بانویی از جنس بلور
فاصله بین من وتو بسیار است؛ اما شخصیت تو هرلحظه مرا به وجودت نزدیک و نزدیک تر میکند. هرگاه به گذشتههای دور سفر میکنم در نظرم بانویی از جنس نور و لباس سفید بر تن پیدا میشود.
باهر نگاهش دنیا را به اوج آرامش واقعی میرساند. در این دنیا نام زهرا بسیار است، امازهرای واقعی وجود ندارد.
سرگذشت تو الگویی برای من و تمامی زنان مسلمان شده و رفتار نیکت داستانهایی بیپایان در گوش و ذهن ماست.
دوست دارم پاکدامنیات را، شنیدنی است فداکاریات و باورنکردنی است مهر و عطوفتت؛
طوری که همه نشانهی الگو را بر تو نهادهاند.
ابرها بیکران و بزرگاند، فریاد آسمان در باریدن اشکهایش همه را متعجب میسازد، تغییر فصول باعث زیبایی دنیا میشود؛
ولی معصومیت تو شگفت آورتر از این همه شگفتی است و فکرو ذکر همه را عجیب سرگردان میکند.
شبها در کنار پنجرهی چوبی اتاقم روبه آسمان مینشینم و از پهنای آبیاش درباره تو میپرسم.
از او میپرسم که حال فاطمهی من، همان بتول یا زهرای راضیه چطور است؟!
ناگهان باد میوزد و خیال مرا به دنیایی دیگر میبرد، دنیایی پر از مهر و عطوفت، دنیایی که کسی بود تا دست گرمش را برسر کودکان بیسرپرست بکشد.
بانویی مرا درآغوش میگیرد و با مهماننوازیاش من را به شگفت در میآورد.
چشمهایش برایم آشناست و دستان مهربان و صمیمیاش گرم.
آری، او همان زهرای بینشان است که به علی میگفت: «مرا شبانه دفن کن تا ازدید نامحرمان زمانه دور باشم.»
آری او مادر همان حسین است که با شجاعت پا در میدان نبرد گذاشت.
او مادر همان زینب کبری است که در حادثه کربلا، استوار بوسه بر گردن بریدهی برادر زد.
او الگویی برای تمام زنان مسلمانی شد که درس راستی و پاکدامنی، عشق به همسایه و مردم را به همگان آموخت و نقش برجستهای از خود در ذهن ما حک کرد.
ناگهان باد میوزد و مرا به دنیای خودم بازمیگرداند، کاش نشانی از بانوی بینشان میداشتیم.
koodak@tebyan.com
تهیه: مینو خرازی- نویسنده: نادیا درخشان