تبیان، دستیار زندگی
درباره هیچ رویداد سیاسی و اجتماعی در تاریخ نمی توان با بررسی تنها یک مقطع تاریخی به قضاوت نشست. مبتنی بر این دیدگاه اگر قرار باشد نگاهی به وضعیت زنان در دوران مشروطه خواهی ایرانیان انداخت، نیازمند ملزوماتی هستیم و لازم است ک
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زنان غایبی که همیشه حاضر بودند

درباره هیچ رویداد سیاسی و اجتماعی در تاریخ نمی توان با بررسی تنها یک مقطع تاریخی به قضاوت نشست. مبتنی بر این دیدگاه اگر قرار باشد نگاهی به وضعیت زنان در دوران مشروطه خواهی ایرانیان انداخت، نیازمند ملزوماتی هستیم و لازم است که به زمان قبل از مشروطه بازگشت و ریشه های شکل گیری اندیشه های برابری خواهانه و فعالیت زنان در دوره های پیش از مشروطه را بررسی کرد.

فرآوری: فهیمه السادات آقامیری-بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
زنان غایبی که همیشه حاضر بودند

بانوان همراه با تحریم تنباکو و قحطی نان

زنان در عهد قاجار در برخی رخدادهای سیاسی و اجتماعی ایفای نقش کردند. زنان بودند که به جنبش تنباکو سر و شکل بخشیدند تا بدانجا که زنان طبقات بالای جامعه ایران توانستند جنبش تنباکو را حتی در داخل حرم شاه قاجار پیش ببرند. اما به جز جنبش تنباکو، رویداد دیگری نیز در حضور اجتماعی زنان موثر بود. قحطی نان، حضور آگاهانه زنان در جنبش اعتراضی را در پی داشت. تاثیری که البته در زیر سایه سنگین مردسالاری در تاریخ نگاری مشروطه قرار گرفت و به فراموشی سپرده شد. به هر حال پیش قراولی زنان به ویژه در جنبش تنباکو و ماجرای قحطی نان در تاریخ ایران قابل توجه است اگرچه بسیاری از تاریخ نگاران از کنار آن گذشته اند. البته که هدف از جنبش تنباکو حضور سیاسی زنان در عرصه اجتماع نبوده است اما زنان که غالبا در اندرونی حرمسرا ها و خانه ها زندگی می کردند از این فرصت برای ایفا و تمرین حضور اجتماعی خویش بهره بردند و بدین ترتیب فضا برای مشارکت سیاسی زنان مهیا شد.

زنان تحصیل کرده بیشتر در خانواده های متوسط

زنان نه تنها در دوران مبارزات مشروطه خواهی که قبل تر از آن نیز تلاش منسجمی برای نشان دادن حضور اجتماعی خود داشته اند.

زنانی که در دوره مشروطه به فعالیت اجتماعی و فرهنگی پرداختند متعلق به طبقه متوسط جامعه بودند. پدران و شوهران آن ها تحصیلکرده، روشنفکر و مشروطه خواه بودند، به همین سبب همسران و دخترانشان را نیز به تحصیل تشویق می کردند ولی زنان و دختران رجال و طبقات اشراف اگر هم به مشروطه علاقه مند بودند در تظاهرات و فعالیت زنان شرکت نمی کردند.

مکاتبات خانوادگی دختر جوانی به نام زهرا سلطان و مادرش، خدیجه خانم، شمه ای از زندگانی زنان در آستانه انقلاب مشروطه را نشان می دهد:

پدر زهرا سلطان رضا قلی خان نظام السلطنه و مادرش خدیجه سلطان خانم دختر میرزا رضا مستوفی آشتیانی بود. رضاقلی  خان پسر حیدرقلی  خان برهان الدوله پسر دوم شریف خان از ایل مافی بود. خدیجه خانم در 12 سالگی در سال 1301 ق به عقد رضا قلی خان درآمد. قابل ذکر است که رضا قلی خان در طول عمر فقط یک همسر اختیار کرد که این امر از اتفاقات نادر زمان وی به شمار می آید. زهرا سلطان در سال 1312 ق/ 1895م در حالی که پدر در ماموریت لرستان حضور داشت، متولد شد.

در سال 1319ق/1902م رضا قلی خان به حکومت بوشهر و بنادر مامور شد. در همین ماموریت بود که به فکر می افتد محمدعلی، پسربزرگش را برای تحصیل به بیروت بفرستد، اما خدیجه خانم که زنی مقتدر و خودرای بود، سخت مخالفت می کند و می نویسد: «از قراری که مرقوم شده بود، خیال دارید فرزندم محمدعلی را به بیروت روا فرمایید. نمی دانم چه باعث فسخ عزیمت شده که اول بنا بود به لندن یا بلژیک بفرستید و حالا رای مبارک بر این قرار گرفته که بیروت برود. شما را به خدا، به تمام اولیا قسم می دهم، اگر محض صرفه و نزدیکی مسافت است، از این ها صرفنظر کنید. او که از ما دور شد، چه لندن، چه بیروت تفاوت ندارد و ملاحظه صرفه هم نفرمایید، چندان فرقی نخواهد کرد. شما این همه مخارج کرده اید حالا این ملاحظه را البته نخواهید فرمود. شما را به خدا قسم می دهم هر جا که می دانید بهتر است و بهتر تحصیل می شود، او را بفرستید.»

سرانجام رضا قلی  خان محمدعلی را به بوشهر خواست و او را همراه کلنل فرامرزخان از پیشکاران خود از طریق بمبئی و فرانسه روانه بلژیک کرد.

ولی برعکس تحصیل پسران، سوادآموزی برای دختران چندان جدی نبود، خیاطی، شیرینی پزی و گلدوزی از هنرهایی بود که دختران باید می آموختند. اساس تربیت دختران سکوت، کم حرفی و تمکین از بزرگتر ها بود. از طفولیت به دختران تفهیم می شد که هدف زندگی و خوشبختی ازدواج، شوهرداری و بچه داری است و دلیلی برای تصوری غیر از این در مورد زهراسلطان وجود ندارد.

بعضی از خانواده های متمکن برای تعلیم فرزندان خود از سنین پایین معلمه های فرنگی که اکثرا فرانسوی بودند استخدام می کردند تا بچه ها زبان خارجی بیاموزند و به سبک فرنگی تربیت شوند. خدیجه خانم هم برای بچه های کوچک خود به همین فکر افتاد و به پسرش محمدعلی نوشت: «در باب مادام نوشته و از من رای خواسته بودید. من چه حرفی دارم، در هر مورد اسباب راحتی شما ها را می خواهم. چیزی که هست، خیلی دقت بکنید که یک معلم نجیبی اجیر کنید که اینجا که آمدند بعد از چندی هزار تا فاسق و عاشق دلخسته پیدا نکند که برای من اسباب زحمت بشود، یک مادامی خانه فرمانفرما اجیر کردند که سگ به رویش نگاه نمی کند. با وجود این بدگلی شاهزاده قدغن کرده است که هر وقت به کوچه می رود، چادر سر می کند. حتی به سفارت فرانسه که دعوتش می کنند، با چادر و پیچه می رود تا دم سفارت، آنجا چادر و پیچه را توی کالسکه می گذارد، آن وقت می رود توی سفارت.» ولی این اتفاق نیفتاد و رضا قلی خان و خدیجه خانم معلمه فرانسوی استخدام نکردند. اما از نظر این دو، تحصیل دختران اهمیت داشت.

خدیجه خانم که در 12 سالگی به عقد رضا قلی خان درآمده بود، سواد کمی داشت. نامه های او غالبا مملو از اغلاط املایی بود، اما او با شعر آشنایی داشت و در نامه نگاری تعلل نمی کرد. وی درصدد آن بود که برای دخترانش معلمان مناسب بیابد و پدر نیز به دروس آن ها توجه داشت و تا حدی پشتیبان فکری زن بود.

زهرا سلطان اخبار شهر را نیز می نوشت: «شب ها از دست دزد آسودگی نداریم. دو شب است که دزد می آید خانه وثوق الدوله، آن ها بیدار می شوند؛ از آنجا می آید اینجا، قراول های ما بیدار بودند و تفنگ انداخته، فرار کرده بودند. دو شب قبل، قفل در باغ بیرونی را شکسته بودند و یک تیغه را هم خراب کرده بودند. میرزاعلی خان رفت یکی از صاحب منصب های نظمیه را آورد، قفل و تیغه را به او نشان داد. قرار گذاشتند که به آن خیابان پلیس بگذارند. خانه حشمت الدوله هم رفته اند. لباس و اسباب برده اند. وزیر جنگ هم اعلان کرده بود که تا 10 روز دیگر تمام قراول های مردم را می گیرند. زیاده عرضی ندارد.» وضعیت معیشت مردم رو به وخامت می گذاشت، به خصوص وضع نان روز به روز بد تر می شد. زهراسلطان در این زمینه به محمدعلی می نویسد: «اگر از اخبارات اینجا خواسته باشید حالا که غیر از بی نانی هیچ خبری نیست یعنی هیچ نان پیدا نمی شود و تا به حال چند نفر سر نان، توی دکان های نانوایی کشته شده و یک محشری است برای نان. ما که از صبح دو نفر می فرستیم عقب نان، تا ظهر به زور و مرافعه چند دانه  نان می آورند، آن هم خوردنی نیست.»

پس از استبداد صغیر و سقوط محمدعلی شاه، نامه های زهراسلطان که اکنون 14ساله بود به محمدعلی، مفصل تر شد.  «از اخبارات اینجا خواسته باشید، به جز انقلاب خبری نیست. مردم که آسودگی ندارند. قاتل آقا سیدعبدالله هنوز پیدا نشده است، بعضی ها می گویند کشتن آقا سیدعبدالله به تحریک تقی زاده بوده است. دیروز شهرت داشت که باز می خواهند بازار ها را ببندند، اما هنوز نبسته اند. وزرا هم معین شده اند، از قرار ذیل: مستوفی الممالک رئیس الوزرا اما بی وزارتخانه، فرمانفرما وزیر داخله، قوام السلطنه وزیر جنگ، حسین قلی خان نواب وزیر امور خارجه، حکیم الملک وزیر مالیه، اسدالله میرزا وزیر پست و تلگراف و دبیرالملک وزیر عدلیه، سپهدار، سردار اسعد، مشیرالدوله و صنیع الدوله هم وکیل مجلس شده اند. زیاده عرضی ندارد. 20 رجب المرجب.»

در نامه دیگری در 12 ربیع الثانی 1328 به مسائل سیاسی می پردازد، ولی بی شک این صحنه ها را خود ندیده و فقط شنیده بود. «خبر تازه قابل عرض مطلبی نیست، جز خبر معزولی سپهدار و سردار اسعد که استعفا داده اند، قبول هم شد. از قراری که ایران  نو می نویسد گویا می خواهند مستوفی الممالک را رئیس الوزرا کنند. وزارت جنگ هم هنوز معلوم نیست قسمت کی خواهد شد. چند روز پیش هم ستارخان وارد شد. نمی دانید با چه دستگاه و جلالی از تهران تا شاه آباد تمام را دروازه بستند. مردم همه پیشواز رفته بودند، از هر صنف. مردم علیحده چادر زده و شیرینی و شربت به مردم می دادند. تمام تجار از قبیل تاجرهای تبریزی، تاجرهای تهرانی، تاجرهای زرتشتی، همه علیحده چادر زده بودند. تمام کاسب ها حتی نانوا ها همه رفته بودند. ارمنی ها با موزیک رفتند. چند دسته موزیک سرباز با سوارهای بختیاری و مجاهد، کالسکه دولتی را برایش برده بودند. توی باغ شاه هم از جانب شاه و نایب السلطنه، وزیر تشریفات از آن ها پذیرایی کرده است. سرخندق پر بود از زن ها.»...

بهتر است به جای لباس های فاخر برای دختران ، مدرسه برایشان بسازیم

زهرا سلطان که بحث های مربوط به مشروطه، آزادی، مجلس شورای ملی و انتخابات را می شنید و گهگاه خبری از فعالیت زنان به گوش او می رسید به مرور تحت تاثیر هیجان و شور این رویداد ها قرار می گرفت. او در نامه ای بی تاریخ نوشته: «از قراری که شنیده ام تبریز خیلی رو به ترقی است. مثلا چند وقت پیش یکی از خانم های معتبر تبریز، مهمانی بزرگ کرده بود و تمام خانم های محترم تبریز را وعده گرفته بود. نطقی کرده بود از این قرار که خانم های محترم ما تا به حال هر چه به زور از شوهر هایمان، پول می گرفتیم و خرج لباس مخمل و اطلس می کردیم حالا بس است و به همین چیت فرنگی اکتفا کنیم و با پول اطلس و مخمل یک مدرسه برای دختر ها درست کنیم

وی همچنین می نویسد: «خانم های ایران یک شرکت خیریه درست کرده اند و دیروز که جمعه بود، در پارک اتابک یک مجلس کنفرانس و سینماتوگراف دادند و با پولی که جمع می شود، می خواهند یتیم خانه و مریضخانه و مدرسه برای دختر ها درست کنند. بلیت هم چاپ کرده بودند، از پنج هزاری تا دو تومانی.   همان طور که وقتی شما اینجا بودید، در منزل ظهیرالدوله برای مرد ها درست کرده بودند.»

مهم ترین دستاورد زنان در انقلاب مشروطه حق سوادآموزی بود که توسط خود زنان مطرح شد. در تب و تاب مشروطه با اتکا به متمم قانون اساسی که بی توجه به جنسیت حق تحصیل، آزادی قلم و تشکیل انجمن را آزاد اعلان کرد زنان این فرصت را یافتند که تقاضای حق تحصیل کنند و به تاسیس مدرسه برای دختران همت گمارند.

همان طور که از نامه های زهراسلطان برمی آید، لااقل عده ای از زنان به این فعالیت ها توجه داشتند و احتمالا با اشتیاق اخبار مربوط به زنان را در روزنامه ها می خواندند و آن را تحسین می کردند. البته این را نیز باید افزود که در میان زنان عده ای مخالف این جریانات بودند، چنانکه قهرمان میرزا عین السلطنه برادر ناصرالدین شاه در خاطراتش می نویسد: «زن ها شاه را قلبا دوست دارند و همه او را دعا می کنند.» او در جای دیگر نوشت: «سابقا نوشتم زن ها مستبدند و استبداد صحیح در آن هاست. من ندیدم زنی که مضمون برای مجلس و علما نگوید، چون علم ندارند [و] از همه جا بی خبرند، حالی هم نمی شوند.»

بالاخره دولت نیز به مساله تحصیل دختران توجه کرد. البته سال ها به طول انجامید تا مساله آموزش دختران در جامعه کاملا پذیرفته شد. گفتنی است دختران زهراسلطان مانند مادر آموزش را در منزل آغاز کردند ولی برای تکمیل آن به مدرسه رفتند و یکی از دختران وی قبل از جنگ جهانی دوم در اروپا تحصیل کرد.


منابع: روزنامه ی اعتماد، سایت تاریخ ایرانی