تبیان، دستیار زندگی
فشار روزافزون آلمانها در جنوب ایران، این کشور را برآن داشت تا با تشکیل نیروی نظامی موسوم به «پلیس جنوب» متشکل از نیروهای انگلیسی و هندی، سیاست سد نفوذ آلمانها را در دستورکار خود قرار دهد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از تشکیل نیروی نظامی تا اقدام به کودتا

فشار روزافزون آلمانها در جنوب ایران، این کشور را برآن داشت تا با تشکیل نیروی نظامی موسوم به «پلیس جنوب» متشکل از نیروهای انگلیسی و هندی، سیاست سد نفوذ آلمانها را در دستورکار خود قرار دهد.

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
از تشکیل نیروی نظامی تا اقدام به کودتا

گسترش دامنه نفوذ انگلیسی ها

استعمار انگلیس در ادوار مختلف تاریخی و محیطهای ژئوپلتیکی متفاوت، از راهبردهای سخت افزاری و نرم افزاری متنوعی در جهت توسعه و تثبیت دامنه نفوذ خود استفاده نموده است. یکی از موثرترین این راهبردها، تشکیل نیروهای نظامی و امنیتی همسو و وابسته به سیاستهای استعماری این کشور بوده است. تشکیل پلیس جنوب(S.P.R) در سال 1916 م/ 1295ش،در نواحی جنوبی ایران را می توان در راستای این راهبردارزیابی نمود. درواقع درسالهای پایانی جنگ جهانی اول و متاثر از رقابتهای استعماری دولتهای انگلیس، روسیه، امپراطوری عثمانی و آلمان، دولت انگلیس جهت حفاظت از قلب تپنده استعماری خود در منطقه هندوستان تامین امنیت منابع نفتی جنوب و انتقال امن انرژِی، قوای نظامی پلیس جنوب را تاسیس نمود.

در ابتدا مقامات انگلیس، تامین امنیت راههای مواصلاتی جنوب کشور را دلیل اصلی تشکیل پلیس جنوب اعلام نمودند؛ اما نشانه شناسی تحولات بعد از آن، حکایت از واقعیت اشغال نظامی ایران درپوشش اهداف بشردوستانه استعمار انگلیس داشت. واقعیتی که بعدها با روشنگری و هدایت مردم توسط روحانیت ، سبب افزایش دامنه مخالفتها و مبارزات مردمی علیه پلیس جنوب شده و نهایتاً زمینه های انحلال این نیرو را فراهم نمود. البته لازم به ذکراست که تغییر استراتژی سیاسی و امنیتی انگلیس بعد از کودتای سوم اسفند 1299 در استقرار یک دولت مرکزی مقتدر نیز، به صورت مکمل و زنجیروار باعث شد دولت انگلیس به این نتیجه برسد که پلیس جنوب باید منحل شود.

نوسان راهبرد استعماری،از دولت مرکزی ضعیف تا دولت مقتدر

بررسی روابط خارجی ایران و انگلستان در دوره های تاریخی مختلف، گویای این واقعیت اساسی است که انگلستان همواره با تضعیف دولت مرکزی ایران، زمینه های نفوذ همه جانبه خود را فراهم نموده؛ تا از دسترسی رقبای منطقه ای و فرامنطقه ای خود به مستعمره هندوستان جلوگیری نماید. دقیقاً به همین دلیل نیز بود انگلستان تحرکات وفعالیتهایدولتمردان ایرانیرا-نظیر امیرکبیر که درجهت تقویت دولت مرکزی صورت می گرفت- به شدت رصد و کنترلمی کرد. به عنوان نمونه، دولت انگلیس درراستای این راهبرد، در معاهده پاریس هرات را از ایران جدا نمود و مدت هادر روند پیشرفت و توسعه فرهنگی و اقتصادی ایران نیز کارشکنی نمود.

بعد از وقوع انقلاب مشروطه و همزمان با استقرار دولت وحدت ملی و استقرار اولین مجلس شورای ملی، انگلیس و روسیه برطبق قرارداد پنهانی 1907،ایران را به حوزه های نفود خود تقسیم نمودند و حتی در قبال حادثه به توپ بسته شدن مجلس توسط محمدعلی شاه نیز سکوت اختیار کرده و با اقدام مجلس دوم مبنی بر استخدام مورگان شوستر امریکایی جهت اصلاح اوضاع اقتصادی کشور مخالفت نمودند. ازاین روبا شروع جنگ جهانی اول،بااستقرار یک تیپ مستقل از نیروهای انگلیسی و هندی،پروژه تشکیل پلیس جنوب عملاً وارد فاز عملیاتی شد. از طرف دیگر در جنگ جهانی اول، کشور ایران علی رغم اعلام بی طرفی، مورد تهاجم قوای نظامی روسیه و انگلستان قرار گرفت. آلمان نیزبه عنوان قدرت رقیب و متخاصم انگلستان، به دنبال ضربه زدن به منافع انگلیس درنواحی مختلف ایران و از جمله حوزه نفوذ سنتی انگلیس، یعنی جنوب ایران و منطقه خلیج فارس بود. این منطقه به دلیل مجاورت با مرزهای هندوستان و همچنین برخورداری از منابع نفتی، اهمیت زیادی برای استعمار انگلیس داشت.

فشار روزافزون آلمانها در جنوب ایران، این کشور را برآن داشت تا با تشکیل نیروی نظامی موسوم به «پلیس جنوب» متشکل از نیروهای انگلیسی و هندی، سیاست سد نفوذ آلمانها را در دستورکار خود قرار دهد.به گفته«سرپرسی سایکس» مامور سازماندهی پلیس جنوب،«انگلیس در بهار سال 1916، با اعزام وی به بندرعباس و تشکیل یک قوای محلی، درصدد حراست از منافع خود بود.»

قلمرو استحفاظی پلیس جنوب، فارس، بوشهر وشهرهای مجاور تعیین شده بود، هرچند که بر حسب ضرورت و نیاز می توانست تا اصفهان و تهران نیز توسعه و گسترش یابد. البته تشکیل چنین نیروهای نظامی در سیاستهای استعماری انگلیس موضوع جدیدی نیست. بعد از اشغال هندوستان، اکثریت سربازان پیاده نظام ارتش انگلیس را اهالی ایالت راج پوتان هند تشکیل می دادند، که دراغلب عملیاتهای جنگ جهانی دوم نیز مورد استفاده قرار گرفتند. این سربازان که از کمترین حقوق مادی و انسانی برخوردار بودند، هیچگاه به مناصب عالی ارتقاء پیدا نمی کردند و به عنوان لژیونرهای خارجی در کل مستعمرات انگلستان وارد عمل می شدند. جالب اینکه تمامی حقوق این سربازان از منابع و درآمدهای خود مستعمرات پرداخت می شد. دولت انگلیس برای حفاظت ازمنافع خود در افغانستان ی  ک واحد نظامی دراستانهای شرقی ایران تاسیس نموده بود،که درگزارش کمیسیون نظامی ایران و انگلیس تحت عنوان «قوای چریک شرقی ایران»از  آنها  یاد شده  است.

وقوع انقلاب اکتبر 1917 در روسیه، تاثیرات ژئوپلتیکی فراوانی بر تحولات منطقه ای و بین المللی بر جای گذاشت و دراقصی نقاط دنیا سبب بروز تمایلات انقلابی و ملی گرایانه شدیدی علیه سیاستهای استعماری انگلستان شد. ایران نیز به دلیل مجاورت با شوروی وهمچنین اعلام رسمی انقلابیون شوروی مبنی بر عدم استمرار سیاستهای روسیه تزاریو لغو کلیه قراردادهای استعماری فی مابین ایران و روسیه، در کانون این پیامدهای ژئوپلتیکی قرار داشت. همین امر سبب نگرانی شدید مقامات انگلیسی از تهدید جدی و مستقیم منافع خود در ایران گردید و آنها را بر آن داشت در وهله اول با امضای قرارداد استعماری 1919 ایران را به تحت الحمایگی خود درآورند. اشتباه محاسباتی انگلیس در نادیده گرفتن قدرت مردم و روحیه ضداستعماری آنها، باعث شکست این قرارداد شد. در نتیجه انگلیسیها راهبرد جایگزین خود(طرح B) و ایجاد و تقویت دولت مرکز قوی و مقتدر را در دستورکار سیاست امنیتی خود قرار دادند. این بار ژنرال آیرونساید با مذاکره با رضاخان میرپنج و طراحی کودتای سوم اسفند 1299 مقدمات تشکیل دولت مقتدر و مجهز به ارتشی مدرن و البته سرسپرده را فراهم نمود.

قلمرو استحفاظی پلیس جنوب، فارس، بوشهر وشهرهای مجاور تعیین شده بود، هرچند که بر حسب ضرورت و نیاز می توانست تا اصفهان و تهران نیز توسعه و گسترش یابد.

رضاخان درتوضیح دلایل انجام کودتا معتقد بود که برای نجات کشور از دست بلشویکها مبادرت به کودتا کرده است و البته هیچ اقدامی هم در تقابل با روح سیاستهای استعماری انگلیس اتخاذ نکرد. بار دیگرتاریخنشان داد که بنا به گفته چمبرلین، منافع انگلیس بر هر سیاست و تعهدی برتری و رجحان دارد،ازاینرو پلیس جنوب با همه فرازو نشیبهایش در سال 1921 / 1300 به فرمان رضاخان منحل گردید. ولی پلیس جنوب در حافظه تاریخی ایرانیان، تداعی کننده سلطه و استعمار انگلیس در جنوب ایران بود؛ همانند دیویزیون قزاق که بیانگر سلطه روس در شمال ایران بود. کمااینکه هرکدام از دولتهای وقت ایران به نوعی از پذیرش و تایید رسمی این نهاد سرباززدند.

مواجهه استراتژیک روحانیت با پلیس جنوب

حضور و فعالیت قوای پلیس جنوب، مشکلات و مصائب مختلفی برای مردم منطقه داشت. ایجاد ترس و وحشت توسط مسئولان پلیس جنوب با هدف القاء کارآمدی این نیرو در تامین امنیت منطقه، خرید وسیع ارزاق عمومی و ایجاد قحطی در سطح جامعه، اختلال در روند حمل و نقل تجاری منطقه با اختصاصی کردن وسایل حمل و نقل به امورات نظامی، سلب امنیت مردم از طریق تضعیف قوای ژاندارمری و نظمیه و تلاش در انحلال ژاندارمری از طریق متهم کردن این نهاد به ارتباط با آلمانیها، عدم رعایت اصول اخلاقی و آداب و رسوم منطقه، از جمله معضلاتی بودند که پلیس جنوب برای مردم منطقه به ارمغان آورده بود.

یکی از طبقاتی که با حساسیت، فعالیتهای پلیس جنوب را رصد می نمود، طبقه روحانیت بود که در طول تاریخ ثابت کرده بود؛ که به عنوان روح همیشه بیدار و آگاه جامعه ایرانی، مدافع راستین و حقیقی منافع ملت ایران می-باشد. گرچه این حضور و نفوذ روحانیت درتحولات سیاسی و اجتماعی از پشتوانه مردمی برخوداربود، ولی همیشه از دید دولتهای استعماری و دولتمردان وابسته مطلوب نبود. شاه بیت مخالفتهای روحانیت، مبارزه با استعمار و دولتها و ایادی وابسته به آنها بود، که همین امر نیز در ارتقاء منزلت نرم آنها در لایه های مختلف اجتماعی جامعه تاثیر فراوانی داشت. در جریان جنگجهانیاول و اشغال ایران نیز، روحانیت با صدور فتاوای جهاد و روشنگری علیه اهداف استعمارگران، مشکلات زیادی برای آنها ایجاد نمودند. نقشی که خود استعمارگران نیز به آن اعتراف کرده اند.

سایکس به موضوع تحریک مردم بر علیه انگلیسیها از سوی روحانیون اشاره دارد. «ساکنین شیراز توسط ملایان علیه انگلیسیها تحریک شده و به جهاد دعوت و موعظه می شدند.» سایکس هم چنین می نویسد:«به هندیها و اعضای پلیس جنوب در شیراز حمله شد؛ بازارها را بستند و ملاها فتوا صادر کردند که کشتن هر کس که با انگلیسیها مربوط است جایز می باشد و دسته های مردها و بچه ها با نوحه در خیابانها به راه افتادند.» جیمز مابرلی نیز در این زمینه می گوید: «در شیراز ملایان دست به تحریکاتی زده و قصد داشتند مردم را بر ضد انگلیسیها و تمام ایرانیانی که در خدمت آنان بودند بشوارنند.» البته لازم به ذکر است که روحانیت در روندمبارزات ضداستعماری خود تنها به صدور اعلامیه و فتوای جهاد اکتفاء نکردند و با پوشیدن لباس رزم،رهبری تاکتیکی مبارزات مردمی را نیز بعهده گرفتند. در کنار این موضوع دولتهای مختلفی هم که سرکار آمدند موضع شفاف و صریحی در قبال پلیس جنوب اتخاذنکردند و سرانجامعلی رغم فشار انگلیس بر دولت ایران مبنی بر به رسمت شناختن پلیس جنوب، سرپرسی سایکس درمراسم سالانه سلام شاه ایران دعوت نشد و انگلیسها دریافتند که دولت ایران یا نمی خواهد یا در اثر فشار افکارعمومی - که پشتوانه مذهبی و حمایت روحانیت را نیز دارد-تمایلی به رسمیت شناختن پلیس جنوب ندارد. ازاینرو به صورت ضمنی با انحلال پلیس جنوب در سال 1300 شمسی موافقت نمودند.


منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران