پاسخی به نقد کتاب رحمت واسعه (۱)
نوشته: سید ابوالفضل طباطبایی (محقق کتاب)مقدمه
کتاب رحمت واسعه مجموعهای است از بیانات حضرت آیتالله بهجت قدسسره درباره مباحث مرتبط با حضرت سیدالشهداء علیهالسلام. جایگاه ویژه و محبوب آن عالم گرانقدر در میان فرهیختگان جامعه و عموم مردم و همچنین کلام جذاب و مطالب ناب ایشان و نیز موضوع این کتاب سبب شد که این مجموعه مورد توجه دوستداران حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام قرار گیرد و در مدتی کوتاه به چاپ هفتم برسد. پس از نشر این کتاب، شاهد بازتابهای گوناگونی از سوی خوانندگان محترم بودیم که غالباً با ابراز لطف و محبت به دستاندرکاران انتشار آن همراه بود و البته در برخی موارد پیشنهادها و انتقادهایی از سوی آنان ارائه شد که سرمایه ارزشمندی برای چاپهای بعدی و کارهای پیش رو خواهد بود؛ چراکه شکی نیست که کاستیها با یاری دانایان کاهش مییابد. ازاینرو از تمامی عزیزانی که با بیان دیدگاههای سازنده و نقدهای منصفانه برای بهبود این کار ما را یاری کردند، بسیار سپاسگزاریم.
در میان دیدگاههای ارائه شده، مطالبی در یکی از جلسات نقد، با حضور جناب آقای اسفندیاری و دکتر سنگری مطرح شده بود که بررسی مختصر آن بیفایده نیست. پیش از هر سخنی، ابراز لطف ایشان درباره این کتاب را سپاس میگوییم و از خداوند متعال توفیقات روزافزونشان را خواستاریم.
نقدهای مطرحشده در این جلسه دو جنبه دارد؛ بخشی از آنها از نوعی اختلاف نظر در امور جزئی، مانند املای برخی کلمات، ناشی میشود که از آنها میگذریم و به نقدهایی میپردازیم که جنبه علمی و پژوهشی دارد. ناگفته نماند که در این نوشتار بنا بر این نبوده که تکتک موارد، پاسخ داده شود، بلکه از پاسخ به برخی از اشکالات بهسبب روشن بودن پاسخ، صرف نظر شده است.
نکاتی درباره رحمت واسعه
پیش از ذکر نظرات مطرحشده در آن جلسه نقد، مناسب است که توضیحی مختصر درباره کتاب رحمت واسعه بیان گردد.
١. همانطور که در مقدمه کتاب بیان شده، این کتاب مجموعه گفتارهایی از حضرت آیتالله بهجت قدسسره است که با رعایت امانت، تنظیم، ویرایش و تحقیق شده است. این گفتارها عمدتاً در جلسات درس فقه و اصول ایشان به دلایلی که مورد نظر معظمله بوده است مطرح شده، نه آنکه موضوع جلسه بیان چنین مطالبی باشد. اما این امر قطعاً بهمعنای علمی نبودن مطالب بیانشده نیست. حضرت آیتالله بهجت قدسسره با استعداد شگرف، وسعت مطالعات بسیار بالا و دقت مجتهدانه و بصیرت رحمانی خویش، بر علوم گوناگونی تسلط کامل داشتند، هرچند سبک و سیره ایشان دوری از شهرت در این علوم بود. حضرت آیتالله بهجت قدسسره به شهادت شاگردانی که سالیانی طولانی از عمر خویش را با ایشان سپری کردهاند، دریایی از علوم گوناگون بودند و نهتنها در فقه و اصول و علوم حدیث از سرآمدان روزگار بودند و نظراتی ناب و بدیع داشتند، بلکه در تفسیر، فلسفه، تاریخ و دیگر علوم اسلامی نیز، صاحبنظر و استاد بودند و برخی از این علوم را در سنین جوانی تدریس میکردند، ولی بهدلایلی که خود بهتر میدانستند، اشتغال رسمی به آنها را کنار گذاشتند و تنها به تدریس فقه و اصول اکتفا نمودند. ایشان در زمینه تاریخ اسلام نیز، فعالیتی رسمی نداشتند، لکن کسانی که در تعدادی از جلسات تدریس فقه و اصول ایشان شرکت کرده باشند، باید به خاطر داشته باشند که از خلال کلمات ایشان در این زمینه، وسعت و عمق مطالعات تاریخی ایشان بهروشنی نمودار میشد و شنونده را به ستایش وامیداشت که این مرد چگونه باوجود عبادتهای بسیار طولانی و اشتغالات حوزوی و کثرت مراجعات، فرصت آن را یافته که اینگونه در کتب تاریخ شیعه و سنی غور کند و تواریخ طبری و ابنهشام و ذهبی و ابناثیر و مسعودی و... را نهتنها مطالعه کند، بلکه با نگاهی کارشناسانه به نقد بکشد و صحیح و سقیم آن را از هم تفکیک نماید. و البته بسیار از ایشان شنیده میشد که طلاب علوم دینی را به مطالعه اینگونه آثار از اهلسنت سفارش میکردند و بیان میداشتند که طلّاب باید با استفاده از آثار مخالفان شیعه، حجتهای روشن حقانیت شیعه را بهدست آورند و خود در این زمینه پیشتاز بودند و همین کتاب، شاهد گویایی بر این مطلب است؛ بنابراین بیرون دانستن ایشان از دایره کارشناسان و صاحبنظران تاریخ اسلام، کملطفی عجیبی است!
٢. حضرت آیتالله بهجت قدسسره این سخنان را در دروس عمومی فقه و اصول که جمع کثیری از طلاب در آن شرکت داشتند بیان کردهاند. خود ایشان اطلاع داشتند که این دروس ضبط میشود و همچنین میدانستند که همه حاضران از طلاب حوزه علمیه نیستند؛ چراکه بسیاری از حاضران از دوستداران ایشان بودند. حتی خود معظمله تذکر داده بودند که در این جمع، از افراد غیر شیعه نیز حضور دارند. بنابراین فراموش نشود که این کلمات در چنین فضایی مطرح شده است، نه در جمعی چهار پنج نفره! علاوهبراین، محتوای بیانشده در این کتاب هم از اسرار مگو و مطالب خاص غیر قابل طرح در میان عموم نیست.
٣. چنانکه در مقدمه کتاب بیان شده است، روش کار در تنظیم سخنان حضرت آیتالله بهجت قدسسره به این صورت بوده که تغییر محتوایی در متن فرمایش ایشان داده نشود؛ هرچند بهظاهر غلط باشد. برای مثال وقتی ایشان از مسعودی نقل میکنند که کشته شدگان لشکر دشمن «هشتادوشش» نفر است، ولی با مراجعه به مروجالذهب میبینیم که «هشتادوهشت» نفر در مصدر آمده است، فقط به ذکر مطلب در پاورقی اکتفا شده است و متن فرمایش ایشان تغییر نکرده است. این کار دو دلیل عمده داشته است؛ اولاً رعایت امانت چنین اقتضا میکرد که تغییر محتوایی در سخنان ایشان داده نشود؛ زیرا صاحب سخن اکنون در قید حیات نیست و نمیتواند تغییرات را بازبینی کند؛ و این از اصول پذیرفتهشده و مسلّم در تألیف است؛ ثانیاً در ضمن تحقیق در موارد مشابهی چنین مشاهده شد که فرمودهی ایشان با چاپهای کنونی و در دسترس کتابی، همخوانی نداشت، ولی پس از تفحص بیشتر روشن شد که چاپهای قدیمی همان کتاب، با سخن ایشان مطابقت دارد؛ لذا این احتمال وجود داشت که مثلاً نسخهای از مروجالذهب را مطالعه فرمودهاند که در آنجا عدد «هشتادوشش» آمده است.
پس از ذکر این سه نکته، به بررسی محتوایی برخی از مطالب مطرحشده از سوی ناقدان محترم میپردازیم.
مسعودی مورّخ شیعه
در این نقد مطرح شده است که در تاریخ، دو نفر به نام «علیبنحسین مسعودی» داریم که یکی از آنها سنی است و دیگری شیعه. مسعودیِ سنی، مولف مروجالذهب و التنبیهوالاشراف است و مسعودیِ شیعه، مولف اثباتالوصیة است. و گفته شده که منشأ این اشتباه ظاهراً نجاشی بوده است.
البته جای تردید نیست که رنگ و بوی برخی افکار و نظرات اهلسنت در میان کلمات علیبنحسین مسعودی وجود دارد، و حضرت آیتالله بهجت قدسسره نیز همین اشکال را بر او کردهاند و چهبسا که همین امر موجب شده که شخصیت علیبنحسین مسعودی از جهت مذهب، از گذشته تاکنون، مورد بررسی علمای شیعه و سنی قرار گیرد، اما نباید فراموش کرد که در شیعه بودن مسعودی تقریباً بین علمای شیعه اتفاق نظر است و بزرگانی چون علامه حلی،[۱] سید علیبنطاووس،[۲] ابنادریس حلی،[۳] میرداماد،[۴] شیخ حر عاملی،[۵] علامه محمدتقی مجلسی،[۶] علامه محمدباقر مجلسی،[۷] محدث نوری[۸] و شیخ آقابزرگ طهرانی[۹] او را شیعه دانستهاند؛ کسانی که هر یک خورشیدی درخشان در آسمان علم و تحقیق بودهاند و بهاقتضای زمان و موقعیت خود، به بسیاری از منابعی که اکنون دور از دسترس ماست، دسترسی داشتهاند. برخی از این بزرگان مانند محدث جلیلالقدر، میرزا حسین نوری[۱۰] و مرحوم مازندرانی حائری (صاحب منتهیالمقال)[۱۱] در این زمینه بهطور مفصل سخن گفتهاند و به شبهاتی که در این زمینه مطرح شده، پاسخ دادهاند. حتی در میان اهلسنت نیز عدهای بهدلیل شیعه بودن، مسعودی و مروجالذهب را مردود و غیرقابل اعتنا دانستهاند.[۱۲]
در این میان تاآنجاکه بررسی شد کسی جز آقامحمدعلی (صاحب مقامع)، خلاف این نظر (تشیع مسعودی) را نداشته است. اما نکته اساسی اینجاست که حتی ایشان هم در اینکه یک علیبنحسین مسعودی داریم شک نکرده است؛ لذا نمیتوان به این بهانه که آنچه در مروجالذهب آمده، با آنچه در اثباتالوصیه است، متفاوت است، مدعی شد که دو علیبنحسین مسعودی داریم؛ چراکه ممکن است دلایل متعددی برای این دوگانگی محتوایی وجود داشته باشد؛ اموری از قبیل تقیه[۱۳] و تغییر نظرات یا دلایل دیگری که حتی ممکن است در نظر ما درست نباشد. به نظر میرسد علمای بزرگی که تصریح کردهاند نویسندهی مروجالذهب و اثباتالوصیة یکی هستند، برای جلوگیری از چنین تصوری بوده است.[۱۴]
بیشک ارائه نظریات جدید، فینفسه خالی از اشکال است و تازه بودن آنها دلیل بر غلط بودنشان نیست و این نکتهای است که بزرگانی چون حضرت آیتالله بهجت قدسسره نیز بر آن تأکید میکردند، ولی بیان چنین نظریاتی باید با دلایلی مستحکم و قطعی همراه باشد.
بخش بعدی را اینجا ببینید
پانوشتها:
[۱] . «علی بن الحسین بن علی المسعودی أبو الحسن الهذلی له كتب فی الإمامة و غیرها، منها كتاب فی إثبات الوصیة لعلی بن أبی طالب علیه السلام و هو صاحب كتاب مروج الذهب». حلّى، حسن بن یوسف؛ رجال العلامة الحلی، ص١٠٠ (نجف: منشورات المطبعة الحیدریة، ۱۳۸۱ق).
[۲] . «و من الموصوفین بعلم النجوم الشیخ الفاضل الشیعی علی بن الحسین بن علی المسعودی مصنف كتاب مروج الذهب له تصانیف جلیلة و منزلته فی العلوم و التواریخ و الرئاسة كبیرة». ابنطاووس، سید علیبنموسی؛ فرجالمهموم، ص١٢۶ (قم: دارالذخائر، ١٣۶٨ق).
[۳] . «... و هو علی بن الحسین المسعودی الهذلی رجل من جلة أصحابنا له كتب عدة، فی كتابه المعروف المترجم بمروج الذهب و معادن الجوهر، فی التواریخ و غیرها، و هذا الكتاب كتاب حسن، یشتمل على أشیاء حسنة». حلى، ابنادریس؛ السرائر، ج١، ص١۶١ (قم: موسسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۰ق). ابنادریس رحمهالله در جایی دیگر درباره مسعودی چنین میگوید: «و هذا الرجل من مصنّفی أصحابنا، معتقد للحق»؛ همان، ص۶١۵.
[۴] . «قال الشیخ الجلیل الثقة الثبت المأمون الحدیث عند العامة و الخاصة علی بن الحسین المسعودی أبو الحسن الهذلی رحمه اللّه تعالى فی كتابه مروج الذهب ...»؛ میرداماد، محمد باقر؛ اختیار معرفة الرجال مع تعلیقات میرداماد، ج١، ص١٠٠ (قم: موسسة آل البیت لإحیاء التراث، ١٣۶٣ش).
[۵] . «علی بن الحسین المسعودی؛ أبو الحسن الهذلی: له كتب فی الإمامة و غیرها، منها: كتاب فی إثبات الوصیة لعلی بن أبی طالب علیه السلام و هو صاحب مروج الذهب؛ قاله العلامة، و النجاشی»؛ حر عاملی، محمدبنحسن؛ وسائل الشیعة، ج٣٠، ص۴٢٧ (قم: موسسة آل البیت لإحیاء التراث، ١۴٠٩ق).
[۶] . «علی بن الحسین بن علی المسعودی، أبو الحسن الهذلی، له كتب منها كتاب إثبات الوصیة لعلی بن أبی طالب علیه السلام و كتاب مروج الذهب و مروج الذهب مشهور كتبه تقیة فی التاریخ، و منه یظهر مذهبه و أما كتبه الأخر فمصرح مثل كتاب الصفوة فی الإمامة»؛ مجلسی، محمد تقی؛ روضة المتقین، ج١۴، ص٣٩٨ (قم: موسسه فرهنگى اسلامى كوشانبور، ۱۴۰۶ق).
[۷] . «هو من علمائنا الإمامیة»؛ مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص٣١٠ (بیروت: دار احیاء التراث العربی، ١۴٠٣ق). ایشان درباره یکی بودن مولف مروج الذهب و اثبات الوصیة میفرماید: ««و كتاب الوصیة و كتاب مروج الذهب كلاهما للشیخ علی بن الحسین بن علی المسعودی»؛ همان، ج١، ص١٨.
[۸] . محدث نوری به نقل از رجال ابوعلی مینویسد: «فی رجال أبی علی: و لم أقف إلى الآن على من توقّف فی تشیع هذا الشیخ، سوى ولد الأستاذ العلامة أعلى اللّه فی الدارین مقامه و مقامه [آغا محمّد علی صاحب المقامع ] فإنّه أصرّ على الخلاف و ادّعى كونه من أهل الخلاف». (نورى، حسینبنمحمدتقى؛ خاتمة المستدرک، ج١، ص١١٧ (قم: موسسة آلالبیت علیهمالسلام، ۱۴۰۸ ق).
[۹] . «إثبات الوصیة لعلی بن أبی طالب علیهالسلام للشیخ أبی الحسن علی بن الحسین بن علی المسعودی الهذلی من ولد ابن مسعود الصحابی و هو صاحب مروج الذهب». تهرانی، آقا بزرگ؛ الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج١، ص١١٠ (تهران: کتابخانه اسلامیه، ١۴٠٨ق).
[۱۰] . ر.ک: خاتمة المستدرک، ج١، ص١١۵ ١٢٧.
[۱۱] . مازندرانی حائری، محمد؛ منتهی المقال، ج۴، ٣٩٠ ٣٩۵ (قم: موسسة آل البیت لإحیاء التراث، ١۴١۶ق).
[۱۲] . برای نمونه ابنحجر عسقلانی گفته است: کتب مسعودی بیاعتبار است؛ زیرا او شیعه و معتزلی بوده است؛ ر.ک: عسقلانی، ابنحجر؛ لسان المیزان، ج۴، ص٢٢۴ ٢٢۵ (بیروت: موسسة الاعلمی، ١٣٩٠ق).
[۱۳] . علامه محمدتقی مجلسی همین مطلب را عنوان کرده است که متن کلام ایشان ذکر شد.
[۱۴] . متن کلام برخی از ایشان را در پاورقیهای گذشته آوردیم. برای آگاهی بیشتر ر.ک: نجاشى، احمدبنعلى؛ رجال النجاشی، ص٢۵۴ (قم: موسسة النشر الاسلامی، ١٣۶۵ش) و حلی، حسنبنعلی؛ رجال ابنداوود، ص٢۴١ (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ١٣۴٢ش).