تبیان، دستیار زندگی
ائمه، شیعه را «من شایع علینا» تعریف كرده اند؛ یعنی كسی كه از آنها پیروی كند و بعد شیعیان به اندازه كمیت و كیفیت دنباله روی شان از راه آنها، ارزشگذاری می شوند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به شوق قله!

شوق قله

ائمه، شیعه را «من شایع علینا» تعریف كرده‌اند؛ یعنی كسی كه از آنها پیروی كند و بعد شیعیان به اندازه كمیت و كیفیت دنباله‌روی‌شان از راه آنها، ارزشگذاری می‌شوند. جوانی كه تأكیدات زیاد روی اغتنام فرصت را به گوش جان شنیده و می‌خواهد هرطور شده در همین بازه كوتاه بار خودش را ببندد بایدها و نبایدهایی برای خودش درنظر می‌گیرد و خودش را متناسب با تعلیماتی كه «مصابیح‌الهدی» برایش پسندیده‌اند تربیت می‌كند. این درست كه هرگز كسی نمی‌تواند به مقام و جایگاه امیرالمومنین(ع) برسد اما باید همیشه این قله را درنظر داشته باشد و با به‌كار بستن دستورالعمل‌های خود ایشان در جهت رسیدن به آن تلاش كند.

حتی بیشتر!

سنسورهای حساسیت در دوران جوانی انگار حساس‌ترند و قلب‌ها آمادگی بالاتری برای تپش بیشتر برای موضوعات مختلف دارند. بزرگ‌شدن انسان در گرو خیلی چیزهاست. مسئولیت، نفس آدم را بزرگ می‌كند و هرچه احساس مسئولیت بیشتر، وسعت روح بیشتر. مقداری احساس مسئولیت در همه آدم‌ها هست تا این اندازه كه بتوانند زندگی خودشان را تأمین كنند و حواسشان جمع خودشان و تعداد محدود آدم‌های اطرافشان باشد. اما كسی كه داستان چشم‌های بیدار نیمه‌شب‌های كوفه و غذابردنش برای فقرا را شنیده باشد حتما در خودش احساس مسئولیتی بالاتر از دغدغه‌های روزانه می‌كند. اهدافش را از خودش و خانواده‌اش به اهداف بزرگ‌تر و تعهد بیشتر نسبت به آدم‌های مظلوم گوشه و كنار جهان گسترش می‌دهد. مفهوم امت واحده در نظرش اهمیت دارد و نسبت به سرنوشت آن نگران می‌شود. هرجایی كه خودش لازم بداند حضور فعالانه دارد. حضورش خیلی وقت‌ها در زمینه‌های علمی است. از مقتضیات زمانه خودش غافل نمی‌شود و علم‌آموزی و خدمت برای آبادانی كشورش را بر خود واجب می‌داند. فهم و درك و مطالبه سیاسی دارد و هرچقدر اهل كیاست است از بازی‌های سیاسی دوری می‌كند. خودش را معیار قضاوت قرار می‌دهد و به‌خاطر وجدان اخلاقی‌اش همیشه تلاش دارد جوری رفتار كند كه برای خودش می‌پسندد.

گل بی‌خار

گردنبند روی گردن صاحبش وقتی خوب می‌درخشد كه تمیز و براق و خوش‌نقش‌ونگار باشد؛ هرقدر پرگل‌تر و درخشان‌تر، تودل‌بروتر و بیشتر برازنده صاحبش. امام صادق علیه‌السلام طی حدیث مطولی، از شیعیان‌شان خواسته‌اند كه برایشان زینت باشند؛ یك جور قشنگی كه هركس ما را دید بگوید به‌به! چقدر برازنده پیامبر(ص) و اهل‌بیت(ع) هستید. حالا چطور؟ خود حضرت یكی‌یكی می‌شمارند: «سخن نیكو بگویید، مراقب زبان خود باشید و آن را از گفتار بیهوده و سخن زشت بازدارید. امانتدار باشید و حرف راست بزنید. همسایه خوبی باشید و مبادا از شما آسیبی به همسایه‌هایتان برسد. مؤذن قوم خودتان باشید[كه خوبی و بدی آنها را بگویید]. برای انجام خوبی‌ها عجله كنید، مثل اصحاب حضرت علی بین مردم باشید. ‌شأن خود را والاتر از اهل باطل بدانید و خدا و امام و دین‌تان را در معرض اهل باطل قرار ندهید كه با این كار خدا را بر خود خشمگین می‌سازید و نابود می‌شوید. در یك جمله، گل بی‌خار باشید.»*
* روضه‌الكافی/حدیث اول/عهدنامه امام صادق(ع)

كه فردا جوانی نیاید ز پیر

یك ویژگی عجیب و غریبی هم هست كه آدم تا وقتی جوان است فكر می‌كند هزاران راه تجربه نشده دارد كه می‌تواند راه بیفتد و یكی‌یكی آنها را تجربه كند. اینجاست كه پای آدم‌های باتجربه و كاربلد، سرد و گرم چشیده، ریش سفیدان و خیرخواهان به زندگی‌اش باز می‌شود و او حداقل كاری كه می‌تواند بكند گوش‌كردن و شنیدن نصیحت‌های آنهاست. تجربه دیگران مثل چراغ راه آدم می‌ماند؛ اقلا تا چندفرسخی راه را روشن می‌كند، ابهام شدید هرراهی را از بین می‌برد و نتیجه را روشن‌تر و ممكن‌الوصول‌تر می‌كند. در حدیث آمده كسی كه اندرز را بپذیرد از رسوایی مصون می‌ماند و آنقدر ضریب تكرار اینگونه احادیث بالا هست؛ آنقدر كه تجربه دیگران را مثل دانش تازه‌ای دانسته‌اند كه‌ ای بسا آموختن آن خالی از ثواب هم نباشد، كه یعنی خیلی جدی از ما خواسته‌اند جوان مستبد و پند نیاموزی نباشیم.

لبه‌ مرز

عالمی، شب‌های مواج دریا كنار آن می‌رفت و لنجی را به قیمت چندبرابر ساعت‌های معمولی كرایه می‌كرد و می‌خواست كه او را تا هرجا كه ممكن است ببرند. حكمت كارش را صاحبان لنج سردرنمی‌آوردند اما بعدها عرفا و علمای دیگر دلیلش را گفتند كه چون او همیشه درگیر درس و بحث و علم بوده، می‌ترسیده كه روحش فقط در یك بُعد تقویت شود، به‌خاطر همین در شب‌های پرخطر به دریا می‌رفته تا هیجان روحش را تأمین كند و همه قوای بدنش را با هم به تعادل برساند. اینهمه تأكید بزرگان و علما و عرفا برای به تعادل رساندن قوای بدن به‌خاطر این است كه كار سالم از بدن سالم سر می‌زند. زندگی یكنواخت و بی‌توجهی به اندازه مناسب هیجان و تفریح در زندگی و رعایت نكردن تناسب گریه و خنده، از خصیصه‌های زندگی مومن نیست. نه اینكه كسی از پشت بامش بیفتد و خودش را غرق تفریح كند و جایی برای قوه عقلش باقی نگذارد و نه اینكه از جایی دیگر پرت شود و همیشه غرق در ماتم و اندوه یا یكنواختی باشد. باید بین این دو را خوب باهم جمع كند.

اصل عزتمندی

اگر به ما بگویند كاری كه به آن مشغول شده‌ای یا چیزی كه به آن دلبسته‌ای ته‌اش یك رسوایی بزرگ برایت به بار می‌آورد، تو را كوچك می‌كند و باعث می‌شود دیگر حرفت اعتباری پیش كسی نداشته باشد، باید جایی از كارمان لنگ بزند كه بازهم دلبسته‌اش شویم یا آن را انجام دهیم. خیلی وقت‌ها حواسمان نیست و تازه وقتی مچاله شدیم و خوب دردمان آمد متوجه خبط‌مان می‌شویم. اما ائمه(ع) برای ما حتی همین اندازه از ناراحتی را هم نخواسته‌اند. از اول شرط كرده‌اند كه عزت نفس خودمان را با اینجور چیزها به خطر نیندازیم. شیعه‌ای كه افتخار تبعیت از روش امامانش را دارد اصلا نباید سمت كاری برود و دل به چیزی ببندد كه او را خوار كند؛ اگرچه خیلی زود او را به مقصودش برساند. مصادیقش هم از اتفاقات كوچك روزمره، مثل رو زدن به آدم‌های ناجور شروع می‌شود تا هوس‌های بزرگ‌تری مثل ریاست‌طلبی و دنبال‌كردن شهوات.



منبع: همشهری انلاین

این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.