دد متن كامل سخنرانى حجة الاسلام و المسلمین دكتر سید مصطفى محقق داماد راجع به مسئله اجتهاد ، سنت و تجدد : بسمالله الرحمن الرحیم بر اساس اطلاعات بسیار محدود بنده، در میان هیچ یك از ادیان معروف، هیچ دینی پیدا نمیشود كه ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : يکشنبه 1385/12/13 ساعت 10:20
اجتهاد، سنت و تجدد
متن كامل سخنرانى حجة الاسلام و المسلمین دكتر سید مصطفى محقق داماد راجع به مسئله اجتهاد ، سنت و تجدد :بسمالله الرحمن الرحیم
بر اساس اطلاعات بسیار محدود بنده، در میان هیچ یك از ادیان معروف، هیچ دینی پیدا نمیشود كه ادعا كند من موقت هستم. اكثر ادیان ادعای دوام دارند؛ یهود، اسلام، مسیحیت و غیره. در میان این ادیان، دینهایی كه شریعت یا مجموعه قوانینی دارند، با مشكل مهمی روبهرو هستند. آن مشكل این است كه قانون در ذاتش مقتضی توقت است و زماندار و تاریخی است. از طرفی، شریعت یك دین مدعی دوام است و میگوید حلال و حرامش ابدی و غیرقابل تغییر است. لذا تعارضی بدین نحو پیش میآید كه چگونه این دو را با هم سازش دهند: از سویی یك دین قانون داشته باشد و از سویی دوام داشته باشد؟ خلاصه آنكه قانون تشریعی دائم یعنی چه؟
این یك سؤال است. مجدداً تأكید میكنم كه من ادعا نمیكنم اطلاعاتم در این زمینه زیاد است. صرفاً تا جایی كه مطالعه كردهام، این سؤال خیلی قدیمی است. برای پاسخ به این مشكل، نهادی در همهی اینگونه ادیان مطرح شده است تحت عنوان نهاد اجتماعی. نهاد اجتماعی این وظیفه را به عهده دارد كه این مشكل را حل كند: بین اندیشهی دوام قانون تشریعی و بین تغییر اوضاع و احوال زمانی، بین رخدادهای جدید یا حوادث واقعه با قوانین ثابت. نهاد اجتماعی وظیفهاش آن است كه رخدادهای جدید را از درون كدهای قانونی متون مقدس ادیان درآورده و پاسخگوی رخدادهای روز باشد.
جالب این است كه در درون خود این نهاد در بیشتر ادیان و هر جامعه قانونی كه ریشهاش از ادیان است باز خودش گرفتار نوعی تعارض شده است؛ یعنی تعارض بین سنت و تجدد. در نهاد اجتهاد یك دو فكر پیدا شده است. یك فكر این است كه شخصی كه میخواهد اجتهاد كند وظیفهاش این است كه آن مفهوم اولیهی متون مقدس را كه مخاطبهای اولیه میفهمیدند پیدا كند (دقت بفرمایید، توضیح میدهم). بنابراین نظریه، متون مقدس در یك مقطع زمانی و تاریخ معینی در اختیار انسانها قرار گرفتهاند و مخاطبشان هم همان انسانهای آن روز بودهاند. انسانهای امروز به هیچ وجه مخاطب مستقیم زبان آن روز قرار نداشتهاند؛ فقط به ادلهی اشتراك در تكلیف تكلیفشان مشترك با آنها است. یعنی، مطابق این نظریه، ما كه الان در سال 1380 هستیم، مخاطب قرآن نیستیم. یهودی الان مخاطب تورات نیست. مخاطب تورات انسانهای آن روز هستند. فقط فرقش این است كه انسان امروزی با انسان آن روزی، اشتراك در وظیفه و تكلیف دارد. لذا شخص مجتهد باید سعی كند پیدا كند كه این لفظ آن وقت چه معنا میداده است؛ هر چه آن وقت معنا میداده و آن وقت میفهمیدهاند همان حكم خدا است و امروز مردم در وظیفهی شرعی، مشترك با انسانهای آن روز هستند. این یك فكر است.
در مقابل این فكر، فكری دیگر هست كه میگوید كلام خدا مثل كلام مردم عادی نیست. خدا كلامش زمان ندارد؛ فرازمانی است، به اصطلاح سنتی اصلاً حادث نیست؛ ابدی است و ازلی. در یك مقطع تاریخی نیست. این صدای خدا است در این جهان؛ از بالا نازل شده و مخاطب آن همهی انسانهای روزگارند. هر كه شنید، مخاطبش هم اوست. صدای خدا، امروز مخاطبش انسان امروز است؛ انسان هزار سال قبل هم مخاطب آن روز بود، یعنی هر چه او فهمیده بود حكمش همان بود و هر چه انسان امروز میفهمد حكمش همین است. اینكه ما بگردیم ظهور حین صدور را پیدا كنیم، یا بگردیم ببینیم آن روز كه قرآن یا تورات نازل شده مردم چه میفهمیدهاند، این درست نیست. انسان امروز خودش مخاطب قرآن است. انسان روز اول هم مخاطب قرآن بود. او وظیفهاش را فهمیده، انسان امروز هم وظیفهی خودش را میفهمد. بنابراین، با این تئوری به دین دوام میدهند. پیروان تئوری اول با اشكال تغییر زمان مواجه بودند، چون متعهد بودند كه ما باید همان را بفهمیم كه روز اول میفهمیدند و همان را حفظ كنیم. اما تئوری دوم، دین را با مشكل زمان مواجه نمیكرد، چون در بستر زمان تفسیر جدیدی برای آن پیدا میشود. جالب این است كه همهی تفسیرها میشود دین و در مجموعهی دین قرار میگیرد. آنچه آن روز میفهمیدند دین بود، آنچه دیروز میفهمیدند دین بود، آنچه را امروز میفهمند دین است، آنچه را كه هزار سال آینده هم میفهمند دین است، تمام اینها معنای كلام خداست. هیچ فرقی ندارد. آن حكم خدا است و این هم حكم خداست. چون كلام خدا زمان ندارد كه یك بار نازل شده باشد و مخاطب خاصی داشته باشد. مخاطب آن همهی انسانهای روی زمیناند.
این اختلاف در درون خود نهاد اجتهاد وجود دارد. لذا خود اجتهاد كه قرار بود حلكننده آن مشكل باشد، خودش دچار تعارض درونی میشود.
جالب است بدانید كه این مسأله اختصاص به اسلام ندارد. این مسأله در فقه و شریعت یهود سابقه دارد. شما میدانید كه از كتب مهمی كه در دسترس ما قرار دارد، تلمود است، هر چند كه چندان فراوان نیست. تلمود 50 سال قبل در ایتالیا چاپ شده، به انگلیسی ترجمه شده و نسخهاش در بعضی مراكز ایران وجود دارد كه من استفاده میكنم.
بعد از چندین سال، فقهای یهودی بعد از مرگ موسی نشستهاند و یك دوره تلمود نوشتهاند. احتمالاً چون لغت عبری نزدیك به عربی است این كلمه از همان لغت عربی «تلمذ» و «تلمیذ» است، یعنی شاگردان مكتب موسی. این كتاب یك دوره فقه كامل یهود است. من معتقدم هر حقوقدان مسلمانی لازم است كه یك دوره آن را بخواند تا ببیند چقدر حقوق اسلامی به حقوق یهودی نزدیك است.
تلمود در 18 جلد ترجمه شده و مترجم آن شخصی به نام ایشتاین. برای اینكه این كتاب همان طور بماند و صورت قدیمی و سنتی خود را حفظ كند و در چاپها تغییر نكند، آن را به صورت پشت و رو چاپ كردهاند. طرف عبری را در یك طرف حفظ كردهاند و ترجمه انگلیسی آن را پشت هر ورق آوردهاند. ارجاع به تلمود هم این طور است كه گفته میشود ورق شماره فلان طرف A و یا B. تلمود 6 كتاب اصلی دارد و هر كتاب دارای رسالههایی است كه مجموعاً 60 رساله است. در تلمود بابلی، در BABA Metazia كه به معنای باب متوسط است، ورق شماره B 59 گفتوگویی بین دو روحانی یهودی صورت گرفته است. یكی نامش ایلیازر یا ایلیا آذر است و دیگری جشوعا یا یوشع است كه هر دو از فقهای بزرگاند. بحث بر سر تصرف مال یتیمی است. اختلاف بین این دو پیش میآید كه ما در مال این یتیم چقدر حق تصرف داریم. یك بحث فقهی كاملاً مهمی است كه در فقه ما هم نظیر آن هست. ایلیاز ریك سنتگرای محض است و عقیده دارد كه سنت باید به تمامه حفظ شود و باید دید عبارت تورات در این مسأله چه میگوید، همان را باید عمل كرد. او بلافاصله گفت عبارت كتاب مقدس در این موضوع چنین میگوید و همه قبلاً همین طور عمل كردهاند كه ما حق تصرف در این مال را نداریم.
یوشع گفت: برادر من، ما خودمان «رابی» هستیم؛ یعنی فقیه هستیم(1)، این كتاب خطابش به ما است. من این گونه میفهمم و فهم من حكم خداست. من میفهمم كه مصالح و غبطه یتیم این است و باید این طوری تصرف بكنیم؛ امروز مصلحت این است و تشخیص مصلحت به عهدهی ماست و حكم خدا تشخیصی است كه من میدهم. ایلیازر اخمهایش در هم رفت و گفت، ای وای! حكم خدا دارد از بین میرود!
یوشع هم سر حرفش بود، میگفت تفسیر حكم خدا به عهده ماست. من امروز حكم خدا را میفهمم؛ من با مصلحت زمان تفسیر میكنم؛ من میگویم شرایط زمان این است، مصلحت برای یتیم این است. (این بحث در معبدی از معابد یهود درمیگیرد).
ناگهان ایلیازر بلند میشود و به طرف محراب میرود و دعا میكند و میگوید: خدایا، ببین دین تو را چطور دارند به باد میدهند! من برای دین تو دارم فریاد میكشم؛ من قصدی جز حفظ دین تو ندارم؛ من غصه دین دارم و غم دین میخورم. خدایا، ببین یوشع بر مبنای روشنفكری میخواهد دین تو را از بین ببرد. سپس ادامه میدهد و میگوید، خدایا، خودت معجزهای نشان بده كه این شخص دلش رام شود! خدایا، از تو میخواهم كه این دیوار حركت كند تا یوشع قبول كند!.
یك باره دیدند دیوار و ستون معبد حركت كرد و جلو آمد! ایلیازر گفت، ببین یوشع، دیگر حرف نزن. این جریان حقانیت مرا میرساند. ایلیازر میخواست از طریق یك مباهله حقانیت خود را به اثبات برساند.
یوشع گفت، حرف همان است كه من میزنم. دیوار حركت كردن یك دلیل شرعی نیست. منابع فقه محدود است. مثلاً خواب دیدن جزو منابع فقه نیست، اگر خوب دیدی كه نماز صبح 8 ركعت است نمیتوان قبول كرد. یوشع گفت، از نظر فقهی من محكوم به این نیستم كه اگر دیوار حركت كند من قبول كنم. نخیر! من حرفم همین است كه مصلحت را من باید تفسیر كنم. بر اساس مصالح روز هر گونه كه تشخیص دادم حكم خدا همان است. این حرفها عیناً رد و بدل میشود.
ایلیارز بیچاره، باز به گریه میافتد. او دغدغهی دین خدا را دارد. به سجده میافتد و گریه میكند و داد و فریاد میكند و این بار رو به محراب میكند و میگوید خدایا، حال كه معجزه كارگر نیفتاد، به زبان خودت با این مرد صحبت كن. به زبان بیاور حقانیت مرا؛ به او بگو كه حق با من است. یك بار صدا در معبد بلند میشود كه ایلیارز، دفاع از دین ما میكند! برای ما فریاد میزند. برای ما خون دل میخورد. ایلیارز خوشحال میشود و میگوید: حالا دیگر قانع شدی؟
یوشع میآید جلو، همان جایی كه صدا بلند شده، میایستد و جمله عجیبی میگوید كه معنای مهمی دارد. میگوید، خدایا من صدای تو را شنیدم، ولی اگر این صدای تو است، كه من میدانم كه هست، چرا كتاب را یك جا برای ما نازل كردی؟ (خوب توجه كنید.) میخواستی كتاب را روز به روز نازل كنی. این كه یك جا نازل كردی معنایش این است كه تفسیرش با خودتان. به نظر من منظور یوشع این است كه اگر احكام خدا همه روزه مستقیماً از سوی خدا نازل میشد انسانها موظف بودند هر چه خدا میگوید عمل كنند؛ اما وقتی به صورت یك جا نازل شده رابطه خدا با مردم قطع شده است و مردم همه روزه با تفسیرهای روزمره باید حكم خدا را به دست بیاورند. جالب است كه دیدم دنبال این گفتوگو یكی از قدیسین یا ربانیون میگوید من الیاس یا حضرت خضر را دیدم و به او گفتم تو خدا را بعد از این جریان ملاقات كردی؟ گفت بله. پرسیدم، خدا در این قضیه چه گفت؟ گفت كه او خندید و گفت: my children have defeated me. یعنی فرزندان من، مرا شكست دادند. او خندید و این جمله را گفت.
یهودیان و مفسران امروز میگویند از خنده خدا معلوم است كه روشنفكر را تأیید كرده است؛ چون خندید و گفت بچههای من مرا شكست دادند. پس معلوم است كه روشنفكری را تأیید كرده است. الان این جوری میگویند. این فكر الان فكر روز یهود و فقه آنها است.
در این جا لازم میدانم خاطرهای را برای حضار محترم نقل كنم. چند سال قبل بنده دعوت شده بودم در گرانادا(2) برای شركت در سمیناری كه از طرف یونسكو برپا شده بود. یك عالم یهودی جز مدعوین بود كه من از او بسیار استفاده كردم. سؤالات بسیار زیادی برای من مطرح بود كه در این چند روزه میپرسیدم و او بسیار عالمانه جواب میداد. البته دانشگاهی بود و اینجانب را در فضای اختلاف افكاری كه در میان عالمان یهودی وجود دارد قرار میداد. به او گفتم در قرآن آمده كه قصاص و دیات از كتاب تورات آمده است، آیا خودتان الان قصاص میكنید؟ آیا شما اگر كسی چشم كسی را كور كند او را كور میكنید؟
گفت، آقا ببین. ما معتقدیم كه حكم خدا آن نیست كه در آن كتاب نوشته است، حكم خدا آن فهمی است كه به ذهن «رابی» میآید. رابی هر چه فهمید حكم خدا است. رابیان امروز میگویند كدام چشم در برابر چشم دیگری است؟ هیچ چشمی با چشمی برابر نیست. هیچ انگشتی با انگشت دیگر برابر نیست. درباره رجم سؤال كردم. گفت: رجم هم همین طور. آن روز رجم را به معنای stoning و سنگباران معنا میكردند. امروز ما رابیها اینگونه معنا نمیكنیم و حكم خدا امروز این است. حكم خدا در آن روز هم همان بود و درست بود. حكم خدا در امروز این است.
خوب، این طرز تفكر آقایان، این دو فكر در اسلام خیلی عجیب است. در مكتب فقه اهل تسنن، بعضی همین فكر را دارند، چون آنها قائل به «تصویب» هستند. توضیح اینكه دو مكتب در فقاهت اسلامی وجود دارد. مكتب تصویب، یعنی خدا هیچ حكم اثبات ازلی ندارد، بلكه جملهای را خدا گفته است، مجتهد در هر زمان هر چه فهمید، حكم خدا همان است. به تعبیر دیگر، خداوند حكم ثابتی ندارد كه مجتهد آن را كشف كند. مجتهد موظف به تلاش و تفكر است، هر چه مجتهد فهمید خدا میگوید حكم من همان است و به آن عمل كنید. یك حكم ثابتی وجود ندارد، بلكه در هر دوره و زمانی هر چه مجتهد به آن رسید میشود حكم خدا. البته تصویب هم دو جور است: اشعری و معتزلی. معتزلیها قدری مسأله را نرم كردند و گفتند خدا حكم دارد، ولی وقتی مجتهد به آن رسید حكم خدا عوض میشود. اشعریها میگویند چرا از اول شعری بگوییم كه در قافیهاش گیر كنیم! خدا هیچ حكم ثابتی ندارد. هر چه مجتهدین هر روز با عقل خودشان فهمیدند، میشود حكم خدا. دقیقاً عین حقوق common law در انگلیس كه هر چه قضات فهمیدند میشود قانون همان روز. یعنی هر چه فقهای انگلیسی در هر مسألهای صلاح دیدند میشود قانون. یعنی حقوق مدون و ثابتی نیست. در مكتب تصویب این طور است.
اما امامیه، این را قبول ندارند. آنان معتقدند، خدا یك حكم ثابت دارد. مجتهد باید جان بكند تا به آن حكم برسد و آن را كشف كند. البته ممكن است برسد و ممكن است نرسد. اگر نرسید معذور است. ولی اینجا هم مجتهدین امامیه از اول با یك مشكل مواجهاند، آن اینكه خوب، اگر كسی خطا كرد و به چیزی خلاف حكم واقعی خدا رسید، تكلیف خودش و مردم چه میشود. آیا آن حكم جهت عمل واجب است یا خیر؟ اگر واجب است كه دو حكم میشود. این همان بحث معروفی است كه در اصول فقه تحت عنوان جمع بین حكم واقعی و حكم ظاهری، از سوی صاحبنظران بزرگ مطرح است.
حال، این دو مكتب كه در اجتهاد فقهی ما هست و حرف كهنهای است، عیناً در دنیای امروز هم مطرح است. اخیراً دیدم حقوقدانان آمریكایی در تفسیر قانون اساسی با هم اختلاف دارند و دقیقاً دو مكتب وجود دارد. یك مكتب original است و دیگری non orginal. یعنی عدهای از آنها میگویند باید دید مراد از فلان جمله در قانون اساسی در روز تصویبش چه بوده است. مخاطب قانون اساسی مردم آن روزند. ما مشترك در تكلیف هستیم با آنها، لذا باید سعی كرد و پیدا كرد كه آن روز چه میفهمیدهاند. اینها orginalاند. اما عدهای میگویند قانون اساسی را هر روز حقوقدان باید تفسیر كند و تفسیر روز ارائه كند چون هیچ معنای واحدی وجود ندارد. اینها non orginal هستند.
خلاصه این كه من این دو تفكر را به اختصار طرح كردم تا ببیند چالش میان سنت و تجدد در اجتهاد هم هست. اما اینكه كدام درست است بحث دیگری است.
منبع : باشگاه اندیشه