پاسخی به نقد کتاب رحمت واسعه (۲)
نوشته: سید ابوالفضل طباطبایی (محقق کتاب)
بخش قبلی را اینجا ببینید
برداشت اشتباه!
ناقد محترم، در بخشی از انتقادات خود به مطلبی که در ص۵١ کتاب، ذیل عنوان «ترجمان عشق» آمده است اشکال کردهاند که روایت مطرحشده، معنایی متفاوت از آنچه حضرت آیتالله بهجت قدسسره فهمیدهاند، داشته است و برداشت ایشان از روایت، صحیح نیست.
در پاسخ عرض میکنیم که اولاً چنانکه از عبارت مذکور، پیداست، این مطلب روایت نیست، بلکه بخشی از متن کتاب جواهرالکلام است که به بیان اقوالی درباره «حکم عقبنشینی از جنگ در زمان غلبهی احتمالِ از بین رفتن» پرداخته است؛ ثانیاً عبارت مذکور چنین است: «و اذا غلب العطب قیل یجب الانصراف مع السلامة به، لوجوب حفظ النفس و حرمة التغریر بها و قیل... یستحب الانصراف». با کمی دقت در عبارت، معلوم میشود که این کلام حضرت آیتالله بهجت قدسسره که: «[طبق این نظر] جایز است [مجاهدان با وجود علم به کشته شدن، در میدان جنگ] باقی باشند، برای طلب سعادت شهادت ...» ناظر به قول به جواز است که در کلام صاحبجواهر با عبارتِ «قیل ... یستحب الانصراف» آمده است. یعنی بنا بر قولی که عقبنشینی از جنگ را در زمان غلبه احتمالِ از بین رفتن، مستحب میداند، جایز است که رزمندگان در میدان نبرد باقی بمانند. صاحب جواهر نیز، در ادامه به بررسی این عبارت پرداخته، و خود ایشان هم جواز ماندن برای طلب سعادت شهادت را مطرح نموده است. بنابراین معظمله برداشت اشتباهی از متن مذکور نداشته است.
عصمت از دیدگاه حضرت آیتالله بهجت قدسسره
در این نقد، به بخشی از سخنان حضرت آیتالله بهجت قدسسره که درباره عصمت کسانی غیر از انبیا و فاطمه زهرا و دوازده امام علیهمالسلام مطرح شده، اشکال شده و این مطلب، از مباحث دقیق کلامی که نیاز به بحث و بررسی دارد، دانسته شده است. البته انتظار میرفت که برخی از خوانندگان محترم، در اینباره شبههای در ذهنشان بیاید؛ لذا در پاورقی، توضیح مختصر و مفیدی در اینباره بیان شد که دقت در آن، ما را از هر کلام دیگری بینیاز میکند؛ لذا مطلب پاورقی صفحهی ۵٩ کتاب را در اینجا تکرار میکنیم:
«مطابق فرمودههای حضرت آیتالله بهجت قدسسره، عصمت دو مرحله دارد: الف. عصمت از خطیئه (گناه)؛ ب. عصمت از خطا (اشتباه) و خطیئه. ازایننظر، انبیای الهی، فاطمهی زهراء و دوازده امام صلواتاللهعلیهماجمعین صاحب مرحلهی دوم عصمت هستند؛ یعنی هم از گناه و هم از اشتباه معصوماند؛ اما عصمت از گناه، به انبیا و اوصیا اختصاص نمییابد؛ بلکه بزرگانی دیگر، همچون جناب زیدبنعلی و برخی اولیای الهی در عصرهای مختلف بودهاند که عصمت از گناه داشتهاند، هرچند ممکن است دچار اشتباهاتی شده باشند. حضرت آیتالله بهجت دربارهی امکان بهدستآمدن چنین عصمتی میفرماید: گواه بر این مطلب، آنکه هریک از ما مکلف به ترک همهی معاصی در همهجا و هر زمان تا آخر عمر هستیم. لازم قسمی از این مطلب، عصمت است و در این صورت، آیا ممکن است که همه مکلف به امری باشند که برای غیر انبیا و اوصیاء محال است؟!».
آیا این امر عجیبی است که بگوییم بزرگانی چون حضرت اباالفضل العباس علیهالسلام یا سلمان فارسی رضواناللهعلیه، عمداً مرتکب معصیت نشدهاند؟! حال آنکه حتی در این زمان هم افراد پرهیزکاری را میبینیم که اگر در امری احتمال معصیت را بدهند، از آن فرار میکنند؛ چه رسد به اینکه بخواهند عامدانه گناهی مرتکب شوند.
کوفه عزاخانه شد
حضرت آیتالله بهجت قدسسره در ضمن مطلبی که در صفحهی ۶٨ کتاب آمده است به این نقل اشاره کردهاند که امام حسین علیهالسلام و اصحاب ایشان، آن قدر از لشکر کوفیان کشتند که هیچ خانهای باقی نماند، مگر آنکه در آن برای مقتول خود نوحهخوانی کردند و تمام کوفه عزاخانه شد.
گویا ناقدان محترم این کلام را غلوآمیز تلقی کردهاند، ولی با اندکی تأمل در آنچه حضرت آیتالله بهجت قدسسره فرمودهاند روشن میشود که این سخن حتی بنا بر آماری که جناب دکتر سنگری بیان کردهاند، خالی از اغراق است. ایشان در نقد خود گفتهاند که در آن زمان کوفه حدوداً ده هزار خانوار داشته و در ادامه، بیان کردهاند که طبق تحقیق ایشان از منابع بهدست میآید که تعداد کشتهشدگان لشکر دشمن در مجموع ١۵٣٠ نفر بوده است.
آیا کشته شدن ١۵٣٠ نفر از شهری که ده هزار خانوار دارد، آنجا را تبدیل به عزاخانه نمیکند؛ آن هم در جایی که میدانیم این خانوارها با یکدیگر قوم و خویش بودهاند و کشته شدن یکی از آنها همه خویشان آنان را عزادار میکرده است؟! دقت شود که آنچه حضرت آیتالله بهجت قدسسره نقل کردهاند این نیست که در هر خانوار، یک نفر کشته شده است، تا اینکه بگوییم حداقل باید ده هزار نفر از ایشان کشته میشد تا این جمله صادق باشد، بلکه سخن این است که تمام خانههای کوفه عزادار کشتهشدگان خود بودند.
البته ناگفته نماند که آمار ١۵٣٠ نفر با نقلهای دیگر سازگار نیست. در تاریخ محمدبنابیطالب آمده است که حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام خود بهتنهایی ١٩۵٠ نفر از دشمنان را به هلاکت رسانیدند.[۱۵]
ابنشهرآشوب نیز در اینباره چنین مینویسد: «وَ جَعَلَ یُقَاتِلُ حَتَّى قَتَلَ أَلْفاً وَ تِسْعَمِائَةٍ وَ خَمْسِینَ سِوَى الْمَجْرُوحَیْنِ فَقَالَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ لِقَوْمِهِ: الْوَیْلُ لَكُمْ أَ تَدْرُونَ مَنْ تُبَارِزُونَ؟ هَذَا ابْنُ الْأَنْزَعِ الْبَطِینِ هَذَا ابْنِ قَتَّالِ الْعَرَبِ فَاحْمِلُوا عَلَیْهِ مِنْ كُلِّ جَانِبِ ... ؛ و امام علیهالسلام شروع به قتال کرد، تا آنکه ١٩۵٠ نفر را کشت، بهجز آنان که مجروحشان کرد. پس عمربنسعد به قوم خود گفت: وای بر شما! آیا میدانید که با چه کسی مبارزه میکنید؟ او فرزند انزع بطین (لقب امیرالمومنین علیهالسلام) است. او فرزند کشندهی عرب است. پس از همهطرف به او هجوم آورید ...».[۱۶] در اثباتالوصیه نیز آماری مشابه آمده است و تعداد کشتهشدگان بهدست آن حضرت ١٨٠٠ نفر روایت شده است.[۱۷] علاوه بر این تعداد، صدها نفر، بهدست حضرت علیاکبر، حضرت قاسم، جناب حسنبنحسن، حربنیزید ریاحی، زهیربنقین، حبیببنمظاهر، جونبنمالک، حجاجبنمسروق و دیگر یاران جانبرکف آن حضرت به هلاکت رسیدند.
عظمت علمی محدث نوری و کتاب گرانسنگ مستدرکالوسائل
یکی از ناقدان محترم در بخشی از سخنان خود چنین میگوید: «حال و روز مستدرک مشخص است که چیست ... آنچه که شیخ حر عاملی کنار گذاشته است، محدث نوری از روی سادگی برداشته آنها را آورده است»!
ایشان با بیان دو جمله، اعتبار کتاب مستدرکالوسائل را از اصل زیر سوال میبرد و جناب محدث نوری را شخصی معرفی میکند که سادگی او در بُعد علمی موجب نوشتن مستدرکالوسائل شده است.
واقعاً بعید بهنظر میرسد که کسی مستدرک را مطالعه کند یا دستکم از محتوای آن باخبر شود، ولی زبان به ستایش این اثر نگشاید. البته روش کار ایشان در میان علما مورد بحث و بررسی قرار گرفته است و برخی از ایشان انتقاداتی را به محدث نوری داشتهاند، ولی اینکه با دو جمله، بهکلی چنین کتابی را از اعتبار ساقط کنیم، روشی علمی بهنظر نمیرسد.
حقیقت آن است که مرحوم نوری قدسسره با نوشتن این کتاب گرانقدر، عموم شیعیان و بهخصوص علمای شیعه را وامدار خویش ساخت.
محدث نوری با التفات و توجه کامل و با توجیهات دقیق علمی، دست به تألیف این اثر زده است، نه از روی سادگی و گواه این مطلب، علاوهبر خود اثر، کلماتی است که مرحوم نوری در مقدمه کتاب بیان داشته است. در بخشی از این مقدمه، نتیجه این کار علمی، چنین برشمرده شده است: بسیاری از روایاتی که جناب شیخ حر عاملی سند ضعیفی برای آن ذکر کرده است، در این کتاب با سند قوی ذکر شده، و بسیاری از روایات وسائل که بهصورت نوادر بیان شده، در اینجا کثرت آن نمایان گردیده است، و بسیاری از روایاتی که در وسائل با سند مرسل آمده، در مستدرک، طریق آن کشف شده و سند آن بهطور کامل بیان گردیده است و ... .
مویّد فرمایش مرحوم نوری، کلماتی است که از علما و بزرگانِ پس از ایشان رسیده است؛ ازجمله عالم محقق و کتابشناس کمنظیر دوران معاصر، شیخ آقابزرگ طهرانی پس از ذکر مطالبی ستایشآمیز درباره مستدرکالوسائل، چنین گفته است: «از شیخ خود، آخوند خراسانی، صاحب کفایةالاصول، شنیدم که در جمع شاگردان خود که بالغ بر پانصد نفر یا بیشتر مجتهد یا قریبالاجتهاد بودند چنین تأکید میکرد که در روزگار ما حجت بر مجتهد، پیش از رجوع به مستدرک و آگاهی از احادیث آن، تمام نمیشود ...».[۱۸]
همچنین آیتالله بهجت بارها این کلام شیخالشریعه اصفهانی را که علم و فضل و تمجیدهای علما و بزرگان از او بر اهلش پوشیده نیست در میان درس یاد میکردند، که میفرمود: «کلنا عیال علی النوری». شیخ آقابزرگ طهرانی پس از نقل این کلام شیخالشریعه میگوید: «و شیخ اعظم ما میرزا محمدتقی شیرازی و دیگر بزرگان نیز مانند شیخالشریعه به عظمت محدث نوری اقرار داشتند ».[۱۹]
نتیجه آنکه روش علمی، آن است که اگر اشکالی درخصوص موردی به نظر رسید، باید همان مورد مطرح شود و مورد بررسی قرار گیرد، نه آنکه اثر یا صاحب اثری (آن هم با این وزانت) را یکباره زیرسوال ببریم؛ کاری که متأسفانه در این نقد درباره تعدادی دیگر از علما و آثار ایشان صورت گرفته بود.
بخش بعدی را اینجا ببینید
پانوشتها:
[۱۵] . تسلیةالمجالس، ج٢، ص٣١٨ (قم: موسسة المعارف الاسلامیة، ١۴١٨ق)؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۵٠.
[۱۶] . ابن شهرآشوب مازندرانی، محمدبنعلی؛ مناقب ابنشهرآشوب، ج۴، ص١١٠ (قم: علامه، ١٣٧٩ق).
[۱۷] . مسعودی، علیبنالحسین؛ اثبات الوصیة، ص١۶٨ (قم: انتشارات انصاریان، ١۴٢۶ق).
[۱۸] . ر.ک: الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج٢، ص١١١.
[۱۹] . ر.ک: آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن؛ طبقات اعلام الشیعة، ج٢، ص۵۵٣ ۵۵۴. (مشهد مقدس: دارالمرتضی، چاپ دوم ١۴٠۴)