تبیان، دستیار زندگی
فائزه چشماش و باز کرد. اول نگاهش افتاد به کمد اتاقش. مثل این که کمد بزرگ شده بود و داشت به سمت اون می یومد...
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چرا لباسشویی عصبانی شده!

فائزه چشماشو باز کرد. اول نگاهش افتاد به کمد اتاقش. مثل این که کمد بزرگ شده بود و داشت به سمت اون می یومد. فائزه از کمد ترسید و روشو ازش برگردوند تا دیگه اونو نبینه.

چرا لباسشویی عصبانی شده!

ولی متوجه شد که صندلی و چراغ اتاق هم دارن بزرگ می شن. فائزه از جاش بلند شد و با عجله رفت پیش مامان .

مامان توی آشپزخونه داشت لباس شویی رو روشن می کرد. تا فائزه رفت توی آشپزخونه، لباس شویی یه نگاهی به فائزه کرد و اونو ترسوند. مثل اینکه لباس شویی خیلی عصبانی بود.

ولی مامان چیزی نفهمید. فائزه رفت پشت مامان قائم شد تا ماشین لباس شویی کاری بهش نداشته باشه.
 

تازه متوجه شد گوشت چرخ کن، آب میوه گیری، پلوپز و حتی چراغ چشمک زن روی دریخچال هم داشتن با عصبانیت به فائزه نگاه می کردن.

ولی مامان اصلا حواسش نبود تا مواظب فائزه باشه. اصلا هر وقت مامان نگاه می کرد همه وسایل آروم می شدن و دیگه به فائزه نگاه نمی کردن.

 ولی وقتی حواس مامان پرت می شد، همه می خواستن فائزه کوچولو رو اذیت کنن.


فائزه شروع کرد به گریه کردن. مامان کارهاشو رها کرد و رفت فائزه رو بغل کرد.

ازش پرسید چی شده مامان جون. فائزه می ترسید به مامان بگه چی شده. می ترسید اگه بگه، همه وسایل خونه بیش تر از دستش عصبانی بشن .

مامان متوجه شد که فائزه داره می لرزه. مثل این که خیلی ترسیده بود. مامان فکر کرد شاید فائزه مریض شده، آخه دیشب توی هوای سرد حیاط، بدون این که لباس گرم بپوشه، داشت بازی می کرد.


مامان دست فائزه رو گرفت و گفت: وای وای وای، چه قدر تب داری دخترم. دست فائزه داغ داغ بود .

مامان به بابا تلفن زد. بابا سریع اومد و با هم سه تایی رفتن پیش آقای دکتر. بعد هم یه آمپول و یه قاشق شربت و...
 

تا نزدیک بعدازظهر یه کم حال فائزه بهتر شد. فائزه در حالی که خسته بود، سرش رو روی دست مامان گذاشت و خوابید بعد یه نگاهی به همه وسایل خونه کرد.

دیگه هیچ وسیله ای چپ چپ و با  عصبانیت بهش نگاه نمی کردند.

فائزه لبخندی زد و خوابش رفت. وقتی بیدار شد مثل همیشه توی تخت خوابش بود حتما بازم کار بابا بوده.

چرا لباسشویی عصبانی شده!

کانال کودک و نوجوان تبیان
koodak@tebyan.com
تهیه:مینو خرازی- نویسنده: انسیه نوش آبادی



مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.