چه تصویری زیباتر از عاشورا؟ (مصاحبه)
چه تصویری زیباتر از عاشورا؟
پای صحبت های عبدالحمید قدیریان درباره « نقاشی عاشورایی»
عبدالحمیدقدیریان نامی آشنا در عرصه هنر است.او به خاطر علاقه به نقاشی در سال 1357 وارد دانشکده هنرهای زیبا شد و پس از آن به سینما آمد و در کنار نقاشی، طراحی صحنه بسیاری از فیلمها را به عهده گرفت. بیشتر نقاشیهای قدیریان را آثاری با مضامین مذهبی و بهویژه عاشورایی تشکیل میدهد. با عبدالحمید قدیریان در این باره گفت و گویی انجام داده ایم که می خوانید.
بیشتر نقاشیهای شما مضامین مذهبی و بهویژه عاشورایی دارند؛ علت یا علل گرایشتان به سمت این مفاهیم چه بود؟
اواخر سال 56 وارد دانشگاه هنرهای زیبا شدم؛ ورود به دانشگاه همزمان شد با وقایع انقلاب. به عبارت دیگر چشم عقلی من همزمان با انقلاب به این دنیا باز شد. آن روح و حال و هوایی که از طریق امام (ره) به ما جوانها منتقل شد؛ شوری بود که بعدها متوجه شدیم شور حسینی است که ترکیب شده با شعور حسینی. به خاطر همین حال و هوا که از طریق انقلاب به ما منتقل شده بود؛ به مباحث و نقاشی عاشورایی گرایش پیدا کردم که البته تمام زندگی من را هم این مفاهیم عاشورایی فرا گرفت. جالب این جاست که بعدها متوجه شدم خداوند وقتی میخواسته عالم را خلق کند اولین چیزی که در لوح محفوظ نوشت؛ واقعه عاشورا و مضامین آن بود. به عبارت دیگر هر چیزی که از زمان خلقت خلق شده در زیر مجموعه عاشورا قرار میگیرد. هر چقدر هم که جلوتر میروم و درباره عاشورا تحقیق میکنم، متوجه میشوم که نهتنها زمان حال من و زمان انقلاب، بلکه در طول تاریخ بشر؛ خدا همه چیز را بر مبنای عاشورا تعریف کرده است. بنده به عنوان یک فرد و نقاش هنوز هم به دنبال مفاهیم عمیق این واقعه هستم.
در کوران انقلاب و در دوران دفاع مقدس، طبیعی بود که شور حسینی به شکل گسترده و پیوسته در جامعه نمود داشته باشد. حالا هم این شور هست (که در دهه محرم هر سال به طور عینی شاهد آن هستیم) ولی به خاطر تثبیت انقلاب، رویکرد آن متفاوت است. شما از اشکال متنوع این شور حسینی چطور برای خلق آثار عاشورایی الهام و تأثیر میپذیرید؟
چه تصویری زیباتر از عاشورا؟ وقتی میخواهم یک غیرت کامل را به تصویر بکشم سراغ عاشورا میروم. وقتی میخواهم ولایت را به تصویر بکشم، درمییابم که عاشورا اوج عدالتمحوری است. و یا وقتی میخواهم دلدادگی را تصویر بکنم، میبینم که عاشورا دلدادهترین آدمها را دارد.
شور آن دوران دو جنبه داشت یک جنبه اجتماعی و یک جنبه فردی. من چون چند سال پس از انقلاب به دنبال شعور حسینی بودم، احساس میکنم که پرداختن به واقعه عاشورا هنوز هم برایم تازه است. یعنی مفهوم این واقع برایم امروزی است. این مفهوم برایم حکم یک نوستالژی کهنه و قدیمی ندارد و این تصاویری هم که از عاشورا میکشند، که به انسان احساس یک گذشته خاطرهوار دست میدهد برای من هیچ معنایی ندارد. عاشورا برای من یک گذشته نیست بلکه یک آینده جذاب پرشور و دست یافتنی است. حسی که من نسبت به عاشورا دارم و سعی میکنم این حس را به مخاطبان هم القا کنم یک حس شعف است نه یک حس حزن. احساس میکنم عاشورا سکوی پرتابی برای بشریت در طول تاریخ از زمان حضرت آدم تا زمان ظهور امام زمان(عج) است. عاشورا کلاس بزرگی است برای هدایت انسان به سوی خلیفه اللّهی. در واقع مفاهیم عاشورا انسان را آنقدر درگیر میکند که عزاداری امام حسین(ع) تنها یک حس دلتنگی ایجاد میکند. عاشورا یک مفهوم بسیار عظیم و شیرین است. اگر شما عاشورا را به چشم یک مفهوم نگاه کنی بسیار داستان عجیبی است، ولی اگر به عنوان یک واقعه به آن نگاه کنی تنها یک داستان حزنانگیز دلخراشی بوده و بحثی هم در آن نیست و البته همین حزنانگیز بودن عاشورا است که این واقعه را تا به امروز زنده نگه داشته است. اما متوقف شدن در این حزن خوب نیست، باید عاشورا را فهم کرد و بر اساس عبرتهای آن حرکت کرد.
تابلو آسمان کربلا
این نگرش در آثارتان نیز دیده میشود؛ یعنی میتوان براحتی پیبرد که نقاشیها فقط برای ایجاد حزن خلق نشده است.
القاء مفاهیم عاشورا از طریق نقاشی کار بسیار دشواری است که به اعتقاد خودم، من این توانایی را ندارم. نقاشی برای من حکم فرار از یک «دلتنگی» دارد. وقتی راجع به این مفاهیم تحقیق یا فکر میکنم، به بنبست میرسم؛ یعنی ظرف وجودیام ظرفیت گنجاندن این مفاهیم را در درون خود ندارد. پس احساس ضعف میکنم و به سراغ نقاشی میروم. زبانم واقعاً از بیان واقعه عاشورا قاصر است. من همیشه به دنبال شناخت این مفاهیم هستم؛ حال چطور این شناخت تبدیل به یک تصویر شود، پروسه طولانی را باید طی کند. هزار نسل باید بیایند و فهم کنند و هزار نسل هم باید مفاهیم را تصور کنند و این کار من نیست. البته توقع زیادی وجود دارد که یک نقاش بتواند مفاهیم عاشورایی را به تصویر بکشد؛ او موفق نمیشود مگر این که خداوند لطف کند و دریچهای را برایش به این مفاهیم بلند باز کند. چیزی که در تابلوی من وجود دارد و دیگران هم بر آن صحه میگذارند، حس امید است.
حس امید که میگویید در آثار عاشورایی شما هست و در آنها از رنگهای شاد زیاد استفاده شده. دلیل استفاده از این رنگها برای بیان واقعه عاشورا نوعی اغراق نیست؟
نقاشیهای عاشوراییام را با رنگهای شاد و جذاب ترسیم میکنم تا بتوانم از واقعه عاشورا تصویری زنده خلق کنم. در واقع من دلتنگیهایم را با نقاشی پر میکنم. این برای نشان دادن اثرم نیست، بلکه نقاشی برای من به نوعی یک فریاد درونی است. به همین خاطر وقتی میخواهم یک تصویر از زیبایی بکشم، میگردم و میبینم که چه تصویری زیباتر از عاشورا؟ وقتی میخواهم یک غیرت کامل را به تصویر بکشم سراغ عاشورا میروم. وقتی میخواهم ولایت را به تصویر بکشم، درمییابم که عاشورا اوج عدالتمحوری است. و یا وقتی میخواهم دلدادگی را تصویر بکنم، میبینم که عاشورا دلدادهترین آدمها را دارد. خلاصه هر موضوعی را که میخواهم تصویر کنم به عاشورا میرسم. خیلی از این موضوعات را میتوانم به تصویر بکشم و خیلی را هم نمیتوانم، به همین خاطر است که بسیاری از تابلوهای من را دیگران ندیدند. به اعتقاد من عاشورا قصهای ناتمام است که با ظهور امام زمان(عج) کامل میشود. یک از دوستانم میگفت عاشورا اگر داستانی سی قسمتی باشد فقط 12 قسمت آن تا به حال نمایش داده شده و 18 قسمت آن باقی مانده است. یعنی تعالیمی که حضرت در آن سیودو روز حرکت از مکه تا کربلا به یارانشان آموختند، دقیقاً نیاز خوبانی است که قرار است مسیر ظهور را طی کنند و در رکاب آقا امام زمان (عج) باشند. حرکت اما حسین(ع) یک آموزه بزرگ برای حرکت به آینده است. من به عنوان یک هنرمند باید با مفهوم عاشورا درگیر بشوم. این در حالی است که خیلی از هنرمندان ما در این سالها بیشتر به واقعه عاشورا پرداخته اند اما مفهومی نگاه نکردهاند.
حضرت ابوالفضل (ع) در علقمه
یعنی نقاشان ما مفهوم عاشورا را به درستی انتقال ندادهاند؟
نقاشی بسیار دشوارتر از سخن گفتن است. محققان ما که اهل سخنوری هستند و کار آسانتری دارند، نتوانستهاند راجع به عاشورا صحبت کنند چه به رسد به نقاشان ما که کاری به مراتب دشوارتر دارند. متأسفانه عاشورا در سطح خیلی پایینی تحلیل شده و محققان ما نتوانستند در مورد عاشورا ادای دین کنند. هنرمند مفاهیم را باید از محقق بگیرد و تحلیلهای حسی خود را نیز به آن اضافه کند و تصویر را خلق کند. وقتی مواردی که به هنرمند درباره عاشورا منتقل میشود، یکسری تاریخ تولد و مسیر حرکت حضرت و از این دست موارد باشد، آثار هم در همان حد خلق میشود. ما اگر میخواهیم مسیرمان شفاف شود و انقلابمان با قوت به جلو حرکت کند باید بیشتر به مفهوم عاشورا فکر کنیم.
برخی معتقدند هنرمندان نقاش در زمینه خلق آثار مرتبط با عاشورا کمکاری کردهاند. واقعاً اینگونه است؟
زبانم واقعاً از بیان واقعه عاشورا قاصر است. من همیشه به دنبال شناخت این مفاهیم هستم؛ حال چطور این شناخت تبدیل به یک تصویر شود، پروسه طولانی را باید طی کند. هزار نسل باید بیایند و فهم کنند و هزار نسل هم باید مفاهیم را تصور کنند و این کار من نیست.
هنرمند هر آنچه که دغدغه ذهنش باشد به تصویر میکشد. باید شرایط زندگی هنرمند را هم در نظر گرفت. هنرمندان متعهد ما که حتی در میان مردم هم شناخته شدهاند، نهایتاً در نقاشیهایشان از ظلم اجتماعی صحبت میکنند. متأسفانه فضای زندگی ما عاشورایی نیست؛ ما مناسبتی عاشورایی زندگی میکنیم و به همین خاطر دغدغه هنرمند، عاشورا نیست. محققان ما باید فضایی عاشورایی فراهم کنند. یعنی اگر هنرمند به عنوان مثال به گل فکر کند امام حسین(ع)را مقابل چشمانش ببیند و اگر میخواهد به نور و عدالت اجتماعی فکر کند باز امام حسین(ع) را مقابل چشمانش ببیند. وقتی فضای جامعه عاشورایی باشد، نگاه اینچنینی هنرمند به عاشورا، ناخودآگاه خواهد بود. چرا که معرفت را اجتماع و محققین به هنرمند منتقل کردند. آن هنگام هنرمند میتواند ابعاد مختلف عاشورا را به تصویر بکشد. در ملاقاتی که گروهی از هنرمندان با حضرت آقا داشتند، ایشان هم به همین نکته اشاره کردند که «چه به هنرمندان دادهاید و توقع خلق چه اثری دادید؟» کسانی که پایههای تفکری جامعه را میسازند کمکاری کردهاند. نقاش جزو صادقترین افراد در اجتماع است و همانند آیینه میماند که حقایق جامعه را بازگو میکند و هر تصویری که بیندازی در این آیینه، همان را منعکس خواهد کرد. هر هنرمندی در ایران با هر تفکر سیاسی و اجتماعیای، مطمئناً احساس لطیفی درباره عاشورا دارد؛ دلیل اینکه چرا نقاشی عاشورایی خلق نمیکند، این است که ما واقعه عاشورا را مناسبتی کردهایم.
نقاشی از حضرت علی اصغر (ع) در شب عاشورا
هنرمندان دغدغهمند هم دنبال هویتبخشی به سبک«نقاشی عاشورایی» نبودهاند. اصلاً میتوان برای نقاشی عاشورایی سبکی خاص قائل شد؟
ما چیزی با عنوان هنر شیعه و عاشورایی نداریم و جالب اینجاست که نیاز به وجود چنین هنری را هم احساس نمیکنیم. هنرمندان ما هنوز احساس نکرده و نخواستهاند که دور هم جمع شوند و مانیفستی برای هنر عاشورا بنویسند. هنوز این احساس نیاز شکل نگرفته، چه برسد به این که بخواهد مکتبی در باب هنر عاشورا شکل بگیرد. به خاطر اینکه فقط واقعه عاشورا را میشناسیم و مفهوم را فراموش کردهایم و عظمت عاشورا را نمیفهمیم و چون از درک این مفهوم غافل ماندهایم، به عاشورا فقط به چشم یک روز معمولی در تقویم که ثبت شده نگاه میکنیم. به همین خاطر هم است که ما در بسیاری از آثار عاشورایی روح دین را نمیبینیم و این هم به این خاطر است که ما فقط موضوعات دینی را دستمایه خلق آثارمان قرار دادهایم و موضوعمحور هستیم و مفهوممحور نیستیم.
چرا شمایلهای عاشورایی که بسیاریشان برگرفته از خرافه هستند در جامعه رونق میگیرد و رشد میکند؟
مردم با تصویر ارتباط راحتی برقرار میکنند. مردم به نماد و تصویر ذهنی نیاز دارند. میخواهند تجسمی از آنچه که دوست دارند را داشته باشند. این هنگام یک نیمههنرمند میآید و از تصویری که مردم در ذهن دارند استفاده میکند و مردم هم علاقه نشان میدهند. چنین است که این شمایلها که بسیاریشان آثار سخیفی هستند شکل میگیرد.