پاسخی به نقد کتاب رحمت واسعه (۴) - بخش پایانی
نوشته: سید ابوالفضل طباطبایی (محقق کتاب)
توجه امام علیهالسلام به نسلِ دشمنان (ادامه)
اما آنچه درباره توجه حضرت سیدالشهدا علیهالسلام به اعقاب دشمنان و نکشتن کسانی که در نسل خود، مومنی در آینده داشتند آمده است، از اموری است که با هیچ امر عقلی و اصل اعتقادی و نیز با هیچ نقل تاریخیای منافات ندارد؛ بلکه قرائن گوناگونی برای صحت آن وجود دارد که در ذیل مورد اشاره قرار میگیرد.
١. توجه به اعقاب مشرکان و کفار، در هنگام محاربه یا نزول عذاب الهی، درباره دیگر انبیا و ائمه علیهمالسلام نیز نقل شده است و روایات مربوط به آن در کتب بسیار معتبر ذکر گردیده. آیاتی از قرآن کریم نیز موید همین مطلب است.
در سوره نوح، نفرین حضرت نوح برای نابودی کافران و نزول عذاب سراسری بر آنان، ذکر شده است. حضرت نوح پس از دعای خود جملهای را بیان میفرماید که بهنوعی پاسخ این پرسش است که چرا نوح نبی، برای ریشهکن شدن همهی کافران دعا کرده است. قرآن کریم از زبان حضرت نوح علیهالسلام چنین میفرماید: «رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِینَ دَیَّاراً إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً كَفَّاراً».[۲۷]
بنا بر تصریح این آیهی شریفه، نوح پیامبر، دو امر را بهعنوان توجیه دعای خود برای نابودی سراسری مشرکان بیان میکند: اول، گمراه کنندگی ایشان و دوم، اینکه از نسل ایشان فرد صالحی پدید نخواهد آمد و فرزندان آنان نیز همه فاجر و کافر خواهند بود. در کتاب عللالشرایع نقل شده که شخصی از امام باقر علیهالسلام سوال میکند که نوح علیهالسلام از کجا میدانست که آن کافران دیگر جز امثال خود را به دنیا نمیآورند؟ امام علیهالسلام پاسخ فرمود: نوح این مطلب را از وحی الهی دانست. آنجا که خداوند به او وحی فرمود: «أَنَّهُ لَا یُوْمِنُ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ». در این زمان بود که نوح، آنگونه دعا کرد.[۲۸]
٢. آیه دیگری که ثابت میکند که توجه به اعقاب در سنت الهی جریان داشته و ائمه اطهار علیهمالسلام نیز بر اساس همین روش عمل میکردهاند، آیه بیست و پنجم سوره فتح است. خداوند متعال میفرماید: «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً؛ و اگر [مومنان و کفار] از هم جدا میشدند، کافران از ایشان را با عذابی دردناک، عذاب میکردیم». در تفسیر قمی، در ذیل این آیه چنین روایت شده است: «قَالَ رَجُلٌ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام: أَ لَمْ یَكُنْ عَلِیٌّ قَوِیّاً فِی بَدَنِهِ قَوِیّاً فِی أَمْرِ اللَّهِ؟ قَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام: بَلَى! قَالَ لَهُ: فَمَا مَنَعَهُ أَنْ یَدْفَعَ أَوْ یَمْتَنِعَ؟ قَالَ: قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ الْجَوَابَ. مَنَعَ عَلِیّاً مِنْ ذَلِكَ آیَةٌ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ. فَقَالَ: وَ أَیُّ آیَةٍ؟ فَقَرَأَ: «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً». إِنَّهُ كَانَ لِلَّهِ وَدَائِعُ مُوْمِنُونَ فِی أَصْلَابِ قَوْمٍ كَافِرِینَ وَ مُنَافِقِینَ فَلَمْ یَكُنْ عَلِیٌّ علیهالسلام لِیَقْتُلَ الْآبَاءَ حَتَّى یَخْرُجَ الْوَدَائِعُ فَلَمَّا خَرَجَ ظَهَرَ عَلَى مَنْ ظَهَرَ وَ قَتَلَهُ؛ مردی به امام صادق علیهالسلام عرض کرد: آیا علی علیهالسلام از لحاظ جسمی و نیز در امر خدا، قوی نبود؟ امام صادق علیهالسلام به او فرمود: چرا، اینگونه بود. پرسید: پس چه چیز او را مانع شد که [از حق خویش] دفاع کند یا [از بیعت] امتناع نماید؟ فرمود: سوال کردی، پس پاسخ را بفهم. علی علیهالسلام را یک آیه از کتاب خدا، منع کرد. پرسید: کدام آیه؟ امام علیهالسلام این آیه را تلاوت فرمود: «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً» و سپس فرمود: خداوند ودیعههای مومنی در صلبهای کافران و منافقان داشت و علی علیهالسلام نمیبایست پدران را میکشت، مگر آن زمان که ودیعهها از صلب پدران خارج شوند [و متولد شوند]. پس آن زمان که چنین شد، بر آن کس که مومن از صلب او خارج شده بود، غلبه کرد و او را کشت».
ادامه این روایت نشان میدهد که این مطلب به امیرالمؤمنین علیهالسلام اختصاص نداشته و روش امام عصر سلاماللهعلیه نیز به همین صورت است: «وَ كَذَلِكَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ لَمْ یَظْهَرْ أَبَداً حَتَّى تَخْرُجَ وَدَائِعُ اللَّهِ فَإِذَا خَرَجَتْ یَظْهَرُ عَلَى مَنْ یَظْهَرُ فَیَقْتُلُهُ؛ و قائم ما اهلبیت نیز چنین است، ابداً ظاهر نمیشود تا آنکه ودایع خدا خارج شوند. پس هنگامی که چنین شود، بر آن کسی که مومن از صلبش خارج شده، ظاهر میشود و او را میکشد ».[۲۹]
و در ذیل همین آیه از امام صادق علیهالسلام روایت شده: «لَوْ أَخْرَجَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا فِی أَصْلَابِ الْمُوْمِنِینَ مِنَ الْكَافِرِینَ وَ مَا فِی أَصْلَابِ الْكَافِرِینَ مِنَ الْمُوْمِنِینَ لَعَذَّبَ الَّذِینَ كَفَرُوا؛ اگر خداوند عز و جل کافرانی که در اصلاب مومنین هستند و مومنانی را که در اصلاب کافران هستند، خارج میکرد، کافران را عذاب میکرد [و دیگر به ایشان مهلت نمیداد]».[۳۰]
همین مطلب، در احتجاج رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با ابوجهل نیز بیان شده است. در این روایت، ابوجهل به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله اشکال میگیرد که اگر رسالت آن حضرت درست است، پس باید مشرکان نیز مانند قوم موسی که با صاعقه سوختند، هلاک میشدند، ولی با آنکه جرم آنان بیشتر بوده، چنین نشده است. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بهتفصیل پاسخ او را بیان میفرمایند و در ضمن فرمایش خود بیان میدارند که خداوند متعال از برخی کافران عذاب را بازمیدارد؛ زیرا میداند که از اصلاب ایشان فرزندانی مؤمن خارج میشوند؛ پس هنگامی که آن فرزندان از صلب پدران کافرشان بیرون آیند، عذاب و بلای خداوند بر آنان روا شود.[۳۱]
از این آیات و روایات بهدست میآید که این امر، از سنن الهی بوده و معصومین علیهمالسلام بر همین اساس رفتار میکردهاند؛ لذا اگر حتی یک روایت هم به این مضمون درباره قِتال سیدالشهدا علیهالسلام نداشتیم، بهحسب مضمون این آیات و روایات، باید میگفتیم که آن حضرت در روز عاشورا به همین روش عمل کرده است و در قتال با دشمنان، ملاحظه اعقاب و نسل آنان را میفرموده؛ فضلاً از اینکه در خصوص حضرتش هم چنین چیزی روایت شده است.
نکته آخری که در اینجا مناسب است ذکر شود، این است که چنین اخباری شأنیت تواتر ندارند؛ چراکه اولاً از امور ظاهر و آشکاری نیستند که همگان بتوانند بر آن واقف شوند، بلکه این امر در نیت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام وجود داشته و دیگران بدون آنکه خود ایشان یا یکی از امامان بیان بفرمایند، نمیتوانستند بفهمند که چرا امام حسین علیهالسلام از کشتن برخی دشمنان صرف نظر میفرموده است. روش ائمه هدایت علیهمالسلام هم در بیان معجزات و فضائل به این صورت نبوده که آن را به هر کسی ابراز کنند، بلکه در بسیاری از موارد اینگونه امور را به دلایل گوناگون از عموم مردم پنهان میداشتند.
ثانیاً اخبار فضائل و معجزات، دواعی بسیار قوی برای پنهان داشتن از سوی دوست و دشمن داشتهاند؛ دوستان بهجهت تقیه و ترسی که در اکثریت دشمنان و منکران متوجه ایشان بوده و دشمنان بهجهت تلاش بسیار مصرّانهای که در مخفی کردن فضائل اهلبیت علیهمالسلام داشتهاند؛ لذا میبینیم که اخبار معجزات، با وجود تنوع و کثرت وقوعشان و با اینکه در بسیاری موارد در میان جماعتهای بزرگ بهوقوع میپیوسته، غالباً به حد تواتر نمیرسند، هرچند اگر به این حد هم رسیده باشد، باز هم مانع اشکالتراشی منکران نمیشود. شاهد آشکار این گفتار، قضیه شقّالقمر است که مفسرین در ذیل آیه شریفه «اقتربت الساعة و انشقَّ القمر» به تفصیل راجع به تواتر آن صحبت کردهاند، ولی باز هم میبینیم که خردهگیران، از اشکالتراشی دست نمیکشند و باز هم به حرف خود ادامه میدهند. بنابراین چنین خبرهایی با خبر وقوع زلزلهی هشت ریشتری در تهران، تفاوتهای روشنی دارد. علاوه بر این، خبرهایی مانند خبر وقوع زلزله هم در این روزگار است که به مدد رسانههای کنونی، به همه نقاط دنیا مخابره میشود.[۳۲]
سخن پایانی
هرچند استاد فقه یا استاد اخلاق بودن، شأن و رتبهای بس والاست، ولی شگفت است که با ذکر این دو عنوان درباره حضرت آیتالله بهجت قدسسره، بهنوعی تبحر علمی ایشان در حوزههای دیگر علمی، چون تاریخ اسلام خدشهدار شود. لذا از همه دوستان عزیزی که در بخشی از علوم اسلامی به فعالیت مشغولند درخواست میشود که توجه داشته باشند که بزرگانی چون حضرت آیتالله بهجت قدسسره که با استعدادهای خدادادی و کمیاب، از کودکی تا آخرین روزهای عمر خود را به غور در علوم اسلامی پرداختهاند، به قلههایی از علم و دانش دست یافتهاند که نزدیک شدن به آن هرچند ناممکن نیست، ولی کمتکرار و دشوار است.
عقل آدمی حکم میکند که درباره آرای چنین بزرگانی بیشتر فکر شود و با نظرات آنان مانند نظرات افراد مبتدی در ساحت علم برخورد نشود؛ زیرا جامعیتی که آنان پس از سالیان دراز بدان دست یافتهاند موجب شده که به بینشی جامع در علوم اسلامی دست یابند و آرای مختلف علمی را با این دیدگاه نظاره کنند، نه آنکه صرفاً با یادگیری یک علم و بدون توجه به آموزههای دیگر، بخواهند همه چیز را بسنجند. برای مثال، چنین افرادی فقط با دانش رجال با روایات برخورد نمیکنند و تنها با اتکا به اشکال سندی روایت، آن را مردود نمیدانند یا با تکیه بر سند صحیح آن، بلافاصله آن را تأیید نمیکنند، بلکه در این بین، دانشهای گوناگون را دخیل میدانند و پس از ارزیابیهای کامل، درباره موضوع به ارائه نظر میپردازند و البته معنای «اجتهاد» هم همین است. این نکتهای است که حضرت آیتالله بهجت قدسسره بارها به شاگردان خود درباره آن تذکر میدادند و البته از بزرگان دیگر نیز به کرّات چنین مطلبی شنیده شده است.
بنابراین نباید به بهانه آزاداندیشی و نقد، با کمدقتی سخنان چنین افرادی را رد کرد و تواناییهای علمی آنها را با عنوان «معلم اخلاق» زیر سوال برد. اگر کسی درصدد بررسی آرای چنین بزرگانی است، باید نظرات خود را بادقت بسیار و دلایل روشن و حجتهای استوار ارائه کند که البته اگر چنین شد، منصفان پذیرای حجت و تابع آن هستند.
پانوشتها:
[۲۷] . سوره نوح، آیات ٢۶ ٢٧.
[۲۸] . ابنبابویه، محمدبنعلی؛ علل الشرایع، ج١، ص٣١ (قم: کتابفروشی داوری، ١٣٨۵ش).
[۲۹] . قمی، علیبنابراهیم؛ تفسیر قمی، ج٢، ص ٣١۶ ٣١٧ (قم: دارالکتاب، ١۴٠۴ق). به مضمون همین روایت است این فرمایش امام باقر علیهالسلام که «إِنَّمَا سَارَ عَلِی علیهالسلام بِالْكَفِّ عَنْ عَدُوِّهِ مِنْ أَجْلِ شِیعَتِنَا لِأَنَّهُ كَانَ یعْلَمُ سَیظْهَرُ عَلَیهِمْ بَعْدَهُ فَأَحَبَّ أَنْ یقْتَدِی بِهِ مَنْ جَاءَ بَعْدَهُ فَیسِیرَ فِیهِمْ بِسِیرَتِهِ وَ یقْتَدِی بِالْكَفِّ عَنْهُمْ بَعْدَهُ»؛ علل الشرایع، ج١، ص١۴٧.
[۳۰] . ابنبابویه، محمدبنعلی؛ کمال الدین، ج٢، ص۶۴٢ (تهران: دارالکتب الاسلامیة، ١٣٩۵ق).
[۳۱] . ر.ک: التفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری، ص۵١٢ (قم: مدرسة الامام المهدی، ١۴٠٩ق)؛ احمدبنعلی، طبرسی؛ الاحتجاج، ج١، ص٣۵ (مشهد: نشر مرتضی، ١۴٠٣ق).
[۳۲] . مثلاً اگر واقعهای مشابه زلزلهی بم در قرون گذشته رخ داده باشد، ممکن است اکنون تنها در یک کتاب به آن برخورد کنیم و دیگر تواریخ، بهجهت فاصله زمانی یا مکانی، آن را ثبت نکرده باشند. مثال روشن این امر، زلزلههای فاجعهبار نیشابور است که در طول تاریخ بارها تکرار شده و موجب ویرانیهای عظیم و کشتارهای هولناک شده، ولی ما اخبار آن را در نقلهای معدودی مییابیم.