تبیان، دستیار زندگی
ادامه بحث دهه بسته 1360: روایت یکی از فیلمسازان قربانی، از رانت و حکومت پلیسی فرهنگی: چطور سیف الله داد، با پول فراوان و کمک نهادها فیلمساز شد و مخملباف تولید، و شجاع نوری «خوش تیپ»، مامور سانسور و منوچهر محمدی مامور اکران؟/ کافه سینما منتشر می کند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نامه جنجالی یک کارگردان

ادامه بحث دهه بسته 1360: روایت یکی از فیلمسازان قربانی، از رانت و حکومت پلیسی فرهنگی: چطور سیف‌الله داد، با پول فراوان و کمک نهادها فیلمساز شد و مخملباف تولید، و شجاع‌نوری «خوش‌تیپ»، مامور سانسور و منوچهر محمدی مامور اکران؟

بخش سینما و تلویزیون تبیان

title

بعد از انتشار صحبت‌های عبدالله اسفندیاری یکی از مدیران فرهنگی دهه 1360، در برنامه کات در شبکه اینترنتی آپارات، نکاتی خطاب به سید ضیاالدین دری گفته شد. دری به این بهانه از نکات مغفول مانده دیگری از وقایع سینمای دهه تیره و بسته 1360 و اتفاقات پشت پرده اش یاد کرده، که در ادامه در کافه سینما می‌خوانید:


" با سلام
مقدمه : چقدر سخت است به رفیقى كه با او زندگى كرده اى جوابیه تلخ به نویسى . اى كاش چنین نمى شد .
عبدا... جان شما از میزان ارادت من نسبت به سادات به ویژه اقاى مهندس سید محمد بهشتى آگاه هستى و به عنوان بزرگترى و زعامتى كه دارند به نام جدشان همواره مورد احترام من بوده و هستند .
دوست دارم خاطره اى را نقل كنم .
در آن سالهاى سخت بى كارى ام در دهه شصت مرحوم پدرم طى درد دلى با یكى از دوستانش از شرایط دشوار من حرف مى زند . دوست پدرم كه او هم از دنیا رفته است در جواب مى گوید كه یكى از اقوامش در سینما صاحب نفوذ است و لذا به او توصیه مرا خواهد كرد !
چندى بعد پدرم به من گفت برو دیدن آقاى بهشتى ! تعجب كردم و تماس گرفتم و فورى به من وقت ملاقات دادند. بار اولى بود كه ایشان را از نزدیك مى دیدم. با آن پیپ تر و تمیزشان كه روى میز بود. خوش آمد گفتند و نشستند و بدون مقدمه فرمودند : شما - درّى - خودت جایگاهى دارى كه مى توانى به من توصیه كسى را بكنى ، تعجب مى كنم كه براى دیدن من باید یك شخصى از اشنایان توصیه شما بكند !
در جواب گفتم در این چند سال من فقط براى ارایه فیلم نامه هایم به بخش فرهنگى مراجعه كرده ام و همواره با جواب منفى مواجه شده ام و هرگز نزد شما نیامدم. چه كسى من را توصیه كرده ؟ بعد ادامه دادم كار پدرم بوده و خواسته مشكل مرا حل كند و خارج از اراده من عمل شده. دیگر یادم نیست چه گفتیم و شنیدیم .
و دیگر تا روزى كه ایشان فارابى تشریف داشتند دیدارى دست نداد. آن روز فهمیدم ایشان چه شخصیتى دارند .
ماند تا شبى كه همراه با شما به مراسم پرسه مرحوم پدر محترم آقاى بهشتى رفتیم و تسلیتى گفتیم و من در ان بیت ان فضایی را دیدم كه منجر به ارادت بیش ترم شد .
اما نقدِ شرایط دهه شصت به معناى نفى ایشان نیست و نمى تواند باشد ، نقد یك سیستم است مگر آن كه بپذیریم آقاى بهشتى یك خدایگان مطلق بوده اند كه چنان نبوده است .
همان طور كه خودتان گفتید در آن محیط ، عناصر دیگر هم حضور داشته اند و سركشى هایی هم مى شده است و درست نیست همه قصورها را به نام آقاى بهشتى نوشت. بسا وقایع و جریاناتى كه ایشان از آن ها بى خبر بوده اند.
با این مقدمه به نكاتى كه به خودم مربوط مى شوند مى پردازم .
حرف شما درست است. دهه شصت دهه پایه گذارى سینماى ایران در بعد از انقلاب است . اما این بنیانگذارى بدون آن جمع هم به وقوع مى پیوست. فقط رابطه فوق العاده با نخست وزیر وقت و سابقه آن جمع در قبل از انقلاب باعث شد تا عنان سینما در ید آن مجموعه قرار به گیرد. پس هیچ منتى نباید داشته باشید .
شما با تنها یك فیلم _ جُنگ اطهر - هنر و صنعتى را در دست گرفتید كه از آن هیچ شناختى نداشتید. بر صندلى مدیریتى تكیه زدید كه ارباب رجوع و زحمت كشان حرفه باید مقابل تان مى نشستند و نظرات اغلب غیر تخصصى شما را تحمل مى كردند و مى دیدند كه براى تصویب فیلم نامه شان باید كل موضوع و پلات دراماتیك متن خود را تغییر دهند و با خشمى فرو خورده به كنج عزلت خود باز مى گشتند .
شما درست گفتید كه از مذاكرات با هنرمندان یاد مى گرفتید. اما زیباتر و فروتننانه تر آن بود كه همان موقع این را اقرار مى كردید. هیچ یك از عناصر فارابى بر اصول درام نویسى وقوف كامل نداشتند و ایرادهایى مى گرفتند كه موجب حیرت نویسنده ها مى شد و بعضى ناچار مى شدند در پاسخ به شما اصول درام را توضیح دهند ! و شما به تدریج چیزهایی اموختید و ان اموخته ها را به دیگر مراجعان به عنوان دانش اصیل خود تحویل مى دادید !
رفته رفته مطالعات جانبى اطلاعات شما را بیش تر ساخت و دیدیم كه عناصر فارابى دست به قلم شدند و خود شروع به نوشتن هم كردند از جمله خود شما.
اما به چه قیمت ؟ به قیمت نفى دیگران. نزد شما كسانى عزیز بودند كه به توصیه ها و اعمال نظرهاى ممیزان فارابى در كمال ادب تن مى سپردند تا یك مصوبه دریافت كنند .
البته نسبت به اقاى بیضایى ، تقوایى ، كیمیایى و مهرجویى ، تا حدى محترمانه تر رفتار مى كردید ! چرا ؟ چون ان ها از شما مسن تر بود ند ، پیش از انقلاب نامى داشتند و شما با همه سخت گیرى ها به حضور به نسبه فعال آن ها نیاز داشتید. چون نفى آن ها توسط ان مدیریت مضحك جلوه مى كرد. آن ها هم حاضر نبودند به شما باج بدهند. به همین دلیل مجبور شدید استثنا قایل شوید.
در فیلم آن ها حجاب ها شل تر بود و موضوعات كمتر سفارشى بودند در نتیجه مردم كه از فیلم هاى پراپاگانداى عقب مانده نوع اروپاى شرقى دلزده شده بودند از اثار ان فیلم سازان استقبال مى كردند و به تولیدات نسل جدید عنایتى نشان نمى دادند.
مخملباف این را فهمید و بر خلاف ادعاهاى حزب الهى اش گردش معكوس كرد. توجه منتقدان وقت جلب شد با وجودى كه مى دانستند مخملباف كه بود براى نفوذ در حوزه فرهنگ انقلاب ، باد در پوست او كردند و به این ترتیب او را به یك شبه روشن فكر بدل ساختند .
حالا مخملباف هم هنرمند متفاوت نما شده بود و عكس و عنوان او را كنار آن چند فیلم ساز باقى مانده از قبل از انقلاب چاپ مى كردند ولى امثال من را مجبور مى كردید تا طبق میل فارابى فیلم نامه بنویسند و سفارشات فارابى را بسازند
چرا ؟ چون مى خواستید بدون داشتن مسئولیت در كار ها براى خودتان آزمون و خطا كنید .
اگر كار قابل تحمل مى شد به همه مى گفتید بابا جوان است كار او نیست وما هدایتش كردیم .
اگر نتیجه بد مى شد خودتان را عقب مى كشیدید و مى گفتید نتوانست كار خوبى به سازد .
هر یك از عناصر فارابى براى آینده خود كار مى كردند و انجا با پول بیت المال آزمون و خطا مى كردند.
كانى مانگا مال درویش بود. من و یكى از دوستان در هدایت فیلم اولیه كنار درویش بودیم. وقتى امكانات مورد نظرش را نتوانست بگیرد متن را به مرحوم سیف ا.. داد سپرد و كنار رفت. ان مرحوم فقط یك فیلم ضعیف به قول خودتان در سابقه اش داشت كه افخمى فیلم بردارى كرده بود اما ناگهان همه امكانات سینما در اختیار او قرار گرفت تا از وى یك كارگردان ساخته شود .
وجدانى بفرمایید در شرایطى كه همه با ٧٠ الى ١٠٠ حلقه فیلم مى ساختند كانى مانگا چه تعداد نگاتیو مصرف كرد ؟ از امكانات نقدى و غیر نقدى ارگان ها بگذریم .
..............................
در ان دوران شما من را انقلابى یا سمپات انقلاب هم نمى دانستید. چون از اروپا آمده بودم . چند بار در دیدارهایمان به من طعنه زدید
و من سكوت كردم. فیلم نامه قیمتش بالا رفت و همه هم میخواستند فیلم شان را خودشان بسازند.
درست گفتید فارابى چراغ زرد چشمك زن بود . من فیلم نامه ام را به ارشاد مى دادم و جواب رد مى گرفتم و به من مى گفتند برو فارابى !
پس بین ارشاد جایگاه رسمى و فارابی یك راهرو طویل بود و ماه ها بین این دو سرگردان مى ماندم .
البته من جایزه بهترین فیلم نامه را بردم. كارى را به نام دیگرى نوشتم و او پس از یك سال دوندگى به نام خودش مصوبه گرفت و كسى ان را ساخت و جایزه گرفت. چون عزت نفس من اجازه نمى داد گردن كج كنم .
من فیلم نامه وهب را که كارى عاشورایی بود نوشتم. با وجودى كه ایت ا... سبحانى صحت و روند وقایع را كتبى تایید كرده بودند فارابی ان را رد كرد در سال ٦٥ . یادتان نیست ؟ بگذریم
بنا ندارم كرنولوژى ان چه بر سرم آوردند را بنویسم. كلاه پهلوى من را تصویب كردید اما من كه مرحوم داد نبودم تا برایش هزینه كنید و ماند و ماند و ماند تا سریال شد. من سریال ساز نبودم ، هم كلاه پهلوى و هم كیف انگلیسى هر دو سینمایی نوشته شدند اما بدون حمایت ماندند تا سریال شدند .
.........................................
مردانى كه زیاد مى دانستند یا دوستان بلنداكس! :
نور چشمى ها پس از ان كه از امكانات فارابى، ان هنگام كه پول هنوز ارزش داشت ، بارشان را بستند . وام ستاندند، یا پس نه دادند و یا زمانى پس دادند كه ارزش پول بیش تر سقوط كرده بود، همه دفتر كار خریدند ، اسمش دفتر فیلم سازى و مجوزش شركت بود اما سهام دارانش خودشان همسرشان و كودكانشان بودند .
بعد پس از افتتاح عجولانه خانه سینما در دو سال آخر مسئولیت آقاى انوار ، ایشان در یك جلسه اعلان كرد بروید شركت تشكیل به دهید و از حالت شخصیت حقیقى به حقوقى تبدیل شوید ! ظاهرا روىِ سخن ایشان همه بودند ! اما رفقا و نور چشمى ها و دوستان بلنداكس همه كار هایشان را كرده بودند ! و براى دوران پس از كنار رفتن ایشان از معاونت سینمایى آماده شده بودند .
دست راستى ها هم كه احساس مى كردند سرشان كلاه رفته بود به تكاپو افتادند . دستشان خالى بود و به مسئولان بلند پایه روى آوردند و هیئت هنرمندان را در مقابل خانه سینما راه اندازى كردند و مساعدت مالى دریافت داشتند. سر امثال من كلاه گشادى رفت. مایى كه انقلاب و عدالت خواهى آن را باور كرده بودیم و به حداقل تغییر دولت ها امید داشتیم و گمان مى كردیم با تغییر دولت روزى نوبت به ما هم خواهد رسید . اما غافل بودیم كه چنین امیدى عبث و كوبیدن آب در هاون بود .
از آن هنگام به بعد با تعویض دولت ستیز براى كسب قدرت در سینما به رویه اى عادى تبدیل شد.
عبدا... جان آن شرایط تا وزرات آقاى لاریجانى تداوم یافت یعنى بیش از یك دهه و با وزارت مهندس میر سلیم و معاونت مهدى فرید زاده كمى از قدرت مطلقه دور شدید. درهمان زمان هم با معاونت مدیر سلیم النفس و مهربان آقاى فرید زاده منافع مجموعه عناصر دهه شصت حفظ شد. هیئتى ها فقط توانستند مهندس معروف ویلچر حمید خاكبازان را در اداره نظارت مستقر سازند. كه بهروز خان افخمى یك تنه جنگ را آغاز كرد ، و خاكبازان ماند تا فرید زاده خوش خلق برود. و نوبت ب مهندس ضرغامى رسید تا هیئتى ها یك دور مدیریت را تمرین كنند ! از٦٣ تا نیمه ٧٣ شما بودید و فقط كمتر از دو سال تعادل اندكى بر قرار شد. از دوم خرداد ٧٦ تا ٨٤ بار دیگر قدرت به همان مجموعه رسید و شادروان سیف ا... داد معاون مهاجرانى شد . پس ١٩ سال یك طرز تفكر یا یك باند بر سینما حاكمیت خود را اعمال كرد .
در آن هشت سال البته تو نه بودى ولى همان مجموعه مدیریتى همه منابع مالى سینما را به خود اختصاص دادند و با كاهش ارزش پول ، به میلیاردر تبدیل شدند. سینماى گلخانه اى رونق بیش تر یافت. دیگر كسى حریف نبود. فقط دو سه تهیه كننده مثل فرح بخش توان ماندن داشتند. نمى خواهم نام ببرم چون قصد دشمن تراشى نه دارم. جسم من بیش از این تحمل ندارد . یك نگاه به لیست تهیه كنندگان تازه وارد نشان مى دهد كه چه كسانى به تولید ورود كردند و آورده شان چه مبلغ بود ؟
فیلم هایشان موفق بود یا شكست مى خورد؟ با وجود شكست پى در پى فیلم ها به عوض ان كه حذف شوند پول دار تر مى شدند. طرف فیلمش نمى فروخت اما دستمزد كارگردانى اش بیش تر مى شد.
جل الخالق ؟ مگر چنین چیزى ممكن است . ! در كجاى دنیا ؟
البته تو دیگرنبودى .
امروز چند دفتر یا شركت فیلم سازى داریم ؟ براى كشورى كه صد فیلم مى سازد همین تعداد شاید بیش تر دفتر فیلم سازى دایر شده ! این یعنى چه ؟
... و اما فیلمِ ضعیف من ؟!
اولین فیلم من به نام ( صاعقه ) ، فیلمى بود كه به تشخیص سرپرست معاونت سینمایى وقت حجت السلام محمد گل محمدى روحانى ٢٨ ساله باید سیاه و سفید ساخته مى شد ! اید!
آن روحانى جوان آدم شجاعى بود ، دستور ممیزى فیلم نامه را به نویسنده و كارگردان به شكل مكتوب حكم مى كرد. در آن حكم ممیزى موارد سانسورى به صراحت قید شده بود .
نوشته بود : چون شخصیت زن در این داستان مهم است فیلم سیاه و سفید باشد تا جذابیت و زیبایى بازیگرها زیاد جلوه نكند!
من پذیرفتم و فیلم را سیاه و سفید ساختم نه به خاطر حكم او بلكه چون داستان در دهه ٥٠ مى گذشت براى مخاطب وجه تاریخى سینماى فارسى را تداعى مى ساخت. در ضمن مى خواستم فیلمبردارى سیاه و سفید را تجربه كنم و پله به پله جلو بروم. قبول كردم !
آن فیلم وقتى در ١١٠ دقیقه تدوین و آماده نمایش شد مجموعه شما قدرت را به دست گرفته و آقاى گل محمدى هم كنار رفته بود. ما فیلم را به فجر ان سال دادیم اما در بازبینى براى نمایش جشنواره اى توقیف شد! وقتى تهیه كننده در ارشاد براى نجات سرمایه اش مراجعه كرد آقاى انوار با عصبانیت به او گفته بود : برو و گرنه دستور مى دهم تو و كارگردان فیلم را دستگیر و زندانى كنند.
عجب ! فیلم درباره چه بود ؟ خیلى ساده اولین فیلمى بود كه به تضاد فرهنگى بین اعضاى خانواده در دوران شاه مى پرداخت. جنگ بین مادر شوهرى متدین با عروس بى حجاب و شهرى خود بود. انقلاب اسلامى هم یك انقلاب فرهنگى بود و تلاش براى كسب هویت ملى، مذهبى مردم ! مگر جز این بود و یا هست ؟
توقیف فیلم بخاطر درست بودن ان بود و این كه نمى خواستید فیلم و كارگردانى كه مدیر سابق تایید كرده بود دیده شود. فیلم حذف شد.
پس از دوندگى تهیه كننده عاقبت دستور سانسور فیلم صادر شد و ماموریت ان بر عهده خوش تیپ ترین عضو مجموعه مدیریتى شما یعنى آقاى شجاع نورى گذاشته شده بود. لیست صحنه هاى حذفى در واقع كل فیلم را نابود مى ساخت. ما پول نداشتیم تا حداقل فیلم را اصلاح كنیم، ناچار ٢٥ دقیقه به شكل آشكار حذف شد و گمانم سنگین ترین سانسور بى جهت به فیلم من تحمیل شد .
در ان فیلم شادروان شكیبایی كه پیش از ان یك پلان در فیلم خط قرمز بازى كرده بود و در دادشاه پشت سر سعید راد راه میرفت براى اولین بار نقش اول بازى كرد و معرفى شد. دختر خواهر شادروان ص حاتمى ژیلا سهرابى و كاظم بلوچى و خانم كابلى براى اولین بار به سینما معرفى شدند و چندین نفر دیگر معرفى شدند.
فیلم در تابستان ٦٤ اكران شد و با بهاى بلیط هشت تومان نزدیك به سه میلیون تومان فروش كرد بعنى در چهار هفته نزدیك به چهار صد هزار نفر فیلم تماشا كردند .
فیلم را شما ضعیف كردید. اكنون آماده ام نسخه كامل ان را براى جامعه منتقدان سینماى كشور نمایش دهند و نظرشان را جویا شویم تامعلوم شود در مقیاس اولین فیلم یك فیلم ساز با حداقل بودجه از حیث بصرى و میزانسن و داستان و نگرش به موضوع و پایان بندى در چه جایگاهى قرار مى گیرد ؟
من در ان فیلم در ان برهه از زمان سرمایه گذارى كرده بودم . فرض كنیم فیلم ضعیفى بود ایا فیلم بى ابرویی هم بود ؟
فرض كنیم شما با ان روحانى و به تبع ان من مخالف بودید ،خانواده من چه گناهى داشتند ؟ آیا من (حسامیان و شریك ) كلیمى بودم ؟ آیا نمى توانستید این جوان سى ساله متاهل و ابرومند را به زعم خودتان ارشاد كنید ؟
من با سایرین چه تفاوتى داشتم ؟ از فرقه ضاله بودم ؟ شما و رفقایتان ریشه من را زدید. چطور مى گویید با اهل سینما رفاقت كردید؟
مجموعه شما و توابع تان حتى نخواستید من را بشناسید .
ممكن است شما یا هر كس دیگر فیلم من را دوست نه داشته باشند اما نمى توانند نسبت به فیلم توهین كنند.
آیا سینماى گلخانه اى شما فیلم ها همه قوى بودند. ظرف سه و یا چهار سال همه ان صحنه هایی كه از فیلم حذف شدند در فیلم هاى دیگران مجوز گرفتند ! جواب این را چه مى گویید ؟
روند ظلم اما تمامى نداشت .
در دوره مهندس ضرغامى فیلم اثر گذار ( سینما سینماست ) را با وام تبصره سه و فروش منزل مسكونى و مشاركت سینماى تجربى ساختم . فیلمى كه از حیث ریتم و شاكله لازم در درام نویسى به ندرت اتفاق افتاده بود. این كه فیلم در جشنواره تحت مدیریت اقاى ضرغامى قربانى شد یك خبط آشكار بود و شرح توطئه پنهان علیه آن بماند در فرصتى دیگر و پیش تر هم به آن اشاره كرده ام. اما اكران آن به دوره معاونت سینمایی مرحوم داد موكول شد. خب چون همان مدیریت دهه شصت تداوم یافته بود و كار كردن را حق من نمى دانستند براى شكست تجارى آن اقدام كردند و به نحو غافلگیرانه ان را اكران كردند. بدون تیلیغات و حتى طبق ضوابط ان زمان یك هفته حق قانونى اكران فیلم را هم پایمال كردند و این بار كمرم را شكستند چون گمان مى كردند من رفیق مهندس ضرغامى و طرفدار آقاى ناطق نورى بودم و ناطق هم نماد طالبان به قدرت رسیده در افغانستان بود !
چوب سیاست و رقابت را بر من زدند و مخملباف را حمایت كردند. در این روند سوداگرانه و كثیف و رانت خوارانه تو حضورى نداشتى. اما كسانى كه حمایت مى كنى با من چنین كردند .
لابد همه این ها را زاییده بد گمانى من قلمداد مى كنى ولى انصاف و وجدان را در نظر بگیرى متوجه مى شوى كه یك مدیریت بى غرض و مرض حداقل به التماس یك هنرمند هر چند تنها و بدون حامى باشد توجه مى كند و از متلاشى شدن زندگى اش پیش گیرى مى كند.
من تا به حال در همه عمر آزارم به كسى نرسیده است. حساب من و مرحوم داد ، و حق خانواده ام در ان دنیا. البته این شامل دوست محترم آقاى منوچهر محمدى هم مى شود كه فیلم من را به جبر اكران كرد و همه زندگى ام را باختم و علیرغم میل باطنى خود به تلویزیون رفتم تا در انجا هم با همه صداقتى كه به كار بستم هم حق و حقوقم را پایمال كنند .
و من بابت اجحاف به شما در پروژه كلاه پهلوى شرمسارم و اگر عمرم به دنیا باشد جبران خواهم كرد و اگر هم رفتم به عهده فرزندانم است تا به شكلى جبران كنند و اگر نشد حلال كنید .
اِى كاش در برنامه كات در پاسخ به مجرى برنامه درباره من هر چه مى خواستى مى گفتى اما به فیلمى كه به همه سینماگران دهه شصت راه را نشان داد كه در جمهورى اسلامى فقط مى توانند به مضمون خانواده ، تضاد فرهنگى بین نسل ها و مدرنیزاسیون تحمیلى دوران پهلوى دوم كه كوركورانه راه پهلوى اول را بدون ملاحظه و سرعت ادامه داده بود و هم چنین به مضمون اجتماعى ، بپردازند ، پس از ٣٢ سال توهین نمى كردى تا مجبور به نوشتن این واقعیات تلخ نمى شدم .
لابد به یاد دارى وقتى كیف انگلیسى در یك گپ و فاصله ویژه در جامعه گل كرد به من چه گفتى ؟
و من چه كردم ؟ گفتى : كار موفق شده مبادا خودت را بگیرى ؟
من تا امروز هرگز از خود و كارهایم تعریف نه كرده ام و نه خواهم كرد. ولى شما مى دانى بیش از هر همكار عزیزى بازیگر به سینما و سیما معرفى كرده ام كه همه در سطح خود موفق شدند. دینارى معامله ، اخاذى ، نقش فروشى نكرده ام و از حیث مادى سر بلندم و پاى حق همكارانم ایستاده ام و از هیچ یك هم توقعى نداشته ام و از درگاه خداى متعال همواره خواسته ام مرا وسیله موفقیت و كسب روزى دیگران قرار دهد .
من نسبت به دیانت شما و جناب مهندس بهشتى و برخى دیگر از آن نحله مدیریتى دهه شصت تردید ندارم ، اما آیا مدیریت مذكور سینما را به واقع در مسیر انقلاب و خواست امام ره و یا حتى دكتر شریعتى قرار داد ؟ آیا اگر دكتر شریعتى كه بر مزارش در غربت و در تربت مزار حضرت زینب س گریستم و جوانى حرام شده ، استعداد و انرژى تباه شده ام را مرور كردم ، اگر زنده بود دست پخت شما بچه هاى حسینیه ارشاد را صحه مى گذاشت ؟
آیا این روند خطرناك اباحیگرى كه برخاسته از تفكر اُمانیستى - فراماسونى در سینماى امروز ایران سایه افكنده است را تایید مى كرد؟
به راستى فارغ از ارمان هاى امام ره شرایط حاكم بر فیلم هاى ما ذره اى با آرا و افكار و آرزوهاى شریعتى سنخیت دارد ؟
اگر سوگند بخورید كه حداقل وضع موجود در روند فكرى دكتر است من همه حرف هاى خود را پس خواهم گرفت و در حضور ملت عذر خواهى خواهم كرد. شك نكنید معدودى فیلم هم داریم كه قابل تامل هستند ، من از شما معدل وضع موجود را پرسیدم و پاسخ روشن است .
این سینما به یك آفت مبهم عقیدتى مبتلاست . غرض ان كه اندیشه در حوزه سینما به بن بست رسیده است و هر روز بیش از پیش نسبت به انقلاب و اهداف آن زاویه مى گیرد. مدیریت دهه شصت در جمهورى اسلامى زمانى مى تواند به خود به نمره عالى بدهد كه در راستاى آن اهداف گام برداشته و ثابت كرده باشد در غیر این صورت شاید اگر آن مدیریت نبود حداقل عدالت و انصاف و نكرش بالسویه نسبت به اهالى سینما بهتر اجرا شده بود.
حرف شما درست است. عقده وجود دارد . عقده زمانى پدید مى آید كه عدالت و انصاف و مروت از جامعه رخت بر مى بندد.
در خاتمه از درگاه خدا وند منان صحت و سلامت براى همه ان ها كه صادقانه به سینما خدمت كردند را خواستارم و حرمت دوستى و رفاقت خود با شما را تا انجا كه توانستم رعایت كردم
ولى دلم سوخت كه بى پروا براى نسل جوان فیلم من را ضعیف خطاب كردید. تاریخ درباره همه ما قضاوت خواهد كرد. پاینده باشید.

والسلام ."


منبع: کافه سینما


این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .