تبیان، دستیار زندگی
درخت سرو نگاهی به اطراف انداخت؛ جنگل پر بود از درختان کوچک و بزرگ...
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

درخت بی‌میوه 

درخت سرو نگاهی به اطراف انداخت؛ جنگل پر بود از درختان کوچک و بزرگ.

درخت بی‌میوه

روی هر درخت یک جور میوه بود: آلبالو، گیلاس، زرد آلو ... 
درخت سرو با ناراحتی گفت : «کاش من هم میوه ای داشتم. تا دیگران برای خوردن آن به من نزدیک می‌شدند. از شاخ و برگ‌هایم بالا پایین می‌رفتند و با شاخه‌هایم بازی می‌کردند
یک پرنده پرزد و روی شاخه‌ سرو نشست. با دقت اطراف را نگاه کرد.
درخت پرسید: « برای چی این طرف آن طرف را نگاه می‌کنی؟»
پرنده گفت: « مدت هاست دنبال جایی می‌گردم تا لانه درست کنم.» درخت خندید: « این همه درخت! خیلی راحت یکی را انتخاب کن.»
پرنده گفت: «همه‌ این درخت‌ها در زمستان برگ‌های‌شان می‌ریزد. من دلم می‌خواهد روی درختی لانه بسازم که در تابستان و زمستان برگ‌هایش سبز باشند و روی شاخه‌ها باقی بمانند.»
درخت پرسید : «برای چه؟»
_ اگر لانه‌ام را روی یک درختِ همیشه سبز بسازم؛ آن وقت حیوان‌های بدجنس نمی‌توانند لانه‌ام را ببینند و به من و خانواده‌ام آسیب بزنند.
درخت سرو لبخند زد و با خوش‌حالی گفت: «پس لانه‌ات را روی شاخه‌های من بساز. در زمستان هم، تمام شاخه‌هایم برگ دارند.»
پرنده لبخند زد: «ممنون! همسایه‌ جدید.»
 بعد با خوشحالی رفت تا برای ساختن لانه‌ جدیدش چوب جمع کند.
 

 کانال کودک و نوجوان تبیان
koodak@tebyan.com
تهیه: مینو خرازی_ نویسنده: زهرا عبدی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.