به مناسبت دهم ماه رجب ، سالروز میلاد خجسته حضرت علی اصغر
علیه السلام
نمی دانستم ، " تبلور عشق " را كجا باید پیدا كنم .
در لطافت نسیم سحرگاهی ؟
درخنده ی گل ها ؟
در وسعت دریاها ؟
در تلالو سرخ خون شهیدان ؟
درزیبایی آبی آسمان ها ؟
دررویش سبز آرمان ها ؟
درزمزمه ی روح نواز مناجاتیان ؟
درجوشش زلال چشمه ساران؟
درمعصومیت تبسم غنچه ها؟
... اما یافتم ؟
معصومیت ... ! تبسم ...! غنچه !
آری ، یافتم !
در " غنچه ی زیبای گلزار ولایت " !
در " علی اصغر "! كه هر چه سلام درعالم هستی است ؛ نثارش باد !
خوب نگاهش كن !
روی دستان بابا، درصحنه كربلا!
آیا معصومیت اسلام وحقانیت ولایت را نمی بینی ؟
آیا زیبایی آرمانهای انسانی را نظاره نمی كنی ؟
آیا آبشارخوبی از نگاهش نمی بارد؟
آیا قرآن در لبانش به تبسم ننشسته ؟
آیا وحی درسیمایش به تجسم نپیوسته ؟
وآیا عشق در قنداقه ی سرخش به تبلور نیامده؟
چرا! همین گونه است ! و بالاتر از این ، صلابت و حماسه را هم می نگری كه در قطره قطره خون گلویش ، آشكارا پیام كرامت و شهادت می دهد !
شگفتا!
گویی روی دستان بابا ، " نقطه باء بسم الله " است !
كه تمامی قرآن درآن خلاصه شده !
و حسین ، كربلا ، عاشورا ، مكتب ولایت درآن جمع آمده ! وعالم هستی درآن ، عصاره گردیده!
... ودیگر نمی دانم چه بگویم ! الفاظ واژه ها در برابر " علی اصغر " ، كوچكند ! نمی دانم چگونه به توصیف او بپردازم !
آری ! اگر حسین علیه السلام هیچ حجت و نشانه ای برای مظلومیت خود، جز علی اصغر نداشت ، حضرتش كافی است .
و ما ، اگر هیچ بزرگوار كوچكی جز علی اصغر وهیچ ضریحی چون چشمان او نداشتیم ، برای كرامت ، سعادت روسپیدی مان در دنیا و آخرت كفایت می كرد.