عالمان، نسبت به فساد اقتصادى متعهدند
«ابوذر! بىگمان تو براى خدا به خشم آمدى، پس امید به كسى بَند كه به خاطر او خشم گرفتى. شكى نیست كه این گروه بر دنیاى خود از تو ترسیدند، و تو بر دینِ خویش از آنان ترسیدى.»
از جمله روشهایى كه مولای متقیان علی علیه السلام، براى پىگرفتن محورهاى راهبردى خود پس از پیامبرصلی الله علیه وآله، حفظ اساس دین و اسلام ؛ تبیین اسلام؛ حفظ جامعۀ دینی و امّت اسلامی؛ تربیت فرد و جامعه دنبال كرد، مبارزه مثبت و اعتراض به ستم و ستمگری از سر خیرخواهی بود. زیرا معتقد بود: هر كه به بندگان خدا ستم كند، خداوند به جاى بندگانش به دادستانى از او برخیزد، و دلیل او را [در دادگاه دادگرى] باطل و نابود سازد، و او با خدا پیوسته در جنگ باشد تا آن كه دست بكشد و توبه آرد [و جبران نماید].
حکم مُفسد را بشکن!
امیرالمؤمنین علیه السلام، در برابر زمامداران ستمگر و اقدامات حكومتى آنان ایستاد و با آنان و خلافهایشان مقابله كرد. در سال 30 هجرى، عثمان، ابوذر را به دلیل انتقادهایش نسبت به غارت بیتالمال به رَبَذه تبعید كرد، و فرمان داد میان مردمان جار بزنند كه هیچكس نباید با ابوذر سخن گوید و او را بدرقه كند، امام على علیه السلام، حكم حكومتى عثمان را شكست و به همراهى برادرش عقیل، و فرزندانش حسن و حسین علیهماالسلام، و عمّار یاسر به بدرقه ابوذر رفتند.
على علیه السلام رفت كه با او سخن گوید، ولى مروان گفت: امیرمؤمنان نهى كرده است كه كسى با او سخن گوید. پس على تازیانه را بلند كرد و بر روى شتر مروان نواخت و گفت: «دور شو اى پسر زَرْقا! مثل تو كه باشد كه بر ما و آن چه مىكنیم اعتراض تواند كرد!»
«چنانچه خداوند از عالمان، پیمانی سخت نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگر و گرسنگی ستمدیده، هیچ آرام و قرار نگیرند، بیتامّل ریسمان مهار حکومت را بر گردنش میافکندم.»
على علیه السلام، خطاب به ابوذر گفت: ابوذر! بىگمان تو براى خدا به خشم آمدى، پس امید به كسى بَند كه به خاطر او خشم گرفتى. شكى نیست كه این گروه بر دنیاى خود از تو ترسیدند، و تو بر دینِ خویش از آنان ترسیدى. پس آنچه را به خاطرش از تو ترسیدند، بدیشان واگذار، و با چیزى كه از آنان برایش ترسیدى، از آنان روى به گریز آر؛ زیرا چه بسیار نیازمندند بدانچه از ایشان بازداشتهاى، و چه بىنیازى تو از چیزى كه تو را از آن باز داشتهاند! و به زودى خواهى دانست كه فردا سودبرنده كیست، و آن كه بیشتر بر او رشك بَرَند، چه كسى است. اگر آسمانها و زمین بر بندهاى بسته باشند، و او خداى را پروا پیشه كند، بىگمان خدا راه برونرفتنى از آنها برایش بنهد! چیزى جز حق نشاید كه تو را به آرامشِ همدمى رساند، و جز باطل نباید تو را به ترسِ تنهایى اندازد؛ از این روست كه اگر دنیاى آنان را پذیرفته بودى، بىگمان دوستت مىداشتند، و اگر از آن مىبریدى زینهارت مىدادند.
عالمان نسبت به ستم اقتصادى متعهدند
امام علی علیه السلام درباره تعهد عالمان نسبت به ستم های اقتصادی در جامعه می فرماید: «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لألقَیتُ حَبلَها عَلَى غَارِبهَا وَ لَسَقیتُ آخِرَهَا.»
«اگر آسمانها و زمین بر بندهاى بسته باشند، و او خداى را پروا پیشه كند، بىگمان خدا راه برونرفتنى از آنها برایش بنهد! چیزى جز حق نشاید كه تو را به آرامشِ همدمى رساند، و جز باطل نباید تو را به ترسِ تنهایى اندازد؛»
و چنانچه خداوند از عالمان، پیمانی سخت نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگر و گرسنگی ستمدیده، هیچ آرام و قرار نگیرند، بیتامّل ریسمان مهار حکومت را بر گردنش میافکندم و پایانش را چون آغازش میانگاشتم و چون گذشته، خود را به کناری میکشیدم.
سکوت در برابر ستمگر مجازات دارد
پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نیز سکوت در برابر ستمگر را مستحق مجازات دانستند؛ چناچه فرمودند: «اگر مردمان ستمگرى را ببینند و او را از ستم بازندارند، ممكن است خداى متعال مجازات آن ستمگر را به این مردمان نیز تعمیم دهد.»
کلام پایانی
اگر در فضاى جامعه، امكان سخنگفتن انتقادکردن، اعتراضنمودن و دادخواهیکردن فراهم نشود، عدالت اجتماعی پا نمیگیرد. جامعهای که در آن بتوان سخن گفت، حقخواهی نمود و ستمِ پیشآمده را زدود، جامعهای سالم و رو به کمال است و عدالت اجتماعی اقتضای چنین جامعهای را دارد.
امام علی علیه السلام جامعه را چنین میخواست و در جهت آن، اینگونه میفرمود: « رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً رَأَىٰ حَقّاً فَأَعَانَ عَلَیْهِ أَوْ رَأَىٰ جَوْراً فَرَدَّهُ وَ كَانَ عَوْناً بِالْحَقِّ عَلَى صَاحِبِهِ.»
خدا بیامرزد کسی را که حقّی ببیند و یاری آن کند، یا ستمی ببیند و آن را بازگرداند و خداوندِ حق را یاور بُوَد تا حق را بدو رساند. در پرتو چنین زیستنی، حقوق و حدود، پاس داشته میشود و عدالت جان میگیرد و جامعه به سامان میگردد.
منابع:
نهجالبلاغه، کلام ۱۳۰، کلام ۲۰۵، خطبهٔ ۳
تاریخ الیعقوبی، ابن واضح یعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۲
الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج ۲، ص ۱۵۹
شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج ۸، ص ۲۵۳
السنن الكبرى، بیهقی، ج ١٠، ص ٩١