تبیان، دستیار زندگی
هوا دل پذیر و دوست داشتنی بود ابو اسماعیل به شهر بازگشته بود.مردم محله به استقبال او آمده بودند...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چه کسی شیعه است؟

هوا دل پذیر و دوست داشتنی بود ابواسماعیل به شهر بازگشته بود. مردم محله به استقبال او آمده بودند.


چه کسی شیعه است؟


چرا او بعد از ماه ها از سفر مدینه بازگشته بود. مردم به هم می گفتند: ابوسعید چه قدر عوض شده است؟

به جای دستار عمامه سبز به سرداشت. لباس های تمیز و مرتب پوشیده بود و به احترام مردم از اسب خود پائین آمد.
به آن ها دست داد و احوال پرسی کرد.
 

چند نفر از او پرسیدند: امام پنجم را هم زیارت کردی؟

گفت: بله او به همه شما سلام رساند و و برایتان دعا کرد.  

مردی فقیر به طرف او دست دراز کرد ابو اسماعیل خواست به او پولی بدهد اما کیسه پولش میان بارها بر روی شترش بود.
آمد یکی از نوکرها صدا بزند که مرد فقیر خندید و گفت: دستت را می خواهم نه پولت را.


ابواسماعیل  که از حرف او تعجب کرده بود گفت: دستم را می خواهی؟ دستم را برای چه می خواهی؟ نترس، دستت رابا خودم نمی برم، فقط می خواهم آن را بو کنم!

ابواسماعیل خندید و دست خود را دراز کرد. پیرمرد فقیر دست او را گرفت و بو کرد ابواسماعیل فوری عبای خود را از تن در آورد و به پیرمرد فقیر بخشید و گفت: باز هم به دیدنم بیا.

پیرمرد با خوش حالی رفت. ابو اسماعیل به بازار شهرشان رسید. اولین دکان، دکان پنبه فروش بزرگ شهر بود. ابواسماعیل جلو رفت.
با پنبه فروش روبوسی کرد و گفت: کاش شما هم همراهم می آمدید، دیدید چه راحت به مدینه آمدم و برگشتم؟

نه راهزنی سر راهم بود نه دشمنی. به هرجا مدینه که پا گذاشتم یادتان کردم.


پنبه فروش با چشمانی پر از اشک گفت: در سفر بعدی حتما همراهتان خواهم آمد.

شب ابو اسماعیل در خانه خود مهمان داشت نو کرها در حیاط خانه دو تا آتش دان بزرگ روشن کرده بودند.بر روی یک آتش دان اسپند می سوخت. در یک آتش دان بوی عود بلند بود.

غذا در دیگ های روی آتش دان پخته شده بودند و نوبت شام بود. در اتاق بزرگ مردها کنار هم نشسته بودند تا باز هم از سفر خود به مدینه و دیدار با امام پنجم شیعیان سخن بگویند.


ابواسماعیل گفت: یک بار به امام باقر (ع) گفتم: فدای تان شوم در جایی که ما هستیم شیعیان زیاد هستند .

امام فرمودند: ایا از میان آن شیعیان آدم های پول دار به فقیران توجهی دارند؟ آیا نیکوکاران خطای خطاکاران را می بخشند؟ آیا شیعیان با هم هم کاری و برادری دارند؟

من با افسوس جواب دادم: نه.

امام (ع) غمگین شدند و گفتند:آن ها شیعه نیستند. شیعه کسی است که این کارها را انجام دهد.
مهمان ها در فکر فرو رفتند.

کانال کودک ونوجوان تبیان
koodak@tebyan.com
شهرزاد فراهانی- روزهای زندگی


مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.