تبیان، دستیار زندگی
سارا پرسید: بیماری انگل؟ نادر گفت: نه یک بیماری سیستم ایمنی. بابا که داغ کرده بودپفت: منتقل نشه آقا نادر؟...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پیام های دیروز-قسمت آخر

سارا پرسید: بیماری انگل؟ نادر گفت: نه یک بیماری سیستم ایمنی. بابا که داغ کرده بود گفت: منتقل نشه آقا نادر؟

پیام های دیروز


آقا نادر خندید و گفت: نه مسری نیست.

مامان که تازه آمده بود دم در گفت: چی مسری نیست؟ بابا هول شد و گفت: هیچی. ..هیچی....

من گفتم: بیماری گربه. و به گربه اشاره کردم مامان لبش را گزید.


آقا نادر رفت تا دست هایش را  بشوید. مامان به بابا نگاه کرد  و بابا گفت: آقا نادر گفتین مسری نیست؟

آقا نادر گفت : نترسید. این با تزریق یه دارو خوب می شه. باید فردا ببرمش پیش استادم تو بیمارستان دام پزشکی.

بعد سارا شروع کرد از انواع میکروب هایی که ناقلشان حیوان است حرف بد زد و متوجه نشد که بابا دم به دم لبش را گاز می گرفت.


آقا نادر گفت: سارا خانوم شما خیلی با سوادین. من برا این که بیش تر راجع سیستم ایمنی حیوون ها اطلاعات پیدا کنین براتون یه جزوه جامع میارم.

باز هم سارا سوگلی شده بود برای همین من هم گفتم: من هم خیلی دوست دارم حیوون خانگی داشته باشم. آقا نادر خندید و مامان اخم کرد.


آقا نادر گفت: آپارتمان ها جای مناسبی برای نگه داشتن حیوون ها نیست. مامان نفس راحتی کشید و تعارف کرد که کوبیده ها را میل کنند.

بی خیال امتحان مامان و منهای دست پخت بابا که کوبیده ها را موقع کباب کردن تیکه تیکه نیم سوز کرده بود کباب خوشمزه ای خوردیم.
دست آقا نادر با این آمدن نا بهنگامش درد نکنه.


فردا صبح بعد از رفتن آقا نادر وقتی که مامان خواب آلود داشت غر می زد و سیخ های کوبیده امتحانش را آماده می کرد و جنگ ظرف ها در آشپزخونه ادامه داشت موبایل زیر دست من لرزید. 

من هم خواب آلود داشتم فکر می کردم که نیاز هست که یک بار دیگر لباس مدرسه ام را بپوشم؟

بابا گوشیش را برداشت و پیام را خواند. آقا ناصر بود که این پیام داده بود: تماس گرفتم تشریف نداشتید امشب پسرم نادر مزاحمتون می شه.

بابا پیام را خواند و پوشی را پرت کرد رو میز مامان پرسید چی بود؟ من نگاهی به گوشی بابا انداختم و گفتم:
پیام های دیروز.

koodak@tebyan.com

 شهرزاد فراهانی - فصل نامه نوجوان بشری


مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.