق منتقل شده و در آنجا کار و زندگی جدیدی را آغاز کنند.

ظهر روز بعد بود که به قول نازی ها «دریچه سد آن کنیسه» واقع در خیابان لوتزوف باز شد! در همان حال افراد اس اس در برابر در ورودی آن کنیسه صف کشیده بودند و از کودکان و سالخوردگان می خواستند که برای انتقال به ایستگاه راه آهن باری گرون والد سوار بر کامیون ها شوند. بقیه افراد باید هشت کیلومتر راهپیمایی می کردند و این در حالی بود که به گفته خانم هنشل باران مثل سیل از آسمان می بارید.

مسیر راهپیمایی این گروه از یهودیان رانده شده در آن روز ابری و خاکستری از محله های موابیت و شارلوتنبورگ و هالنزه می گذشت و به ایستگاه راه آهن گرون والد می رسید؛ ایستگاهی که در میان یک محله ویلایی و زیبا در حاشیه سبز برلین قرار داشت. البته مسیر دقیق این راهپیمایی آن گونه که به نظر می رسد مشخص نیست و از یادها رفته است اما قدر مسلم اینکه بسیاری از زنان و مردان برلینی آن جمعیتی را که با پای پیاده به سوی مقصدی نامعلوم در حرکت بوده، به چشم دیده و هیچ واکنشی نشان نداده بودند.

آخرین راهپیمایی در شهر زادگاه

برای الزه شوئرین 45 ساله این آخرین راهپیمایی در شهر زادگاهش به شمار می رفت، شهری که در سال 1896 و با نام الزه پارادیس در آن به دنیا آمده بود. الزه تا پیش از آن روز با همسرش والتر هلموت شوئرین که یک پزشک اهل شهر گلایویتز در ایالت اوبرشلایزن بود زندگی بسیار خوبی داشت. والتر شش سال از الزه بزرگتر بود و در دوران تجرد برای مدتی در شماره 22 خیابان ویسمان در محله اعیان نشین گرون والد زندگی کرده بود و اکنون تنها چند صد متر دورتر از خانه والتر آن راهپیمایی به پایان می رسید و شوئرین ها در ایستگاه راه آهن گرون والد سوار بر یک قطار مسافربری درجه سه راه آهن سراسری رایش می شدند.

این قطار از قبل توسط مسئولان راه آهن با علامت «Da 4» مشخص شده بود. مورخان بعدها اظهار عقیده کردند که عبارت Da در واقع کوتاه شده «Deutsche Auswanderer» (به معنی مهاجرین آلمانی که از این کشور خارج می شوند) و یا «David» است. برخی دیگر نیز احتمال می دهند که این علامت اختصاری هیچ معنی خاصی نمی دهد. رائول هیلبرگ، محقق و کارشناس امور هولوکاست اما خیال همه را راحت کرده و در یک جمله می گوید: «از نظر راه آهن رایش هر قطاری که کالایی را به خارج از کشور حمل می کرد یک مورد تجاری محسوب می شد، نه بیشتر و نه کمتر.»

جالب آنکه سازمان اس اس به عنوان کارفرمای راه آهن رایش، به ازای هر قطار چهارصد نفره از یهودیان اخراج شده، پنجاه درصد از هزینه ای را که دولت آلمان به راه آهن می پرداخت به حساب خود واریز می کرد. افزون بر آن مایملک یهودیان نیز در آلمان باقی می ماند و در این مورد اخیر در نوامبر 1941 دستورالعمل های به اصطلاح قانونی سفت و سختی صادر شده بود.

بیش از هزار نفر همراه با آقا و خانم شوئرین در روز 18 اکتبر 1941 از برلین اخراج شدند. این اقدام دقیقاً در راستای خواست هیتلر بود. روز 24 سپتامبر همان سال یوزف گوبلز، وزیر تبلیغات آلمان نازی پس از جلسه ای با هیتلر، نتیجه این نشست را این گونه در دفتر روزانه خود ثبت کرد: «همه یهودیان بلااستثنا باید از سراسر آلمان بیرون رانده شوند. اولین شهرهایی که از یهودیان خالی می شود عبارتند از برلین، وین و پراگ. این اقدام از برلین آغاز می شود و من امید دارم که تا پایان سال جاری بتوانیم بخش عمده ای از یهودیان برلینی را به شرق منتقل کنیم.»

هدف رژیم نازی در آغاز این بود که تا حد امکان بسیاری از یهودیان را از طریق سلب حقوق اولیه و انزوای اجتماعی و محرومیت تدریجی از ضروریات اولیه زندگی وادار به فرار از آلمان کند. به همین دلیل بود که 90 هزار یهودی اهل برلین موفق شدند تحت بدترین شرایط و به موقع از مهلکه بگریزند و به خارج فرار کنند. اما در اکتبر 1941 بود که خروج از کشور به صورت رسمی برای یهودیان آلمانی ممنوع اعلام شد، زیرا ناسیونال سوسیالیست های آلمان تصمیم گرفته بودند همان بلایی را بر سر یهودیان آلمانی بیاورند که قبلاً بر سر یهودیان شوروی آورده بودند یعنی حذف فیزیکی و نابودی کامل.

یوزف گوبلز کوتاه زمانی پس از اولین موج اخراج ها در اکتبر 1941 در دفتر یادداشت های روزانه خود نوشت: «مساله اصلی این است که پایتخت رایش از شر وجود یهودیان راحت شود و من تا زمانی که این هدف محقق نشود از پای نخواهم نشست.» و بدین ترتیب بود که طی سه سال و نیم آینده 50 هزار یهودی از برلین بیرون رانده شدند.

هنگامی که در ماه مه سال 1945 شخص گوبلز نیز مجبور به فرار از برلین شد، از 160 هزار یهودی که تا قبل از جنگ در برلین زندگی می کردند، تنها هشت هزار نفر در این شهر باقی مانده بودند. آخرین قطار حامل یهودیان اخراجی برلین در 27 مارس 1945 این شهر را به مقصد ترزین اشتات ترک کرد و تنها شش هفته بعد بود که «رایش سوم» به پایان کار خود رسید.

اوایل اکتبر 1941 بود که نمایندگان جامعه یهودیان برلین از طریق گشتاپو خبردار شدند که «تغییر محل اقامت» یهودیان برلینی در آستانه انجام است. گشتاپو از مسئولان انجمن و جامعه یهودیان خواسته بود که فهرستی از همکیشان برلینی خود تهیه کرده و آن را در اختیار گشتاپو قرار دهند تا این نهاد به صورت انتخابی اقدام به انتقال این افراد کند. افزون بر آن تاکید شده بود که انجمن یهودیان وظیفه تهیه مایحتاج ضروری این افراد در طول سفر را بر عهده خواهد داشت. هیتلر مقصدهای نخستین اخراج ها را مشخص کرده بود. بر این اساس این افراد به گتوی ایتزمان اشتات در شهر لهستانی لودز منتقل می شدند، شهری که در آن زمان به امپراتوری رایش تعلق داشت.

گتوی لودز در سال 1940 توسط مسئولان آلمانی و به عنوان «گتوی تولیدی» تأسیس شده بود. ساکنان این گتو بیش از هر چیز به تولید پارچه و منسوجات برای ارتش آلمان نازی مشغول بودند. هنگامی که آن قطار حامل اولین یهودیان اخراجی از برلین رأس ساعت 14 روز 19 اکتبر به این شهر وارد شد، رانده شدگان با کمال تعجب سرزمین غریبی را در برابر خود دیدند که اکثر ساکنان آن حتی زبان آلمانی نیز نمی دانستند.

آن گتو در آن زمان پر از جمعیت بود و دیگر ظرفیتی برای پذیرش بیشتر نداشت. در اکتبر و نوامبر سال 1941 بیش از 25 هزار نفر طی 20 عملیات انتقال از مناطق مختلف آلمان به لودز وارد شدند و بدین ترتیب وضعیت فاجعه بار این شهر باز هم بدتر شد. بسیاری از این تازه واردان طی چند ماه بعد بر اثر شرایط غیرانسانی این گتو و به عبارت بهتر بر اثر گرسنگی و بیماری جان خود را از دست دادند. یهودی هایی که قدرت کار نداشتند نیز در ماه دسامبر سال 1941 به اردوگاه مرگ کولمهوف منتقل شده و با گاز به قتل رسیدند.

اما خانم و آقای شوئرین دو سال و نیم در لودز بودند و شاید به دلیل تخصص پزشکی والتر شوئرین و نیاز گتو به پزشکان بود که این زن و شوهر حداقل برای مدتی از دام مرگ رستند. اما آن ها نیز چند ماه قبل از انحلال این گتو یعنی در ژوئن 1944 به اتاق های گاز اردوگاه کولمهوف انتقال داده شدند و سپس اجساد آنان سوزانده و خاکسترشان در جنگل نزدیک به آن اردوگاه پاشیده شد.

امروزه بنای یادبودی برای یادآوری سرنوشتی که الزه شوئرین به آن دچار شد در برلین وجود دارد. اما آخرین خبر از شوهر الزه در دفتر روزانه گتو ثبت شده است: «امروز 28 ژوئن 1944 سومین عملیات انتقال با 803 نفر انجام گرفت که دکتر والتر شوئرین پزشک اهل برلین نیز در میان این افراد قرار داشت.»


منبع: سایت تاریخ ایرانی(اشپیگل آنلاین)